آوازه – سیودومین جشنواره موسیقی «فجر» که جمعه یکم بهمنماه به کار خود در تهران پایان داد، مضحکهای را که کارگزاران فرهنگی حکومت پیرامون برگزاری کنسرت به راه انداختهاند یک بار دیگر برجسته میسازد.
هر روز که از خواب برمیخیزی ممنوعیت تازهای را عَلَم کردهاند و درفشانیهای تازهای را انتشار دادهاند. آهنگسازان با این کار آفریدههایشان به روی طاقچه گرد و خاک میخورد، کنسرتهایشان لغو میشود، چند تنی را نیز به جرم ترویج فساد که منظورشان همان کنسرتهاست بازداشت میکنند، بعد نوبت به برگزاری سمینارها و جشنوارهها که میرسد همه از گسترش فرهنگ و هنر در کشور داد سخن میدهند.
همه آنچه گفتیم بخشهای یک بازی بزرگ است که هدفاش از میان برداشتن موسیقی است و این هدفی است که حکومت صد سال هم که بگذرد به آن نمیرسد.
در میان هنرهای ملی ایران نیروی پایداری هیچ کدام به پای موسیقی نمیرسد. این تنها یک حرف بی پشتوانه نیست، یک واقعیت است که تاریخ آن را تائید میکند. با نگاهی به تاریخ موسیقی ایران یا آن را در اوج قدر و منزلت میبینیم یا در حال مبارزه با دشمنان خود برای دستیابی به قدر و منزلت از دست رفته. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ خیلیها استیلای ملایان را بر اریکه حاکمیت شبیه یورش تازیان در هزار و چهار صد سال پیش میدیدند و به آن عنوان تهاجم دوم میدادند. این عنوانگزاری بیش از هر زمینه دیگر در جامعه موسیقی ایران مصداق پیدا میکرد.
در فاصله این دو تهاجم، تازیان و ملایان، «هجمه»های دیگری نیز پیش آمده بود که در جریان آزاد موسیقی اختلال ایجاد میکرد ولی هیچ کدام مثل این دو یورش بزرگ بُنهکن عمل نکرده بود و تجاوزات و تعرضات مقطعی و برای مدتی کوتاه پیش آمده بود و تاثیراتش گذرا و کمتوان بود. ولی تهاجم اول چیز دیگری بود. همه ریشههای فرهنگی را سوزاند. عبدالحسین زرینکوب ایران پس از تهاجم اول را به نقل از مضمون چنین توصیف کرده است:
در سراسر بیابانهای عربستان صدایی اگر برمیخاست نالهی زنان فرزندمُرده بود.
نظیر همین توصیفات را برخی از جامعهشناسان و فرهنگمداران برای تهاجم دوم که ایلغار ملایان باشد، به کار میبردند و خیلیهاشان انهدام موسیقی را حتمی میدانستند. ولی همه این پژوهشگران پیشبین فرهنگی، هراسشان از آینده موسیقی ایران بیهوده بود زیرا با وجود تجربیات تاریخی، هنوز توان پایداری جامعه ایران را در برابر حوادث روزگار نمیدانستند. ایرانیان در برابر تهاجم دوم نیز همانند رویارویی با تهاجم اول تمهیداتی به کار میبردند که جریان برخورد دو فرهنگ را به سود جامعه تمام میکرد. به جای اینکه ایرانیها به اسارت فرهنگی درآیند، مهاجمان در کوتاهمدت مجذوب فرهنگ آنها میشدند. چیزی از تهاجم نگذشته بود که نوازندگان و خوانندگان ایرانی جای مطربان عرب را در محافل شبانه خلافت گرفتند و به زودی تالارها از طنین آهنگهای باربدی انباشته شد. نویسندگان به کار نوشتن پرداختند، زبان فارسی را نگذاشتند که از میان برود و علاوه بر موسیقی به ترویج هنرهای دیگر ایرانی پرداختند و بارگاه خلیفههای عباسی را به دربار دوم ساسانی تبدیل کردند.
راستی را این چه نیرویی است که میپاید و میپایاند؟ چه نیرویی است که همه موانع رشد و پرورش جامعه را از پیش پای برمیدارد؟
و اما تهاجم دوم، تجربهی بزرگی بود که دستاورد تجربهی تهاجم اول را مهر تائید میزد. در این تهاجم نیز در آغاز کنشها و واکنشها جریان یافت. شکستند، سوزاندند، گرفتند، بستند، شکنجه کردند، به زندان انداختند و خلاصه مقدمات انهدام هنرهای ملی به ویژه موسیقی شکوفان پیش از انقلاب را تدارک دیدند ولی سرانجام در پی گذر دو دهه دست و پایشان شکست. پا پس کشیدند و بخش بزرگی از محرّمات را در عرصه موسیقی ملی باطل کردند.
هنرمندان درگیر با تهاجم که سرنوشت موسیقی پس از انقلاب را دست کم همان «دو قرن سکوت» زرینکوبی پیشگویی میکردند با به کار بستن تمهیدات نو و استفاده زیرکانه از موقعیتهای به دست آورده رفته رفته برخی از ممنوعیتها را دور زدند و در حرف و در عمل ولی پیوسته و ممتد با یکدیگر راه پیشبرد هدفها را هموارتر کردند.
دست و پا زدنهای حکومت برای محکم کردن بندهای قیمومت بی اثر میماند. گفتار و رفتار و کردار کارگزاران بیشتر به مضحکه میماند. مهمترین ابزاری که برای مبارزه با موسیقی در دست دارند لغو کنسرتهاست.
چیزی که جوانان از یاد نخواهند برد این است که در حال حاضر مهمترین ممنوعیتی که دست و پای هنرمندان را بسته و کنسرتهای گاه به گاه را نیز از جاذبه تهی کرده است ممنوعیت حضور و مشارکت زنان در عرصهی موسیقی است. با این ممنوعیت نیمیاز جامعه از بهرهگیری از موسیقی محروم مانده است. از سوی دیگر خیل عظیمی از آهنگسازان دست از کار شسته اند. آهنگسازی بدون صدای زن مضحکهی آخوندی را مضحکتر ساخته است.
راهکارهای مبارزه و پایداری را خود جوانان متناسب با زمان پیدا میکنند. چندی پیش بابک امینی آهنگساز و همکار گوگوش از یک راهکار تازه سخن گفته است. راهکاری که به نظر میرسد نتیجهی خوب داشته باشد. میگوید:
«فقط باید بی وقفه موسیقی تولید کرد. حتی اگر مجوز نگیرد. میتوان آن را از سامانههای اینترنتی مثلا یوتیوب یا وبسایتهای شخصی انتشار داد.»
به نظر میرسد پافشاری در تولید، سرانجام عرضه را با تقاضا برابر خواهد ساخت. آنچه روشن است همان طور که گفتیم تاریخ آن را ثابت کرده است. ممنوعیتها محکوم به برچیده شدناند. آنچه همیشه بر جای میماند، آزادی است.