[عارف پژمان]
درین بهمن ، ردای ارغوان بر تن کنم یا نه
چو قیس عامری، از باد، پیراهن کنم یانه؟
شنیدم در مدارس، «آتش و عمامه»، شد«انشا»
گل سرخی سر دیوارِ شب، روشن کنم یا نه
اهورا از دل تاریخ جمشیدی، صدایم زد
وداع با خطبهگردانان اهریمن کنم یا نه؟
نهالی گر ز پا افتاد، نخلی قامت افرازد
بهاران، گندم نورسته را خرمن کنم یا نه
چه فرصتها که عمری اژدهای ارتجاع بلعید
سرش، آماج تیر چابک آهن کنم یا نه
ترور و ترس این تابوت، خواب کودکان آشفت
رها این کوچه را از یورش رهزن کنم یا نه
درین جنگل که راحت، میخرامد گرگ با نعلین
دفاع از لانه، با شمشیر مردافکن کنم یا نه
بساط دینفروشان، عاقبت دالان دوزخ شد
کویر خفته در کابوس را، گلشن کنم یا نه