به مناسبت سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی وبسایت شفقتا با علیاکبر ناطق نوری، رئیس دفتر بازرسی علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی گفتگو کرده است.
در این مصاحبهی طولانی، ناطقنوری بیشتر به بیان خاطرات خود از روزهای ابتدایی انقلاب و روحالله خمینی و علیاکبر هاشمی رفسنجانی پرداخته است.
ناطقنوری در بین صحبتهایش به مسائل و مواردی اشاره کرده که در این چهار دهه کمتر مقامات رژیم از آنها صحبت کردهاند و گرچه زمان زیادی از آنها گذشته اما حداقل از نظر تاریخی هرچند خفیف پرده از بعضی مسائل پوشیده برمیدارد.
در مقدمه این مصاحبه بدون هیچ چالش و انتقادی بیشتر به تعریف و تمجید از ناطقنوری پرداخته شده و به طور خلاصه از او به عنوان چهرهای نام میبرد که خیلیها وی را فرد قابل اتکایی برای پُر کردن خلاء رفسنجانی میدانند و میتواند نقش محوری داشته باشد.
اعم خاطرات و موضوعاتی که او در این مصاحبه عنوان کرد از این قرار است:
هماهنگی بازرگان با دولت بختیار برای اختصاص هلیکوپتر
[…] ما برای مدیریت جمعیت و انتظامات مراسم، ۷۰ هزار نیروی انسانی پیشبینی کرده بودیم که بازوبند انتظامات بسته بودند. خب این تعداد نیرو کم نبود، لکن اینقدر جمعیت به بهشت زهرا آمده بودند که عملا این نیروها بیتأثیر شده بودند. مثلاً اینکه هجوم مردم روی ماشین حامل امام آنقدر زیاد بود که منجر به از کارافتادن موتور و خاموش شدن آن شد. ولی به هر حال از روز قبل به واسطه مرحوم آقای بازرگان و دوستان ایشان در کمیته استقبال که با دولت بختیار سابقه ارتباط و آشنایی داشتند، تدبیر شده بود که هلیکوپتری هم برای احتیاط آماده باشد تا در صورت نیاز امام را با آن از محل خارج کنیم. پس از سخنرانی مشهور ایشان، طبق برنامهریزی، جوانها دیواری تشکیل داده بودند که امام بتوانند راحت مسیر منتهی به هلیکوپتر را طی کنند.
هجوم جمعیت و افتادن عمامه خمینی
[…] در میانه راه ناگهان نظم جمعیت به هم خورد بهگونهای که همه برای دیدن امام از نزدیک، به سمت ایشان هجوم آوردند. طبیعتاً صف و آرایش نیروهای انتظامات هم به هم ریخت و شرایط بهکلی از دست خارج شد آن هم در شرایطی که از جایگاه فاصله گرفته بودیم و راه مسدود شده بود. از طرف دیگر هلیکوپتر هم به دلیل ازدحام و فشار جمعیت و احتمال وقوع حادثه شروع به پرواز کرد، یعنی ما نه راهی به سمت جلو داشتیم و نه امکان برگشت به جایگاه و فشار هم آنچنان بود که عمامه از سر امام افتاد و تقریبا تمام نیروها از کار افتاده بودند و نه فریاد و نه زور بازو، تاثیری نداشت.
[…] بعداً که در هلیکوپتر قرار گرفتیم من متوجه یک کبودی زیر چشم ایشان شدم که به نظر می رسید بر اثر فشار و اصابت چیزی بود، به هرحال ایشان تنها یک جمله فرمودند که «من احساس کردم توطئهای باشد».
نمیدانستیم کجا برویم، برنامهای نبود
[…] ایشان مجدداً سوار بر هلی کوپتر شدند. البته در همین محل هم جمعیت زیادی را میدیدیم که با سرعت به سمت آمبولانس و هلیکوپتر میدویدند، ولی در هر حال به خیر گذشت و ما موفق به پرواز شدیم. روی آسمان هم نمیدانستیم کجا برویم؛ خب برنامهای نبود، با حاج احمدآقا [احمد خمینی] صحبت می کردیم که کجا برویم؛ خلبان که میشنید برگشت گفت که «برویم نیروی هوایی». گفتیم که آنجا نمیتوانیم برویم؛ بالاخره حکومت بختیار است. در نهایت هم به بیمارستان هزار تختخوابی رفتیم که بیمارستان امام است.
