جی سولومون، نویسندهی کتاب «جنگهای ایران» در گفتگویی تلفنی با کیهان لندن به شرح جزییاتی دربارهی روابط ایران و آمریکا و دیدگاههای خود در همین مورد و همچنین محتوای کتاباش پرداخته است.
جی سولومون، نویسندهی کتاب «جنگهای ایران» و روزنامهنگار شاغل در «والاستریت ژورنال» در حوزهی روابط خارجی و امنیت ملی در تابستان سال ۲۰۰۶ به لبنان رفت. به گفتهی خودش تا قبل از آن، مدت زمان کمی را نیز در این منطقه گذارنده بود. در آن دوران حزبالله لبنان که از سوی حکومت ایران حمایت میشود، دو سرباز اسرائیلی را ربوده و سه نفر دیگر را کشته بود. احتمال درگیری بین آنها زیاد بود و سولومان نیز به آنجا رفت تا در خط مقدم منطقهی جنگی یعنی خاورمیانه قرار گیرد.
کتاب جدید او در مورد جنگهای ایران نقطهی عطف ۱۰ سال روند رو به رشد فعالیت گزارشگری و روزنامهنگاری اوست که در حوزهی ضدتروریسم و منع گسترش سلاحهای هستهای، نامزد سه جایزهی «پولیتزر» شده است.
مسیر حرفهای، سولومون را از لبنان با آن تابستان گرم به اتاقهای کنفرانس مجلل در واشنگتن، وین، ژنو و لوزان کشاند که مذاکرات هستهای میان ایران و آمریکا در آنجا در حال انجام بود.
او یکی از دقیقترین و متفکرانهترین توصیفات را در مورد رابطه ایران و آمریکا نوشته و تصویری دقیق از نحوهی حرکت بازیگران کلیدی در توافق هستهای ایران ارائه میدهد.
مورخان، سیاسیون، محققان و خوانندگان میتوانند جزییات جالبی در کتاب او پیدا کنند و در مورد سابقه و ارتباطات پیشین محمدجواد ظریف در آمریکا (ازجمله به دنیا آمدن فرزنداناش در امریکا) اطلاعاتی به دست آورند. جان کری وزیر امور خارجه آمریکا که در ابتدا در فضای دیپلماتیک دست تنها بود، کار روی ایران از طریق عمان را از زمانی آغاز کرد که هنوز رئیس کمیتهی روابط خارجی مجلس سنا بود. روش او به گونهای که بود که مانورهای دیپلماتیک وی، با بلندپروازیهای باراک اوباما در نقطهای به تلاقی میرسید.
چندی پیش سولومون از واشنگتن در گفتگویی تلفنی با کیهان لندن به شرح جزییات بیشتری از روابط ایران و آمریکا و دیدگاههای خود در اینباره پرداخته است.
-توافق هستهای ایران موضوع داغ سیاسی در ایالات متحده است. فکر میکنید ریاست جمهوری دونالد ترامپ چه تاثیری در توافق داشته باشد؟ آیا قانون این اجازه را به آمریکا میدهد که از توافق خارج شود؟ اگر این اتفاق بیفتد پیامدهای آن چه خواهد بود؟
-جواب دادن به این سوال سخت است، چون در روند کارزارهای انتخاباتی حرفهای زیادی زده شد و همین حدس اینکه آنها دقیقاً چه کار خواهند کرد را مشکل میکند. در دو جلسه اول امنیت ملی، مایک پمپئو نماینده جمهوریخواه کنگره به عنوان رئیس سیا و ژنرال مایکل فلین در شورای امنیت ملی، یعنی کسانی که موضعشان نسبت به ایران بسیار جنگطلبانه است، چندان بزرگنمایی نکردند. با این حال من فکر میکنم دستِکم تغییری در تاکتیکها ایجاد شود، تغییری که هم شامل اجرای توافق ایران میشود و هم شامل مقابله با حزبالله و دیگر گروههای افراطی تحت حمایت ایران.
