کتایون حلاجان – مهرداد بران در تهران و در خانوادهای وفادار به ادبیات و سنن ایرانی به دنیا آمد.
در کودکی، خانوادهاش در همسایگی حسن شهباز زندگی میکرده و این آشنایی موقعیتی برای او فراهم کرد که به سوی هنرستان عالی موسیقی هدایت شود. در نه سالگی مصطفی کمال پورتراب چند نت را روی پیانو برای او میزند و میپرسد چه سازی را دوست دارد؟ میگوید به من گفته بودند اگر با این سوال مواجه شدم اول بگویم «ویلنسل» و اگر قبول نکردند بگویم ترومپت. به همین دلیل میگوید ویلنسل؛ کمال پورتراب به دستهای او نگاه میکند و خواستاش را تایید میکند. به گفتهی خودش، همین تایید باعث شد که او امروز یک موسیقیدان باشند و اگر به او گفته بودند ترومپت بزن بدون شک مسیر زندگیاش به سمت دیگری تغییر میرفت.
مهرداد بران میگوید: «هر چه در زندگیام تجربه کردم از تایید و قبول استاد مصطفی کمال پور تراب آغاز شد. او به من گفت: ویلنسل بزن. مصطفی کمال پورتراب، کسی است که میتوان گفت چهار نسل از موسیقیدانان ایران را آموزش و پروش موسیقی داده است. در مسیر زندگی گاه به کسانی بر میخوریم که با گفتن یک کلمه مسیر زندگی شما را بی آنکه خود متوجه باشید تغییر میدهند.» بدین ترتیب مهرداد بران وارد هنرستان عالی موسیقی میشود. بسیار جوان بود که وارد ارکستر سمفونیک تهران شد. درهمان دوران با صفحههای موسیقی که برادرش از آمریکا میفرستاد با دنیای دیگری در موسیقی آشنا میشود. این کنجکاوی و کشف دنیای دیگر چون «ماهی سیاه کوچولو» او را به سفر دعوت میکند و برای ادامه تحصیل راهی آمریکا میشود.
مهرداد بران نوازنده، رهبر ارکستر و آهنگساز تحصیلات خود را در رشته موسیقی تا مقطع دکترا در آمریکا ادامه داد و سالها در ارکسترهای اروپایی فعالیت داشته است. وی از سال ۱۹۸۵ ساکن فرانسه است. در کارنامه هنری او آهنگهای بسیاری میتوان دید که یکی از شناختهشدهترین آنها ترانهی «رود»، «سرآمد زمستون» و «خون ارغوانها» بر روی شعرهایی از سعید سلطانپور میتوان اشاره کرد.
تحصیل در آمریکا و کنفدراسیون دانشجویان
مهرداد بران در گفتگویی با کیهان لندن از سفر خود به آمریکا و عضویت در کنفدراسیون دانشجویان خارج از ایران میگوید: «در نوجوانی برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شدم. تا آن زمان با اینکه در خانوادهای سیاسی متولد شده بودم ولی آدم سیاسی نبودم مثل هر جوانی شاد و سرزنده به تحصیل و زندگی مشغول بودم. در سال ۱۳۴۹ که واقعه سیاهکل در ایران روی داد وقتی شنیدم عکسهای فعالان آن را بر در و دیوار و اتوبوسهای شهر با عنوان اشرار آویختهاند با خودم گفتم چطور ممکن است این همه آدم تحصیلکرده از استاد دانشگاه گرفته تا دکتر، مهندس، شاعر و نویسنده جزو اشرار باشند؟ کنجکاو شدم تا بدانم اینان که هستند و هدفشان چیست. در آن زمان در آمریکا مشغول تحصیل بودم اما این اتفاقات از فاصله دور نیز تاثیرش را روی من گذاشته بود. به اعتقاد من وظیفه یک دانشجو تنها تحصیل در رشته انتخاب شده در دانشگاه نیست. دانشجو باید جویای دانش حرفهای و اجتماعی باشد، نسبت به اتفاقاتی که در اطرافش میافتد حساس و کنجکاو باشد و شناخت درستی از جهان و جامعه خود داشته باشد تا بتواند یک شهروند مسئول باشد. در زمان حکومت پهلوی با وجود آزادیهای شخصی و اجتماعی ولی آزادیهای سیاسی بسیار محدود و همه چیز زیر نگاهی امنیتی بود، باید بدانیم کمدانی افراد نسبت به حقوق شهروندی و سیاسی پیامدهای ناگواری برای هر جامعه دارد.»
