آوازه – اسفندماه امسال سالروز درگذشت فرهنگمردی را در خود دارد که از درونمایهای ناب و یکتا برخوردار بود و این درونمایه را پایگاهاش برای مبارزه با استبداد و استحمار ساخته بود.
اگر او را دانای کل بدانیم گزافهای نگفتهایم. دنیای پژوهشی او فرهنگ و زبان بود ولی در شعر و نثر نیز دستی توانا داشت. بزرگترین دستاورد زندگی فرهنگی او تدوین لغتنامه زبان فارسی بود. لغتنامه او که بیش از نیم قرن زمان برده توانسته بود برای دوران خود از هر عیب و ایرادی مبرا باشد.
با این همه فکر و ذکر این مرد بزرگ در تمام درازای زندگیاش مبارزه با استبداد و رویارویی با تحمیق و استحمار جامعه بوده است. علیاکبرخان دهخدا را میگوییم که زندگی پر بارش را وقف این مبارزه کرد.
از اسفندماه سال ۱۳۳۴ که دهخدا به کام مرگ فرو رفت تا امروز بیشمار تفسیرها و تعبیرها درباره مشغلههای فرهنگی او انتشار یافته، شعر و نثر و طنزش مورد بررسی قرار گرفته، اهمیت لغتنامهاش وارسی شده ولی مبارزات سیاسی، فرهنگی او که جانمایه اصلی زندگی اوست آنگونه که باید حلاجی نشده است.
با نگاهی به زندگی دهخدا پس از به توپ بستن مجلس به فرمان محمدعلیشاه روحیه و رفتار انقلابی او را میتوان فداکارانه و جانبازانه توصیف کرد. دهخدا از روزنامهنگارانی بود که حاکمیت استبدادی نمی خواست سر به تناش بماند. مخالفت دار و دسته محمدعلیشاهی پس از آن که دهخدا از سوی میرزا جهانگیرخان شیرازی به عضویت هیئت تحریریه روزنامه «صوراسرافیل» درآمد حدت و شدتی انفجاری پیدا کرد. انتشار مقالهای از او در سومین شماره روزنامه، خون حضرات را به جوش آورد.
تهدید به محاکمه و مرگ در مجلس شورا به اتهام دروغین مخالفت با مذهب اثنی عشری، روزگار او را تیرهتر از آنچه بود ساخت و ناماش در لیست سیاه نوشته شد. به توپ بسته شدن مجلس کار مشروطه ایران را یکسره کرد. شماری از نخبگان آزادیخواه و مبارز ایران مثل میرزا جهانگیرخان شیرازی، ملکالمتکلمین و سید جمالالدین اصفهانی پدر محمد علی جمالزاده کشته شدند و گروهی دیگر از آنان پس از مدتی سرگردانی و پناه بردن به سفارتخانههای خارجی به خارج از کشور رو آوردند.
دهخدا از جمله کسانی بود که همراه سید حسن تقیزاده به سفارت انگلیس پناه بردند.
نبرد در دو جبهه
دهخدا با انتشار «صوراسرافیل» بغضی در سینه محمد علیشاه کاشته بود، باید بغض را میترکاند و راحت می شد. او جزو گروه هشت نفرهای بود که دیکتاتور قاجار سرشان را میطلبید.
دهخدا به هر شکلی که بود پس از گذر از مشکلات بسیار خود را از راه قفقاز و ترکیه و آلمان و انگلستان و… به پاریس رسانید و از همان فردای روز ورود، کار انتشار «صوراسرافیل» را از سر گرفت. دلاوریهایی که دهخدا در برخورد با مشکلات زندگی و مبارزه در غربت نشان داده شگفتانگیز است. نامههایی که دهخدا در دیار غربت به دوستان پرمایه و کممایه خود نوشته، نشان از والایی روح او دارد. هر چند با وجود کوششهای بسیار نتوانست انتشار «صوراسرافیل» را به روال عادی برگرداند و تنها توانست سه شماره از دوره جدید آن را منتشر کند، ولی همین سه شماره نشان میدهد خداوند او را برای اجرای مبارزه برای آزادی آفریده بود.
