امیر سپهر – در خبرها آمده بود که یک هفته پیش، افراد ناشناسی بیش از یکصد و هفتاد سنگ قبر گورستان یهودیان سنت لوئیس ایالت میسوری آمریکا را شکسته و آن گورها را ویران ساختهاند.
و حال چندتنی از رهبران مسلمانان آن ایالت، جدای از همدردی با بازماندگان آن مردگانی که گورهاشان ویران شده، کارزاری هم برای گردآوری کمک نقدی برای بازسازی آن گورها به راه انداختهاند.
البته کیستی و چگونگی مرام و آیین آن بی فرهنگانی که مرتکب آن عمل شدهاند، تا کنون روشن نشده، لیکن جنجالی که مخالفان رئیس جمهوری جدید آمریکا به راه انداخته و این روزها دگر گناه هر عمل زشتی در هر کجای این جهان را هم بر گرده وی میافکنند، آن رذالتپیشگان به هر دسته و گروهی هم که متعلق بوده باشند اما بی گمان از طرفداران دونالد ترامپ نبودهاند. زیرا گر چه سخنان آقای ترامپ به نوعی آشفتگی در جامعه آمریکا دامن زده، لیکن بیشترین آماج حملات او «مسلمانان» بودهاند که از نژادهای مختلفی هم هستند، نه «نژاد ویژهای» و به ویژه نژاد قوم یهود. چرا که هم داماد مورداعتماد وی از همان تبار است، هم دختر دردانهاش به آیین آنان گرویده و هم اینکه وی اصلا گرمترین روابط سیاسی در میان کشورهای جهان را با یگانه دولت همان قوم دارد.
پس آنچه میتوان حدس زد، آن عمل شنیع که ما ارتکاب بدان را مرتبا از سوی عوامل جمهوری روضهخوانان نیز در میهن خود شاهد هستیم، به احتمال قوی از سوی مسلمانان بنیادگرا بوده است و اتفاقآ برای انتقامگیری از پرزیدنت ترامپ و نه جانبداری از مواضع وی.
به هر روی، گر چه آن „انتقامکشی حتی از استخوانهای دگرباوران“ نشان دهندهی ژرفای جهل و تعصب عدهای انسان بدکنشت و بدآیین بود، لیکن همان رخداد شرمآور، اینک میرود که به یک „تابوشکنی“ و روندی مثبت در میان مسلمانان جهان مبدل گردد که میباید از آن استقبال کرد. زیرا تا کنون در هیچ کجای این جهان دیده نشده بود که مسلمانانی به راستی و به ویژه، „در عرصهی عمل“ نشان داده باشند که جز خود، برای باورمندان به دگر مذاهب هم ارزش و احترامی قائل شده باشند، به ویژه برای قوم یهود که اصلآ بیزاری از این قوم و مذهبشان، یکی از ستونهای اصلی آیین پرکین و نفرت اسلام است.
بر اساس آموزههای این دین، حضرت محمد آخرین فرستاده خداوند است و آیینی هم که او آورده، کاملترین در میان تمام ادیان. به تبع همین هم، هر مسلمانی نه تنها فقط دین خود را „برحق“ دانسته، سهل است که توهین به باورمندان دگر مذاهب و در جاهایی حتی کشتن ایشان را نیز از حقوق طبیعی خود میداند که گویا خدواند به او اعطاء کرده باشد.
از روی چنین باوری هم هست که میبینیم هر مسلمانی هر ناسزایی که دلش خواست را نثار پیروان دگر ادیان کرده، آنان را نجس و کافر و حتی گاهی خوک خوانده… در برابر آن همه توهینها و کشتارها اما، به هیچ کس پروانه نمیدهد که حتی کوچکترین نقدی هم بر دین خود وی داشته باشد.
این دگماتیسم „خودحقانگاری“ در نزد مسلمانان هم تا بدان اندازه است که مثلآ طرح حتی بسیار مؤدبانه این پرسش ساده هم که: „آخر چگونه ممکن است آقای پنجاه و چندسالهی محترمی که ادعای پیامبری هم داشته، با یک کودک هشت- نه ساله همبستر شده باشد؟!“ از یک مسلمان، به مثابه زشتترین توهین به حضرت محمد و „سب نبی“ تفسیر گشته و سزای آن مرگ است.
پس اینکه مشاهده میشود اینک عدهای مسلمان در ایالات متحده برای گردآوری اعانه از همکیشان خود آستین همت بالا زده و میخواهند با آن کمکها گورستانی متعلق به یهودیان را بازسازی کنند، خبر بسیار خوشیست.
من البته گمان میبرم که اکثر شما خوانندگان خواهید گفت که این کار آنان هم یک „خدعه“ یا „تقیه“ دگر اسلامی است و تنها هم از سر ترس، که اگر چنین باشد، باید اقرار کنم که اتفاقآ، من خود نیز بر همین باور هستم.
در کنار آن اما، نگارنده این باور را هم دارم که حتی همین تابوشکنی ولو از سر ترس نیز باعث خواهد شد که مسلمانان افراطی هم آهسته آهسته اهلی گشته و در نهایت بدین امر گردن نهند که جز خود آنان، دگرانی هم در این دنیا حق و حقوقی دارند که البته تحقق چنین امر تاریخی، به طور طبیعی یک پروسهی طولانی خواهد داشت.
از دید من این دستاورد بزرگ و تاریخی هم معلول اقدامات دو گروه میباشد، حال دانسته یا نادانسته، خواسته یا ناخواسته. یعنی گروهی که از عناصر و باندهای ضدتمدن و فرهنگستیزی بسان روضهخوانان ایران، القاعده، داعش، بوکو حرام، طالبان و دههها گروه جنایتپیشهی دگر اسلامی تشکیل یافته، و گروه دگری که از افراد و احزاب دست راستی و حتی نژادپرست جهان غرب تشکیل شده است.
اعضای گروه نخست به دلیل نشان دادن چهرهی „اسلام بر سریر قدرت“ که شوربختانه در „پراکتیک اجتماعی“ جز همین سر بریدن، سنگسار، تجاوز، زنده سوزاندن دگرباوران، باجگیری، ترور، بریدن دست و پای، چشم کورکردن، اسیدپاشی، پرتاب از بلندی … چیز دگری برای عرضه نداشت، و گروه دوم هم به سبب برجسته کردن آن جنایات هولناک گروه نخست و گوشزد کردن این واقعیت به غربیان که چنانچه در اندیشهی تقابل با باندهای اسلامی نباشند، چه سرنوشت شوم و هراسانگیزی در انتظارشان خواهد بود.
حال چه از سر مردمدوستی و احساس مسئولیت تاریخی و چه با هدف سوء استفاده از این جوّی که اسلامیون پدید آوردهاند؛ یعنی پریدن بر روی این موج ضداسلامی کنونی در کشورهای خود و دستیابی به قدرت سیاسی.