یک همکار قدیمی کیهان از تهران – با وجود اینکه زندهیاد مصطفی مصباحزاده از دوستداران محمدرضا شاه فقید بود و با بسیاری از اعضای کابینهی نخست وزیری و منصوبان دربار و سیاستمداران وقت رابطهی نزدیکی داشت، اما تلاش زیادی میکرد تا روابط نزدیک بر سیاستهای کلی روزنامه به ویژه استقلال تحریریه و آزادی عمل نویسندگان لطمه نزند.
دکتر مصباحزاده این را وظیفهی خود میدانست اگرچه به طور طبیعی انتظار میرفت که چون برای تاسیس روزنامه از شخص شاه کمک گرفته بود، حمایتهای دربار را نیز داشته باشد. ولی خوانندگان روزنامه، آن هم در شرایط خاص آن روزگار، نگاهشان به روزنامه کیهان بود و شهرت نیک آن هم به استقلالی بود که تلاش میکرد آن را حفظ کند.
بسیاری از نویسندگان منتقد چپ و حتی مخالفان حکومت شاه در کیهان قلم میزدند و به موقع حقوق میگرفتند و حق و حقوقی از آنها ضایع نمیشد. آنکه آنها را از موسسه عظیم کیهان تاراند و حتی اعدام کرد، نظام جمهوری اسلامی بود که به برکت مدیریتاش، کیهان را به بدنامترین روزنامه تاریخ معاصر ایران تبدیل کرد.
مصطفی مصباحزاده حقوقدان بود و با توجه به جایگاهی که در مجلس سنا داشت از چهرههای موثر آن روزگار به شمار میرفت، اما این موضوع دلیل نمیشد تا او در کیهان و در برخورد با شورای تحریریه، نویسندگان، همکاران فنی و حتی مشاغل خدماتی موسسه نگاهی از بالا به پایین داشته باشد.
آنچه هم به عنوان کمک از بخشهای مختلف حکومتی دریافت میکرد صرف تجهیز روزنامه و افزایش امکانات و تجهیزات و مدرنیزه کردن موسسه میشد. او به کارش وارد بود، میدانست از روزنامه چه میخواهد، رسالت مطبوعات چیست و یک مدیر چه وظایفی نسبت به همهی همکاران خود دارد. حتی آنهایی که منتقد دربار و سیاستهای پهلوی بودند هم میدانستند سناتور مصباحزاده در کیهان مستقل عمل میکند.
این مسئله شاید آن وقتها زیاد ملموس نبود، همان دوران چه از طرف حکومت وقت و چه از طرف خواننده و مخاطب به او انتقاد میشد که چرا آن خبر و گزارش را منتشر کرد و یا نکرد و چرا با این نگاه منتشر شد و از آن زاویه دیگر به مسئله پرداخت نشد؛ با همهی این دردسرها که طبیعت کار روزنامهنگاری است، او مورد اعتماد و مورد احترام منتقدین هم بود. کافیست بدانیم در همان زمان شاه، در اوج آشفتگیهای انقلاب و تا مدتی پس از انقلاب، کیهان پیش از آنکه به «ارگان بیت رهبری» تبدیل شود، همچنان پرفروشترین روزنامهی ایران بود.
این موضوعی نیست که به سادگی از آن عبور کرد، چون نیاز به درک این نکته دارد که ساختار روزنامه و بنیان فکری مستقل آن بود که کیهان را به آن جایگاه رساند که هم از نظر رسالت روزنامهنگاری و هم از نظر ساختار تشکیلاتی و سازمانی دوام بیاورد.
روزنامهی کیهان قبل و بعد از انقلاب یک شباهت عمده و یک تفاوت عمده داشت. در تمام ادوار، این روزنامه هم مورد توجه حکومتها بود و هم مردم نسبت به اخباری که در آن چاپ میشد حساس بودند. اما تفاوت عمده اینجاست که سناتور مصباحزاده در آن شرایط چطور کیهان را اداره میکرد و چطور این روزنامه را محبوب مردم با ذائقههای مختلف کرده بود، اما امروز زیر سایهی ولی فقیه و حسین شریعتمداری حتی برای تامین بخشی از نیازهای مالی موسسه کیهان نیاز به کمک حکومتی است چون کیهان تهران روی کیوسک روزنامه فروشیها «باد» میکند و حتی علاقمندان خود جمهوری اسلامی هم از آن استقبال نمیکنند.
اینها مسائلی است که در ردهی سیاسی و روزنامهنگاری و عمومی قابل طرح است، اما کمی جزییتر و عمیقتر باید به آنچه مصباحزاده میاندیشید نگاه کرد. آسایش پرسنل در تمام ردهها به شدت برای او مهم بود، از این رو پرسنل با دل و جان در موسسه کیهان خدمت میکردند.
در حالی که هنوز خیلی از منازل تهران حمام نداشت، روزنامه کیهان سرویس کامل دوش و حمام را ۲۴ ساعت برای پرسنلی که در بخشهای مختلف فعال بودند برقرار کرد. سرویس غذاخوری و سلف با بهترین غذاها در خدمت کارکنان کیهان بود. خود دکتر مصباحزاده ماهی یکی دو بار شخصا برای سرکشی به این خدمات سر میزد و معاونان و مسوولین را برای نظارت مامور میکرد.
ورزش پرسنلی هم برقرار بود، کارمند و کارگر در ساعاتی که در روزنامه بودند صرفاً احساس نمیکردند مشغول کاری خشک و بیروح هستند، میدانستند در برابر کاری که میکنند، حقوق به موقع میگیرند، امکانات دارند، از خدمات تعاونی و مسکن بهرهمند میشوند، از حق بیمه و تأمین اجتماعی برخوردار هستند و میتوانند به فکر آینده و بازنشستگی خود باشند.
قدیمیهای کیهان بهتر میدانند وضعیت امروز بسیاری از روزنامههای داخلی با صدها میلیون تومان سوبسید و کمک حکومتی و این همه امکانات جدید و تکنولوژی که همه کارها را بسی آسانتر از پیش کرده است، هرگز به گرد پای کیهان چهل سال پیش هم نمیرسند.
خروجیهای روزنامه کیهان و بازنشستگان این مجموعه برای دیگر روزنامهها نعمت بودند. یعنی وقتی یک مُصّحح، تایپیست، ادیتور، یا حتی صفحهبند روزنامه کیهان بازنشست میشد دیگر روزنامهها برای جذب او سر و دست میشکستند چون میدانستند در مجموعهای تجربه اندوزی کرده که بیش از یک محیط کاری، یک آکادمی علم و عمل بوده است.
همین روزنامه «همشهری» که امروز پرتیراژترین و پردرآمدترین روزنامه ایران است، با کمک کیهانیهای قدیم پا به عرصهی مطبوعات ایران گذاشت و خیلی از کیهانیها همچنان در وادی روزنامهنگاری و بخشهای فنی کوچکتر مشغول خدمت هستند. دانشجویان روزنامهنگاری، دانشکدهی خود را مدیون موسسه کیهان هستند که برای نخستین بار آن را بنیاد نهاد.
این تاریخچه است که سبب میشود تا تلاش دکتر مصباحزاده را برای زنده نگه داشتن کیهان حتی در تبعید بیشتر درک کرد. و این است که هر تلاشی برای زنده نگاه داشتن آن «کیهان» خدمت به روزنامهنگاری حرفهای ایران است.
نویسنده در آنجا که وضعیت کیهان را در فردای انقلاب توصیف می کند، به کجراهه می رود. کیهان از روز ۲۴ اردی بهشت سال ۱۳۵۸ خورشیدی، با اخراج بی دلیل ۲۰ تن از اعضای جوان و مستقل تحریریه محبوبیت خود را برای همیشه از دست داد و تیراژ آن که در برخی روزهای اوج انقلاب به یک میلیون و دویست هزار نسخه و در روزهای عادی به ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار نسخه رسیده بود، ناگهان به ۱۸۰ هزار تنزل کرد و با سپرده شدن به حسین شریعتمداری شکنجه گر به همان سرنوشتی افتاد که نویسنده اشاره کرده است: وابستگی به یارانه دولتی و تبدیل شدن به ورق پاره ای برای پاک کردن شیشه خانه ها!