علیاکبر دهخدا همیشه میاندیشید و غالبا نیز میگفت که مبارزه با استبداد در صورتی کارگر میافتد که مبارزه با استحمار پیوست به آن باشد. خودش نیز در هر دو جبهه میجنگید. دشمنی با آخوندها ریشهدارتر از جنگ با حاکمیت استبددای بود. او نیز می اندیشید که تا منادیان ارتجاع و واپسگرایی بر ذهن و عقلانیت ما تاثیر میگذارند برای ظلم و جور کارگزاران زمینه فراهم میآورند.
پس مبارزه با استبداد هنگامی بار و بر می دهد که با ستیزه با واپسگرایی توام باشد. حتی میتوان گفت که مبارزه با واپسگرایی باید مقدم بر درگیر شدن با استبدادیان باشد.
شمارههای مختلف «صوراسرافیل» نشان می دهد که دهخدا تا کجا با آخوندها می جنگید و خطرات این کار را به جان میخرید. نمونه میآوریم:
در مقالهای با عنوان «ظهور جدید» با طنزی کمیاب و گزنده درباره ملایان نوشت:
«دو چیز را باید سبب بدبختی مردمان دانست: اول جهل و دوم تعبد. جهل را ملایان میپراکنند و تعبد را کارگزاران حاکمیت برای حفظ وضع موجود به کار می بندند.»
دهخدا اظهار شگفتی میکند که «با اینکه مزایای دین مبین اسلام بر همه دنیا مثل آفتاب روشن شده… باز تمام این پیغمبران دروغین، امامان جعلی و نواب کاذبه همه دنیا را میگذارند و در همین قطعه خاک کوچک که مرکز دین مبین اسلام است نزول اجلال می فرمایند…»
عشقِ انتشار
«صوراسرافیل» هنوز از چاپ درنیامده چماق تکفیر آقایان بلند میشود و دهخدا در شماره بعدی «صوراسرافیل» با عنوان «دفاع از خود» پاسخی می دهد که گزندگی حرف اصلی را بیشتر میکند.
دهخدا در یکی دیگر از مقالات خود در «صوراسرافیل» مرزها را زیر پا گذاشت و خطرها را نادیده گرفت و همه متولیان دین را علیه خود شوراند. او بدبختی ملت ایران را ناشی از نفسپرستی و ریاست علمای دین دانسته بود.
در واکنش به این جسارت یکی از نمایندگان مجلس گفته بود: «این کار مجازات سنگین دارد و حالیه چون انجام آن مجازات میسر نیست اقلا قتل را مجری بدارید!»
عشق انتشار که در وجود دهخدا در اوج بود لحظهای او را بیکار نمیگذاشت. به نیروی همین عشق توانست سه شماره دیگر از «صوراسرافیل» را در ایوردون سویس منتشر کند. بعد هم که به سفر استانبول رفت چند شماره از روزنامه «مساوات» را و چندی بعد روزنامه «سروش» را انتشار داد. محتوای این انتشارات از بِ بسمالله تا تِ تمت در ستایش آزادی، تقبیح استبداد و تنقید از ملایان بود.
گفتار و رفتار علی اکبر دهخدا در سراسر زندگی پر حادثه او میتوانست الگویی باشد برای همه آزادیخواهان تجربهاندوز ولی گمان میرود تجربهاندوزی از جامعهی ما رخت بر بسته است.
از دورهی دهخدا تا زمان ما چیزی حدود نود سال میگذرد. در این مدت دراز بارها و بارها نبرد میان آزادی و استبداد، بدعت و سنت، روشناندیشی و استحمار، رویارویی پیش آمده ولی روشناندیشان هیچگاه از تجربیات تاریخی خود بهره نگرفتهاند و هماره سبب پیروزی واپسگرایان و استبدادیان شدهاند و ما هنوز در کشاکش نبرد باقی ماندهایم.
همین بخش کوچک شرایط آن روزها و این که چرا برقراری حکومت واقعی مشروطه ممکن نبود را شرح می دهد:
“علیاکبر دهخدا همیشه میاندیشید و غالبا نیز میگفت که مبارزه با استبداد در صورتی کارگر میافتد که مبارزه با استحمار پیوست به آن باشد. خودش نیز در هر دو جبهه میجنگید. دشمنی با آخوندها ریشهدارتر از جنگ با حاکمیت استبددای بود. او نیز می اندیشید که تا منادیان ارتجاع و واپسگرایی بر ذهن و عقلانیت ما تاثیر میگذارند برای ظلم و جور کارگزاران زمینه فراهم میآورند.”