بران ادامه میدهد: «در زمان حکومت پهلوی به سختی میتوان یک شاعر، نویسنده و آهنگساز را نام برد که دستگیر و زندانی نشده باشد، با وجود این محدودیتها، بودند دانشجویانی که تلاش خود را می کردند تا بر اتفاقات جامعه هوشیار باشند و نمونههای آن کم نیست. آن زمان هدف از فعالیت سیاسی این بود که حکومت پهلوی را نسبت به کمبودهایی که در جامعه وجود دارد آگاه کرد و تغییراتی را با توجه به منافع جامعه ایجاد کرد. شیوه مبارزه و مخالفت را حکومت است که تعیین میکند نه مخالفان آن، هیچ انسان آگاه و روشنفکری تغییراتی را که به آرامی و متانت میشود انجام داد بر جنگ و خونریزی ترجیح نمیدهد تا چه بسا آن دیگری خشنتر حکومت را به دست بگیرد که متاسفانه این اتفاق در انقلاب سال ۵۷ افتاد. هر جا که خفقان و فشار زیاد باشد ناگزیر رادیکالیسم شکل میگیرد.»
وی معتقد است: «خواستههای منتقدین پهلوی مشخص بود فضای باز سیاسی، فعالیت احزاب، نبودن زندانی سیاسی، آزادی روزنامهها و بسیاری اصلاحات دیگر که میباید در جامعه صورت میگرفت.»
سعید سلطانپور و شعرهای ماندگار او
مهرداد بران در ادامه توضیح میدهد: «در ماههای آخر انقلاب میدیدیم که جوّ مذهبی در ایران دارد پررنگتر میشود و این برای کسانی که سالها فعالیت سکولار کرده بودند و هرگز چشم به آسمان نداشتند زنگ خطری بود. در جریان جنبشهای ایران هر چه سرود نوشته شده بود نگاه زمینی داشت نه آسمانی و میدیدیم که در ایران مذهبیون کم کم داشتند دیگر گروهها را کنار میزدند.
ترانهی «رود» با رهبری مهرداد بران:
چند هفته قبل از بهمن سال ۱۳۵۷ آقایی به نام داوود (شراره) با چندین شعر از ایران به آمریکا آمد و قرار شد این اشعار آهنگسازی و ضبط شود. بعدها فهمیدم اشعار از سعید سلطانپور است. سرودههای او مشخصا بازگوکننده هدفهای جامعه سکولار و آزاد بود. آهنگ «خون ارغوانها»، «رود»، «سر آمد زمستون» که اسمش در ابتدا «آفتابکاران جنگل» بود از سرودههای سعید سلطانپور و همچنین در همان کاست آهنگ «گل مینا» و «سرود بیژن» با صدای داوود و همراهی گروه کر انجمن دانشجویی واشنگتن در طول ۷ روز آماده شد. این کاست به همراه داود به ایران رفت و با نام «شرارههای آفتاب» در سطح میلیونی تکثیر شد.»
«خون ارغوانها» با اجرای ارکستر سمفونیک بهار در پاریس:
بران در ادامه تاکید میکند: «ما سعی کردیم در طول این سالها سرودها و آهنگهایی را که وجود داشتند ولی فراموش شده بودند مثل «۱۶ آذر» و «سرود نوروزی» را جمعآوری و برای ثبت در تاریخ بازسازی کنیم. «میرزا کوچک خان»، «حیدرعمواوغلو» و یا آهنگ «برادری بین کردستان و آذربایجان» که در زمان جنبش مشروطیت رواج داشتند را برای ماندگار شدن در تاریخ توسط انتشارات «موسیقی مترقی ایران» در آمریکا ضبط و منتشر کردیم. ضمنا اضافه کنم که این یک کار دستهجمعی بود و وجود تک تک افراد در ثبت این آثار موثر بوده است.»