اما فکر نمیکنم ترامپ در ماههای اول به دنبال بحران باشد. ضعف توافق ایران در این است که کاخ سفید تصمیم گرفت آن را تبدیل به معاهده نکند، چرا که آنها میدانستند در این شرایط در کنگره به تصویب نخواهد رسید. اساساً ترامپ میتواند بخشی از دستورات اجرایی را یکشبه متوقف کند. قانوناً هیچ چیز نمیتواند وی را محدود کند. این توافق در قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل گنجانده شده، اما در فصل ۷ قطعنامه نیامده که اگر آمریکا از توافق کنار بکشد مجازاتی متوجه او خواهد بود. من مطمئنم که متحدان مضطرب و ناراحت خواهند شد، اما کشورهای زیادی هستند که قطعنامههای شورای امنیت را رعایت نمیکنند و تجارتشان را هم میکنند.
مسائل دیپلماتیکی هست که اروپاییها و روسها به خاطر آن از دولت ترامپ انتقاد خواهند کرد، اما اگر [دولت ترامپ] واقعاً بخواهد کاری بکند، هیچ چیز نمیتواند قانوناً جلوی آن را بگیرد.
-شما در کتابتان نشان دادهاید که رسیدن به توافق هستهای با ایران برای اوباما یک اولویت بود. چرا؟ آیا این فقط برای این بود که «جنگ مبهم» عراق تکرار نشود یا باور دیگری داشتید؟
-من با کاخ سفید در این باره صحبت کردم و معتقدم مجموعهای از دلایل دخیل بودند. اوباما تلاش زیادی برای پایان دادن به جنگ عراق و همچنین افغانستان کرد. به او گفته شد که کنار آمدن با ایران مهم است چون ایران قدرتی بزرگ در منطقه است. یکی از مسائلی که او در سنا از آن دفاع میکرد، منع گسترش سلاحهای هستهای بود و بدیهی است که ایران یکی از اصلیترین درگیریها در مسائل هستهای بود که اوباما در برابر خودش میدید.
او همچنین میخواست تمرکزی هم بر حل اختلافات اعراب و اسرائیل داشته باشد. جهانبینیاش این بود که با دشمنان تاریخی آمریکا، کوبا، ایران، برمه (میانمار) و شاید کرهشمالی صلح کند. من با مقاماتی در آمریکا حرف زدم که ایران را مسئلهای میدانستند که از خلال آن بسیاری از مشکلات دیگری که اوباما با آن مواجه بود نیز میتوانست حل و فصل شود. ایران نقطه اتصال بسیاری از مشکلات دیگر بود و باورها بر این بود که اگر اوباما بتواند روابط حسنهای [با ایران] داشته باشد، بسیاری از مسائل دیگر نیز حل و فصل خواهد شد.
-حتی مقامات ایران هم اذغان میکنند که تحریمهای آمریکا و اروپا در آن اواخر به شدت آنها را تحت فشار گذاشته بود. حالا که تحریمها برداشته شده آیا ممکن است ایران دوباره در منطقه بیپرواتر شود، یا ممکن است این توافق، محافظهکاران آمریکا را تشویق کند که حتی بیشتر از قبل در برابر دولت ایران قرار بگیرند؟ آیا این توافق نهایتاً تاثیرات مورد نظر خود را داشته؟
-صحبت از پیامدهای سیاسی توافق در ایران مشکل است. میدانم که دولت اوباما این استدلال را داشت که «ما با ایران به این توافق هستهای رسیدیم و روحانی و ظریف از آن حمایت کردند و این توافق باید برای ایران رشد اقتصادی به بار آورد». بنابراین دولت بسیار امیدوار است که این توافق بتواند به جناحهای میانهروتر در ایران کمک کند و به مرور موقعیت تندروها را تضعیف کند. این نوعی قمار سیاسی است که اوباما و کری انجام دادند.
اما صادقانه به ایران نگاه کنید، طی ۱۰ تا ۱۵ سال میتواند برنامهی هستهاش را هر چقدر میخواهد گسترش دهد. اگر جناحهای میانهروتری بر سر قدرت باشند، نگرانیها در این مورد کمتر خواهد بود.