[…] کسی هم جرأت نداشت به آقای مطهری چیزی بگوید زیرا ایشان، نزدیکترین فرد به امام بود و امام ایشان را خیلی قبول داشت. پیکانی متعلق به فرد دیگری در آنجا بود که سوییچ رویش قرار داشت، من پشت فرمان نشستم و با آقای مطهری، امام را سوار کردیم. ایشان را در مدرسه علوی شماره دو مستقر کردیم و خود من پشت میکروفن آمدم و به مردم گفتم که چون اینجا فضا کم و تاریک است، با صلوات به مدرسه علوی تشریف بیاورید.
انتقادپذیری خمینی و گرفتن میدان عمل از مجاهدین خلق
[…] امام انتقاد پذیر بود[…] گزارش دادند آقایانی در فرانسه بودند، اعم از قطبزاده و دیگران، شرایط را تنظیم کردهاند که جایگاه در بهشت زهرا توسط مجاهدین خلق اداره شود. مجاهدین خلق هم هنوز چندان رو نشده بودند؛ البته برای سیاسیون و مبارزین در زندان رو شده بودند، اما نگاه و موانع آنها چندان آشکار نشده بود.
آنها در فرانسه طرحی ریختند که مجاهدین خلق، تریبون را اداره کنند و حتی عکسی از آن جایگاه امام هست که پدران ناصر صادق و محمد حنیف نژاد [از سران مجاهدین خلق] در آنجا نشستهاند و قرار هم بوده است که مادر رضاییها [از کشتهشدگان مجاهدین خلق] صحبت کند. […] آقای کروبی، آقای معادیخواه و من صحبت کردیم و در نهایت آقای مطهری گوشی را گرفت و به حاج احمدآقا گفت که این پیغام من را به امام بدهید که «اگر شما فردا بیایید و جایگاه و تریبون دست مجاهدین خلق باشد، من دیگر با شما کاری نخواهم داشت».
انتقادی به این تندی مطرح میشود و حاج احمدآقا این عبارت را که میشنود، میگوید که «هر کاری خودتان میخواهید انجام دهید». در واقع به یک معنا ما آن شب یک کودتا کردیم و تریبون را از دست مجاهدین خلق گرفتیم. همان شبانه تصمیم گرفتیم که قاری، پسر مرحوم شهید صادق امانی [از کشتههای مؤتلفه] باشد؛ سخنران هم فقط آقای مطهری باشد و شخص دیگری نباشد.
تأثیر مرگ هاشمی رفسنجانی
-با این وجود افراد بسیاری از تأثیر فقدان آقای هاشمی بر تغییر آرایش سیاسی کشور صحبت میکنند. شما فکر میکنید نبود آقای هاشمی چه تأثیری بر آرایش سیاسی کشور و به ویژه انتخابات آینده دارد؟
-من قائلم که هیچ تأثیر ویژهای نخواهد داشت؛ خوشبختانه جامعه ما با وجود این شخصیتها، این رشد سیاسی و قدرت انتخاب را دارد و مردم ما در لحظات حساس، خوب تصمیم میگیرند و آموزهها و نگاهها را فراموش نکردهاند. البته و متاسفانه اینطور هست که ما ایرانیها حافظه تاریخی خوبی نداریم، اما نه تا این اندازه. به اعتقاد من آرایش سیاسی در کشور تغییر فاحشی نمیکند و گروهها توسط همین رهبران بزرگ به بلوغی رسیدهاند که بتوانند تصمیم بگیرند.
رد صلاحیت رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری
[…] در مورد روزی هم که رأی نیاورد؛ البته من در این مسایل با ایشان اختلاف سلیقه داشتم؛ بنده موافق نبودم که ایشان کاندیدای مجلس شود بارها هم باهم مباحثه و گفتگو داشتیم ، بطور مثال قائل بودم که کسی که دو دوره و نیم مجلس را اداره کرده و بعد هم هشت سال با اقتدار و با آن پیشینه رییس جمهور بوده است، دیگر از نظر سیاسی لازم نیست کاندیدای مجلس شود. البته اصلاً به ذهنم خطور نمی کرد که ایشان رأی کم بیاورد؛ رأی آورد نه اینکه رأی نیاورد اما سیام شد و البته بعد هم انصراف داد و دیگر نیامد. این هم از آن سلامت نفس ایشان و آن احساس مسوولیت بود. این احساس مسوولیت هم از آن سلیم النفسی منشأ می گیرد که اگر از من برای انقلاب کاری ولو نماینده مجلس شدنم برمی آید، بگذار آبرویم را بگذارم و بروم کاندیدا شوم.
این از آن جهت ارزشمند است، اما از نظر سلیقهای من نمیپسندیدم. در نهایت نشد، اما هیچ به او برنخورد […] آن روز هم که برای ریاست جمهوری کاندیدا شد و روزی که صلاحیتاش را رد کردند، ذرهای در روحیهاش تفاوت نکرده بود، از من بپذیرید…
عجلهی خمینی برای تصویب قانون اساسی و نواقص آن
-تصور کنیم زمان به عقب برگردد و یک بار دیگر قرار باشد از انقلاب اسلامی تا امروز را تجربه کنید؛ با تجربه امروزتان و آزمون و خطاهایی که وجود داشته است، در برابر کدام یک از تصمیماتی که در ۳۸ سال گذشته در جمهوری اسلامی گرفته شد (چه در دولت و چه در حاکمیت)، میایستید و تلاش میکنید که آن تصمیم گرفته نشود یا از هزینههایش کاسته شود؟
-سوال خیلی سختی است، طبیعی است که در شرایط انقلاب در هر جای دنیا برای اینکه زودتر شرایط را سامان دهند، با شتاب و عجله، اساسنامه و قانون اساسی می نویسند و شکل میدهند. امام فشار آوردند که مجلس زود تشکیل شود و قبل از مجلس هم فشار آوردند که زود قانون اساسی تصویب شود. حتی بعضیها مخالفت کردند که «آقا اینقدر عجله نکنید تا قانون اساسی درست شود و تصویب شود؛ کمی مهلت دهید که کارشناسی بیشتری شود» اما امام فرمود که حتماً و حتماً اصرار دارم زودتر قانون اساسی نوشته و مجلس تشکیل شود.
قانون اساسی ما با شتاب درست شده و نوشته شده است. در دنیا هم همین طور است و هر ۱۰ یا ۲۰ سال و کمتر یا بیشتر، آن را اصلاح می کنند. در واقع با آزمون و خطا جلو میروند و بعد هم اصلاح و تکمیل میکنند.[…] سختی کار ما این است که حکومتی را شکل دادیم که در طول تاریخ هیچ نمونهای در هیچ جای دنیا نداشته است. تلفیق مدرنیته با سنت است.
[خمینی] عجله داشت و به شدت تأکید میکرد که سریع قانون اساسی را بنویسید. آنها هم شبانهروز کار میکردند […] طبیعی است که در این روند آزمون و خطا و اصلاح لازم دارد.
[…] بنده قایل هستم به اینکه هنوز هم قانون اساسی ما نیاز به بازنگری دارد و نظام ما نیاز به بازسازی دارد. نارساییها در این ساختار وجود دارد که باید آن را درست کرد. بعضی نارساییهای رفتاری را هم من معلول این نقصان ساختاری می دانم. به باور من ما هم از نظر رفتاری وهم از نظر ساختاری مشکل داریم.
-میتوانید مثالی از مواردی بزنید که نیاز به اصلاح و بازنگری دارد؟
– اجازه دهید که پختهتر شود و اگر لازم بود، در مقطعی دیگر صحبت کنیم.