احساس عشق پدیدهای بدون دلایل خاص است که درعین حال ناگزیر و همگانی است.
ایو آژید استاد عصبشناسی، پژوهشگر در رشتهی اعصاب، مدیر علمی و مؤسس «انستیتو مغز و نخاع» در این زمینه اطلاعاتی را در اختیار خوانندگان میگذارد تا شما را از آن احساسی که در درون شعله میکشد و تا هنگامی که با تمام وجود عاشق نشدهاید به کلی دور از شماست، آگاه سازد.
یک پدیدهی ناگهانی
عاشق شدن در وهلهی نخست، ناگهانی و به نحو غیرقابل کنترلی هیجانآور است. ضربان تند و شدید قلب، رنگ پریدگی، احساس گرما غالباً نشانههای فیزیکی هستند که در رابطه با حضور معشوق به وجود میآید. این پدیده ناگهانی و گذرا است. اگر در آن لحظه شخص چهرهی طرف خود را درذهن نگاهدارد (مانند دوربینی که روی یک منظره ثابت بماند) در مغز چه میگذرد؟
فرض کنیم شخصی بسیار مورد پسند شما قرار گیرد و از او خوشتان بیاید. این احساس و آگاهی از طریق برداشتی که از صدا و یا دیداری که از او پیدا میکنید به مغز شما منتقل میشود. این برداشتها در قسمتهای مختلف مغز که مخصوصاً به هیجانات مربوط است مورد بررسی و برداشت قرار میگیرد. درواقع در مغز لایههایی خاصی وجود دارد که برخی از آنان مسوول تحریک هستند و برخی دیگر تعقل. در عین حال لایههای دیگری نیز وجود دارد که با هیجانات در ارتباط هستند.
آنچه درباره عشق جالب است این است که به طور ناگهانی به وجود میآید. شما به خود نمیگویید که این آقا و یا این خانم کت قشنگی به تن و یا چهرهی دلخواه مرا دارد. شما هیچ گونه تصمیمی نمیگیرید. تجزیه و تحلیل احساسی شما کوچکترین ارتباطی با واکنش شما ندارد بلکه وابسته به یک رفتار ارادی است. آنچه برای دانشمندان اعصاب اهمیت دارد آن است که بدانند وقتی کسی عاشق میشود کدام بخش از مغز وی به کار میافتد؟
عاشق مانند کبوتران
برای توجیه و توضیح برخی از قسمتهای مغز، باید یادآور شد که تودهی ژلاتینی که فقط کمتر از یک کیلو و نیم وزن دارد دارای پوستهی بسیار ضخیمی است. این پوسته، پوشش مغزی است (Cartex) که رفتار غیرارادی ما را اداره میکند و در عین حال و بخصوص رفتار ارادی مانند راه رفتن، دوچرخهسواری، راندن اتومبیل، و تمام کارهایی را که ما بدون فکر کردن انجام میدهیم. مرکز فرمان این اعمال در گوشهای روی پایهی مغز است که شامل نصف وزن مغز است.
شگفتآور اینکه به نظر میرسد احساسات عاشقانه به وسیلهی بخشی بسیار کوچک و قدیمی به وجود میآید. احساس عاشقی آنچنان پیچیده و در عین حال ظریف است که فقط در پوستهی مرکزی مغز، شکل میگیرد، خشی که به تازگی شناخته شده و مرکزی است برای نظارت بر تمام فعالیتهای مغزی و ظریف بشر. این فعالیتها ممکن است ارادی باشند و یا غیرارادی. با تمام این احوال، عشق از ضمیر ناخودآگاه انسان فرمان میبرد یعنی از توانایی مغزی که به انسان امکان دست زدن به انجام عملی یا فکر کردن و درک هیجانات و احساس کردن را میدهد.
همه ما تا کنون کبوترانی را دیدهایم که مانند انسان نوک به نوک باشند. باید دانست که کبوتران پوستهی خارجی مغز ندارند و به جای آن، هستههای خاکستری رنگ بسیار توسعهیافتهای در مغز آنها وجود دارد. عشق بین این پرندگان و انسانها به نحوی مشابه به وجود میآید.
عشق در انسانها و کبوتران به طور مقتدرانه، غیرارادی ناخودآگاه به وجود میآید. از برخی جهات، ما افراد بشر مانند حیوانات رفتار میکنیم ولی با تمام این احوال باید بین انسان و حیوان از نظر عشق تفاوتی قائل شد؛ میتوان عشقـ شهوت را که ناگهان به وجود میآید با عشقی که به مرور زمان بر رابطهی دو موجود حاکم میشود و عشقی که به مرور زمان و هنگامی که دو طرف یکدیگر را شناختند به وجود میآید در برابر یکدیگر قرار داد. ولی مسلم آن است که شما نمی توانید تصمیم بگیرید عاشق شوید.
دستگاه «آی. آر. اِم (I. R. M) » و علم، دلایل تجربی بیشماری از نقش هستههای خاکستری رنگ مرکزی مغز در زمینهی احساسات عاشقانه را به دست میدهد. سمیر زهی و آندره بارتل در لندن با تعدادی از زنان و مردان یکدل نه صد دل عاشق دیدار کردند. از یکی دو عاشق و معشوق تقاضا کردند که داخل دستگاه «آی. آر اِم» بروند. فرض کنیم شخص مورد آزمایش مرد بود؛ در دستگاه، عکس زنانی را به او نشان میدادند که بیشتر آنها برای او ناشناس بودند و گاهی یک عکس از محبوب او را نیز به او نشان میدادند. هنگام دیدن عکس معشوق و محبوب مرد مورد آزمایش، این سلولهای خاکستری مرکزی مغز او بود که واکنش نشان میداد.
به هر روی، موضوع بحث ما این بود که احساس ناگهانی و ناگزیر عشق چگونه پیش میآید که انسان را دچار هیجانات شدید میکند. بدون آنکه بخواهیم وارد بحث دربارهی عملکرد بخشهای مختلف مغز بشویم، باید قبول کنیم که عشق در مغز شکل میگیرد و بر وجود انسان حاکم میشود.
*منبع: The Conversation France