دستگیری و اعدام سعید سلطانپور
مهرداد بران درباره سلطانپور میگوید: «سعید سلطانپور شاعر، نمایشنامهنویس، کارگردان تآتر، عضو کانون نویسندگان ایران و فعال سیاسی بود. نام او برای تمامی عدالتطلبان و آزادیخواهان آشناست. وی سالها منتقد رژیم شاهنشاهی بود و بارها در زمان حکومت پهلوی دستگیر و زندانی شده بود. سلطانپور بعد از انقلاب ۱۳۵۷ نیز به فعالیت سیاسی خویش ادامه داد و مخالف جمهوری اسلامی و حاکمان بر قدرت نشستهاش بود و بارها در حکومت جمهوری اسلامی دستگیر و زندانی شد و سرانجام برای آخرین بار در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ در جشن عروسیاش دستگیر، به مدت ۶۶ روز شکنجه شد و در اول تیرماه اعدام شد.»
بران ادامه میدهد: «در طول ۸۰ سال گذشته در ایران تمام سرودهای زیرزمینی که در بین مردم پخش شد از شعرای معروف بودند که به دلیل خطرات احتمالی هیچگاه اسمشان را پای اشعار خود نمیگذاشتند. پس از مرگ سعید سلطانپور نیز ماندگار شدن سرودههایش بهانهای به دست فرصتطلبان داد که اشعار او را به خود نسبت دهند. تمام کسانی که به سعید سلطانپور نزدیک بودند و کسانی که در زندان همراه او بودند میدانستند که اینها اشعار اوست، با این وجود برادر من بیژن بران که بسیارعلاقمند به ادبیات است چندین سال بر روی صحت این مسئله تحقیق و پژوهش کرد، مثل مقایسه کلمات سعید سلطانپور در شعرهای دیگرش، تصویرهایی که در تمام اشعار او وجود دارد، ادبیات خاص وی، تفکر و اهدافش که در شعرهایش مشخص بود، اینها جای شک باقی نمیگذارد که هیچکس دیگری غیر از سعید سلطانپور نمیتواند شاعر سرودههایی مانند «رود»، «خون ارغوانها» و «سرآمد زمستون» باشد.»
دلیل ماندگاری این ترانهها
مهرداد بران میگوید: «ماندگاری و زنده بودن این آهنگها و ارتباطاش با نسل جوان امروز، دلیل روشنی دارد، کسانی که این شعرها را سرودهاند خواهان آزادی و عدالت بودند. اگر امروز این آهنگها اشک شما را سرازیر میکند دلیلاش این است که آنچه خواست و آرمان بود تحقق نیافت و نسل امروز ایران نیز دنبال همان آزادیها و عدالتطلبی است. در جنبش سبز دیدیم که این سرودهها چطور مورد استقبال قرار گرفت و مردم یکصدا آن را دوباره خواندند.»
این آهنگساز و نوازنده دربارهی فعالیتهای حرفهای و هنریاش میگوید: «مدت بیست و هشت سال استاد کنسرواتور در پاریس بودم، اکنون دیگر تدریس را کنار گذاشتهام برای این مهم که انرژی و تمرکزم را روی آهنگسازی بر روی اشعاری که دوست دارم بگذارم. به تازگی بر روی شعر «کوچه» فریدون مشیری موسیقی گذاشتم که مدت ۷ ماه روی آن کار کردم. این آهنگ ۱۷ دقیقه است و در آن سعی کردم تمام دانشام را به کار بگیرم تا موسیقی بیانگر فضا، تصویر و بازتاب شعر باشد. آن را به دو بخش تقسیم کردهام: «راوی» و «عاشق» که بخش «راوی» را گروه کر و بخش «عاشق» با صدای دریا دادور برای اولین بار سال گذشته با ارکستر سمفونیک بهار در پاریس اجرا شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. همچنین کار دیگری با شعر «عاشقان» سروده محمد جلالی (م. سحر) ساخته و تنظیم کردهام که آن هم با ارکسترسمفونیک بهار اجرا شد. این آهنگ به پاس قدرانی از تمام کسانی است که در تاریخ ایران با هر عقیده و تفکری برای بقای این آب و خاک و فرهنگ آن زحمت کشیده و تاثیرگذار بودهاند. اکنون نیز چند ماه است که مشغول آهنگسازی روی شعر «زمستان» از مهی اخوان ثالث هستم.»
بیشتر بشنوید: