آوازه – از عشق به انتشار بارها در همین کیهان لندن و نیز در برخی رسانههای دیگر سخن گفتهایم و هنوز حیران این عشق سودایی هستیم که نشد و نمیشود و نخواهد شد سرش نمیشود.
بعضی از همتایان ما به زندان هم که میرفتند در همان یکی دو ساعت استراحتی که در سینهکش آفتاب به خود میدادند برای انتشارات بعدی نقشه میکشیدند. نکته جالب این است که این اشتیاق وقتی با مانع برخورد میکند شدتاش فزونی میگیرد. هر چه مانع بیشتر شعله اشتیاق رساتر!
یکی از نمونههای شوق انتشار که تا به حال از او یاد نکردهایم همکار نویسنده و هنرمند ما رضا علامهزاده است که با همه مشقتهایی که در زندگی پر حادثه خود تجربه کرده، به موازات فعالیتهای سیاسی و فرهنگی و فیلمسازی همچنان به نوشتن قصه و رمان و آنچه نوشتنی است ادامه میدهد. تا کنون هیجده کتاب در زمینههای مختلف هنری در فهرست آفریدههای او به چشم میخورد و هنوز البته نهضت ادامه دارد!
آخرین نوشته او شکل و شمایلی متفاوت دارد. نمایشنامهای است در دو پرده، با سوژهای که کمتر کسی به سراغش رفته است. پیش از هر چیز سوژه انتخابی علامهزاده بکر و دست نخورده است و عنوان آن ذهن آدم را به چند فضای نامتجانس هدایت میکند: «اپرت عارف و کلنل» کلنل وقتی در کنار عارف و کنار اپرت مینشیند گمان میبرید که کلنل علینقی خان وزیری است که فرهنگمرد شهرهی دورهی پهلوی اول است. همانی که با اهتمام تمام موسیقی ما را به راه سالم رهنمون شد. ولی چنین نیست. کلنلی که در عنوان کتاب علامهزاده آمده، محمدتقی خان پسیان است که شورشاش در خراسان از سوی قوای دولتی سرکوب شد و خودش شهید راه آزادی.
علامهزاده روابط دوستانه میان محمدتقی خان و عارف را محور قصه نمایشنامه خود ساخته است. عارف آنچنان شیفته کلنل شده بود که یکی از زیباترین تصنیفهای خود را به نام او نوشت و به او اهدا کرد. باب کردن واژهی فرانسوی «اُپِرِت» در زبان فارسی هم گمان میکنیم کار دوستان او باشد. عارف البته در سه جا در دیوان خود از واژه اپرت استفاده کرده. از جمله آنجا که پس از دیدار از دارالحان استانبول حسرت میخورد که چرا خود او نتوانسته اپرتی نظیر آرشین مالالان بسازد. این واژه از همان دوره مشروطه وارد ادبیات موسیقی شده و متداول شده است. به کار بردن آن نوعی تفاخر به شمار میآمد. به هر حال به هر قطعه موزیکالی «اپرت» نمیگویند. در «اپرت» تئاتر و موسیقی به شکل شوخ و شنگ در هم تلفیق میشوند با سهم بیشتری از موسیقی.
از موسیقیدانان کسی که رکورد به کار گرفتن اپرت را شکسته مشیر همایون شهردار است که هیچکدامشان هم به مرحله اجرا نرسید. نام اپرتهای مشیر همایون شهردار هم خیلی استثنائی است، دم پختک فری، قمارخانه، و شترگاوپلنگ. اپرت علامه زاده هم اگر میخواهد اپرت باشد باید موسیقی فراوانی در آن ریخته شود.