چیزی که مشاهدهاش آسان نیست این است که روحانی چقدر قدرتمند شده است. من شواهد چندانی ندیدهام که نشان دهد جناح میانهرو تقویت شده است. نتایج انتخابات مجلس در اوایل امسال [میلادی] برای روحانی بد نبود و انتخابات ریاستجمهوری در اوایل سال آینده سنگ محک خواهد بود. بازی هنوز ادامه دارد.
چیزی که من دیدم این نیست که سپاه پاسداران و جناحهای تندرو فعالیتهایشان را به سبب توافق ایران و معامله با ایران در منطقه کاهش داده باشند. نمیدانم چقدر ممکن است در سوریه نسبت به حال حاضر تهاجمیتر شوند. آمریکا میگوید سپاه پاسداران برای شورشیان حوثی در یمن جهت جنگ با عربستان سلاح ارسال کرده است. حمایت آنها از حزبالله نیز بر کسی پوشیده نیست. من هیچ مدرکی ندیدهام که نشان دهد آنها حمایت خود از چنین گروههایی را کمتر باشند.
-شما در کتابتان گفتهاید که دستیاران روحانی به او هشدار دادهاند که اگر ایران به توافق هستهای دست پیدا نکند، ارز خارجیاش به پایان میرسد. فکر میکنید این انگیزهی اصلی روحانی بود؟ آیا او این مسئله را مسئلهی مرگ و زندگی میدانست یا این موضوع به او کمک کرد تا دستور کار میانهروی خود را پیش ببرد، یا هر دو؟
-فکر میکنم هر دو. من در سفری که در سال ۲۰۱۳، زمانی که روحانی روی کار آمد، به ایران داشتم قویاً پی بردم که تحریمها واقعاَ فلجکننده بود، از قبیلِ تحریم نفتی، تحریمهای مربوط به بانک مرکزی، بیرون کردن ایران از سیستم بانکی جهانی؛ آنها فقط میتوانستند یک سال دیگر دوام بیاورند. از زمان انقلاب همواره تحریمهایی علیه این رژیم وجود داشت، اما سختترین آنها تحریمهایی بود که در اواسط سال ۲۰۱۲ برقرار شد.
بنابراین وقتی روحانی به قدرت رسید، آنها متوجه شدند که سوء مدیریت اقتصادی احمدینژاد به طور مضاعف و همچنین تحریمها، راهاندازی مجدد درآمدهای نفتی را برای ایران غیرممکن کرده است. تنها راه برای پر کردن این شکافها توسط دولت روحانی، رسیدن به توافقی بود که به آنها اجازه دهد پول نقد را به کشور برگردانند.
من چیزهایی را به دست آوردم که در کتاب نیامده، از جمله اینکه روحانی با پاورپوینت به آیتالله خامنهای توضیح داده که شرایط اقتصاد ایران میتواند به مسئلهی امنیت ملی تبدیل شود. به همین دلیل شما دیدید که وقتی روحانی بر سر کار آمد ارادهای برای رها شدن از تحریمها ایجاد شد و زمانی که در اواخر سال ۲۰۱۳ به توافقی موقت دست یافتند، برای رسیدن به آن هدف اقدام کردند. روحانی کارزارش را بر اساس جهانبینی خود مبنی بر کنار آمدن با غرب و اروپا و همچنین حمایت از انقلاب به راه انداخت. بنابراین میگویم که او هر دو دغدغه را با هم دارد.
-تعدادی از دانشمندان هستهای ایران کشته شدند که گفته میشود توسط سرویس اطلاعاتی اسرائیل، موساد، ترور شدهاند. آیا این موضوع تاثیری در هیچ یک از دو طرف ایران و آمریکا داشت؟
-چیزی که برای من جالب بود این بود که دولت اوباما گاهی از تهدید نظامی اسرائیل برای کمک به مسیر دیپلماتیک بهره میگیرد و گاهی هم خیلی از آن میترسد. آنها به وضوح میگفتند که چین و هند و ژاپن و دیگران مقدار زیادی سوخت از ایران خریداری کردهاند: «اسرائیلیها تهدید به اعتصاب کردهاند، و این توانایی شما برای واردات انرژی را مختل خواهد کرد، شما باید به ما کمک کنید تا تحریمهایی را به ایران تحمیل کنیم که بتوانیم مانع اسرائیل شویم».
