آوازه – در آخرین روزهای اسفند ماه نود و پنج فرصتی یافتهایم که درباره یک ترانه فاخر سنتی که در صدر ترانههای ماندگار جای گرفته صحبت کنیم.
ترانهای که از جهات مختلف از ترانههای معمولی سنتی متمایز میشود. نام ترانه در اصل «سرگشته» است. نتیجه پیوند شعری از هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) و آهنگی در همایون از همایون خرّم. آن را برای نخستین بار حسین قوامی خوانده که ۱۸ اسفند ماه بیست و هفت سال از درگذشتاش میگذرد.
حسین قوامی که مدتها با نام هنری «فاخته» معروف شده بود همه شرایط خواننده خوب شدن را با خود داشت. صدایی بود مخملین بر بستر حریر، صدای تراشخورده و صیقلیافته از نوع صدای بنان و دانش و شناختی همتراز او. قوامی علاوه بر آوازهای سنتی شماری ترانه نیز در رپرتوار خود داشت ولی فقط یک ترانه کافی است که او را به شهرت رسانده باشد. نام این ترانه «سرگشته» است.
«سرگشته» قصهی بی پایان شیفتگی شاعر را در برابر پری افسانهای بیان میکند. این ترانه زیباترین متنهای آرمانی را با خود دارد. «سایه» از زمره شاعران کم شماری است که پایبندی به آرمان را هدف اصلی زندگی خود قرار داده است. گاه به هدف نزدیک میشود ولی پیش از رسیدن، پری جا عوض میکند و از روزنههای دیگری به جلوهگری میپردازد و شاعر هرگز از پای نمیافتد.
دیگر، هدف آرمان رنگ باخته است ولی خود آرمان هدف میشود. «سایه» عاشق سرگشتهای است که دلش به آرزوی وصال خوش است، با خودِ وصال دیگر کاری ندارد. تکرار این روند بی وقفه و بی توقف حرفهای قشنگی را پیش میآورد که به اندازه خود آرمان سرگرمکننده است.
«سرگشته» بازتاب زندگی عاشقی است که یک بار حتی نمیتواند بوسهای بر گونهی یار بگذارد ولی با یاد بوسههای او زنده است. شاعر بارها به دلدار نزدیک شده ولی تا آمده دامن او را بگیرد از چنگاش گریخته است. خود این بازی بی ثمر نیست، دستکم سر شاعر را گرم میکند که زیاد فراق او را احساس نکند.
شاعر با زبان شاعرانه خود یکی از شبهای انتظار بی وصال را تصویر کرده است:
شبی که آوای نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانهای از نی و نغمه ندیدم.
تو ای پری کجایی، که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی.
«سرگشته» را بشنوید:
شاعر خود میداند که به بازی گرفته شده است ولی دلش اگر به همین بازی خوش نباشد چه کند؟! پس همچنان بازی را ادامه میدهد. میموید و میگوید:
به باغ رویاها، چو گلات بویم
در آب و آیینه چو مهات جویم
تو ای پری کجایی؟
در این شب یلدا ز پیات پویم
به خواب و بیداری سخنات گویم
تو ای پری کجایی، که رخ نمینمایی.
رویای صادقه
حرف را یکسره کنیم. همه زندگی شاعرانهی «سایه» در این جستجوی بی وقفه و بی توقف با پری سپری شده است. نه پری دیگری او را به سوی خود کشیده و نه زندگی خالی از پری به کار او آمده است.
پری، آرمانِ هشتاد سالهی اوست. شاعر در بند کارگاه رویاپردازی است. رویای پری که ساخته ذهن خود شاعر است از خود پری صادقتر است. اگر خود پری نباشد رویای پری هست، همیشگی هم هست. آن چنان در ذهن شاعر نهادینه شده که دوری جستن از آن ناممکن است. همین قدر ارزش برای رویای پری بس که جانمایه ترانهای شده است «واقعی». ترانهای که اگر زیباتر از رویای پری نباشد از لطافت و زیبایی پری بهره بسیار دارد.
از حسین قوامیشروع کردیم و راهمان کج شد و رفت به دنیای ترانههای آرمانی. به او باز میگردیم که با پرداخت نرم و لطیف خود و رعایت فراز و نشیبهای شعر سایه و نغمه «خرّم» ترانه نابی را به ما هدیه کرده است.
همایون خرّم خود میگفت ترانه را در دستگاه همایون ساختم تا هم نشانی از خود به یادگار بگذارم و هم به ظرفیت بالای عاشقانه همایون در ردیف موسیقی ایران اشاره کنم که بهترین ترانههای سنتی در پنجاه سال اخیر در این حال و هوا ساخته شده است.
گفتنی است که «سرگشته» در دوره حکومت گلهای پیرنیا یک بار هم با صدای الهه یکی از خوشصداترین خوانندگان سنتی پخش شده و به راستی خوب خوانده است. البته بعضیها تفسیر قوامیرا ترجیح میدهند. از آنجا که پری در ادبیات ایران مونث است عاشق سرگشته پری الزاما باید مرد بوده باشد.
این را هم حضوری از «سایه» شنیدهایم که در همان زمان شکفتنهای هنری، شعر تازهای را به خرّم داده با عنوان «ستاره و آهو» که به ترانه برگرداند. انقلاب که پیش آمد همه کاسه و کوزهها را به هم ریخت. «ستاره و آهو» نیز در میان آنها گم شدند. در اینجا نیز آهو در دشت و بیابان، سرگشتهی ستاره شده است و یک لحظه چشم از او برنمیدارد. در واقع پری به آسمانها رفته تا آهوی خسته، دلاش را به دیدن ستاره خوش کند.