نخستین پرسوناژ «اپرت عارف و کلنل»، فتحعلی قهوهچی است که حافظهاش را به یاری صحنه میفرستد. قصه نمایشنامه در سال ۱۲۹۰ در قهوهخانهای در همدان میگذرد. با گذاشتن صفحهای روی گرامافون بوقی، قمرالملوک وزیری در صحنه نمایان میشود و «مارش جمهوری» آفریدهی عارف قزوینی را میخواند:
همیشه مالک این مُلک ملت است
که داد سند به دست فریدون، قباله به دست قباد
کنون که میرسد از دور رایت جمهور
به زیر سایه آن زندگی مبارک باد!
سلطنت کو رفت، گو رو
نام جمهوری است از نو
دور باید شد ز اوهام
باید برچیدن این دام
سلطنت را همچو بهرام
زنده باید کرد در گور
تمام قضیه اما به شکل دیگری در آمد. افسری با لباس نظامی رضا خانی وارد قهوهخانه میشود و صفحه را از روی گرامافون برمیدارد. معلوم است که همه چیز تغییر کرده است. حاکمیت از تصمیم خود برای تغییر حکومت از سلطنت به جمهوری پشیمان شده بود و مارش جمهوری عارف دیگر محلی از اِعراب نداشت.
از اینجا به بعد نمایشنامه رنگ سیاسی و انقلابی به خود میگیرد.
علامهزاده میکوشد برای ایجاد تناسب میان حرفهای انقلابی مربوط به عارف از تصنیفهای او کمک بگیرد. او با تکیه بر تصنیفهای معروف عارف نمایشنامهاش را پیش میبرد.
کلنل پسیان از سوی عارف چنین توصیف شده است: «کلنل یک نظامی با دیسیپلین بود. او میتوانست ارتش یک ملت را اداره کند چه برسد به ژاندارمری خراسان… در تیراندازی و اسبسواری تالی نداشت. از همه مهمتر شریف و دستپاک و عاشق ایران بود. حالا این جوان وطن بیاید با یک رجاله دزد سر و کله بزند. کی؟ قوامالسلطنه پدر در پدر خائن به ایرانیت؟»
در ایران امروز شاید ارزیابی سیاستمداران قدیمی چیز دیگری باشد ولی از دوره مشروطه تا همین پهلوی دوم کسانی مثل قوام و سید ضیاء دزد و خائن معرفی میشدند. نقطه ضعف معروف عارف نیز زودرنجی و قضاوتهای نادرست وی درباره بسیاری از رجال سیاسی و ادبی دوره مشروطیت بود. او حتی بهار را دزد و خائن مینامید. گاهی اوقات فکر میکرد و به زبان میآورد که بهار تعدادی از شعرهای او را دزدیده و در کتابهای خود چاپ کرده است.
در بررسی زندگی عارف و نقطه نظرهای او باید مراقب حساسیتهای وی نیز بود.
تازگی دیگر نمایشنامه علامهزاده این است که بازیگران اصلیاش از یک رده یا طبقه اجتماعی نیستند. کلنل، نظامیاست و رئیس ژاندارمری خراسان. عارف، شاعر است و تصنیفساز و فتحعلی قهوهچی از پاییندستان. محور بخشهای بزرگی از دیالوگها، قمرالملوک وزیری است. روبرو نشاندن این تیپهای مختلف و حرفهای مشترکی در دهان آنها گذاشتن کار دشواری است که نویسنده خیلی خوب از عهده آن برآمده است. گمان میکنیم جاذبه این به اصطلاح اپرت هنگام اجرا بیشتر هم بشود. ۳۱ بازیگر را با عقاید و سلیقههای مختلف روی یک صحنه واحد نگاه داشتن خیلی آسان نیست.
نمایشنامه عارف- کلنل با صدای قمر و عارف در اجرای ترانه معروف «خون جوانان وطن» پایان میگیرد که تندترین تصنیف عارف است و دو بند آن همیشه در پشت سانسور نخوانده مانده است.
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به غارت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
نمایشنامه «اپرت عارف و کلنل» را انتشارات فروغ در شهر کلن آلمان منتشر کرده است.