در سال ۲۰۱۱ وقتی یک سلسله ترور اتفاق افتاد، زمانی بود که کاخ سفید از تشدید تنشها میان ایران و اسرائیل نگران بود. در آن زمان توطئههایی هم وجود داشت که ماموریتهای دیپلماتیک اسرائیل را هدف قرار داده بود، که هم حزبالله و هم سپاه پاسداران با آن مرتبط بودند. این نگرانی وجود داشت که اینها تشدید شود و آتش آن دامن آمریکا را هم بگیرد.
پس تصادفی نبود که در اواسط سال ۲۰۱۲ وقتی احمدینژاد هنوز در قدرت بود، دولت اوباما و وزیر امور خارجهاش هیلاری کلینتون، نمایندگانی را به عمان فرستادند تا با ایران گفتگوی مستقیم داشته باشند. مقامات کاخ سفید میگفتند که بخشی از این تصمیم از ترس آن بود که اگر روند دیپلماتیک آغاز نشود، احتمال داشت به برخورد نظامی منجر شود.
-شما گفتید که تیم ایرانی در سوریه برای اوباما «خط قرمزی» گذاشته که به دولت اسد حمله نکند، اما دولت آمریکا این ادعا را انکار کرد. با توجه به اتفاقات سوریه، این [خط قرمز] احتمالاً امتیاز مهمی برای ایران بوده است. آیا فکر میکنید این اتفاق واقعا افتاده و پرزیدنت اوباما خودش هم این را میداند؟
-فکر میکنم دلایل زیادی برای این تغییر رویکرد اوباما وجود دارد. دولت گفت که عقب مینشیند چون فکر میکنند کنگره اینطور میخواهد. من ادعا نمیکنم که کنگره بخشی از این مسئله نبود. اما تا جایی که میفهمم، نمیدانم که مقامات ایرانی بیرون آمده باشند و گفته باشند «اگر شما حمله کنید ما همین فردا [مذاکرات را] ترک میکنیم»، اما مطمئنم که موضع ایران به نحوی [با این تصمیم] ارتباط داشت: آمریکا میدانست حمله به اسد ممکن است باعث شود تندروها در ایران مذاکرات را سختتر کنند. من کاملاً یقین دارم که کاخ سفید این را میدانست.
-چرا این کتاب را نوشتید؟ اشاره کردید که از سالها پیش در فکرش بودید. آیا فقط گزارشهای چندین سالهتان از خاورمیانه را در این کتاب قرار دادهاید یا پیامی هست که علاقمند بودید آن را منتقل کنید؟
-فکر میکنم مسئله ایران از دور دوم دولت بوش و سپس در دولت اوباما، مسئلهی غالب بود. یک مسئلهی سیاست خارجی که دو دولت متفاوت را در کاخ سفید به خود مشغول داشت. غریزهی روزنامهنگاریام به من گفت که چیزی به نقطهی بحرانیاش رسیده، یا برخورد نظامی یا قطعنامهی بزرگ دیپلماتیک، که این دومی چیزی بود که اتفاق افتاد. من در لبنان کار کردهام و میدانم که ایران چطور نه فقط بر سایر کشورها که بر مسائل اقتصادی مانند نفت و امور مالی هم تاثیر دارد.
-شما چند بار به ایران سفر کردید و با چند نفر برای این کتاب صحبت کردید؟ آیا با ظریف وزیر امور خارجه یا اعضای هیئت مذاکرهکننده ایرانی هم مصاحبه کردید؟
-من دو سفر به ایران داشتم. همانطور که میدانید این کار برای یک گزارشگر آمریکایی کار آسانی نیست. در نیویورک، وین، ژنو و لوزان با ظریف و روحانی و عباس عراقچی عضو تیم مذاکرهکننده هستهای و همچنین دیگران ملاقاتهایی داشتم. در نشستهای زیادی حضور داشتم.
واشنگتن پُست به من نقد داشت که من با ایرانیان زیادی مصاحبه نداشتهام. فکر نمیکنم این حرف درست باشد. من تلاش کردم با بسیاری از دیپلماتهای ایرانی ملاقات کنم. همچنین با مقامات بانک مرکزی و مقامات وزارت دارایی و وزیر سابق دارایی و معاون رئیس بانک مرکزی و اعضای کمیسیون حقوق بشر ملاقات کردم و برای اینکه درکی از منطقه داشته باشم با متحدان ایران در عراق و سوریه و لبنان دیدار کردم. فکر میکنم در کشوری که وارد شدن به آن و خارج شدن از آن کار آسانی نیست، از مقامات و متحدان منطقهای چشمانداز خوب و وسیعی به دست آوردم.
-نظر خودتان چیست؟ چه کسی از این توافق بیشتر سود برد؟
-سوال سختی است. همانطور که میدانید توافق ایران بسیار سیاسی است. پس به راحتی و سرراست نمیتوان به آن پرداخت. استراتژی دولت اوباما معانی زیادی برای من داشت. روشی که مذاکرات انجام شد، درخشان بود. آنها با کشورهای دیگر همکاری کردند. از اهرم مالی استفاده کردند. به لحاظ تاکتیکی اگر به موضع ایران در زمان احمدینژاد نگاه کنید، این بود: «ما برنامه غنیسازی را میخواهیم، میخواهیم تحریمها برداشته شود، همچنان میخواهیم توانایی موشکی خود را توسعه دهیم، قصد نداریم هیچ یک از حمایتهای خود را از گروههای شبهنظامی منطقه متوقف کنیم». موضع آمریکا هم این: «نه غنیسازی، نه برنامهی موشکی، نه حمایت از حزبالله و جهاد اسلامی و هر گروه دیگری».
ایرانیها نه تنها به غنیسازی دست یافتند که اجازه پیدا کردند به مدت ده سال برنامهشان را در مقیاس صنعتی پیش ببرند. شاید تحریمها به آن سرعتی که ایرانیها میخواستند برداشته نشد یا شورای امنیت از برنامه موشکی خشنود نیست، اما ایرانیها میتوانند بدون هیچ مانعی به کار خود ادامه دهند. حمایت آنها از اسد بیشتر شده و ارتباطشان با حزبالله نیز بر کسی پوشیده نیست.
اگر شما خامنهای میبودید به شما میگفتم شما در آستانهی یک بحران ملی در سال ۲۰۱۲ قرار داشتید و رشد اقتصادتان به ۲-۳ درصد رسیده بود و حالا در سال ۱۷-۲۰۱۶ اقتصاد شما قرار است رشد کند و به رشد ۶ درصدی برسد. شما همهی زیرساختهایتان را حفظ کردید. فکر میکنم توافق برای شما خیلی خوب بود.
با این همه، شاید ما در نوعی آتشبس بسر میبریم؛ احتمال بالقوه برای جنگ هنوز وجود دارد و انتخاب ترامپ نشانهای از آن است که ما وارد فاز جدیدی شدهایم. از یک طرف ترامپ در کارزارش گفت که معتقد به معامله و تجارت است و این دیوانگی است که اروپا با ایران داد و ستد میکند و آمریکا نمیکند. پس از یک طرف احتمال این هست که اگر سمت معاملهگر مغز ترامپ موثر واقع شود، او مراودات را با ایران زیاد کند. در عین حال ترامپ از تفاهم با روسیه و پوتینی حرف میزند که از متحدان نزدیک دولت ایران است.
از طرف دیگر همانطور که گفتم، با توجه به کسانی که او انتخاب کرده– از پمپئو گرفته تا ژنرال فلین- حتی اگر تجارت و معامله اقتضای طبیعت خود ترامپ باشد، ولی اجرای آنها برای وی مشکل خواهد بود چرا که این مقامات سابقهی مقابله با ایران را در پروندهشان دارند.
موضوع ایران همچنان یکی از مهمترین مسائل سیاست خارجی خواهد بود و جالب است که آن را پیگیری کنیم.
*منبع: کیهان لندن (انگلیسی)