رسم بر این شده که رهبر جمهوری اسلامی هر سال را با مفاهیمی نامگذاری میکند که نه نقشی در جامعه بازی میکنند و نه عملاَ جدی گرفته میشوند.
همچنین رسم بر این شده که هر دولتی خود را به نامی میخواند و تلاش میکند وعدههای سیاسی و اقتصادی خود را در آن نام متمرکز کند. این نامگذاری عمدتا از دوران دولت رفسنجانی مد شد؛ وگرنه دولت مهدی بازرگان که به راستی «موقت» بود؛ ابوالحسن بنیصدر، هم خودش و هم نخستوزیرش محمدعلی رجایی که به ریاست جمهوری هم رسید، دولت «مستعجل» بودند؛ خامنهای و نخستوزیرش میرحسین موسوی، پس از هشت سال همکاری، دو سرنوشت متفاوت درون خود رژیم پیدا کردند: یکی پس از دو دوره ریاست جمهوری به یاری رفسنجانی به رهبری رسید و دیگری عنوان آخرین نخستوزیر جمهوری اسلامی را یافت تا خامنهای بعدها بتواند به عنوان رهبر سیاسی و مذهبی نظام وی را سالها در حصر خانگی نگهدارد.
پس از مرگ آیتالله خمینی و «رهبر» شدن خامنهای در سال ۱۳۶۸، علیاکبر هاشمی رفسنجانی (معمم) با «دولت سازندگی» و سپس محمد خاتمی (معمم) با دولت «اصلاحات» و آنگاه محمود احمدی نژاد (مُکلّا) با «دولت مهرورزی» و سرانجام حسن روحانی (معمم) با «دولت تدبیر و امید» بر ریاست قوهی مجریه تکیه زدند. تا کنون رفسنجانی و خاتمی و احمدینژاد سهمیهی دو دورهی متوالی ریاست جمهوری را استفاده کردهاند. در مورد دور دوم ریاست جمهوری حسن روحانی اتفاق نظر وجود ندارد و هر رویدادی، از جمله مرگ خامنهای، میتواند ورق بازی را به سود یا زیان طرفین درگیر در نظام اسلامی برگرداند.
در این میان، «سازندگی» دولت رفسنجانی که در دوران احمدینژاد و پس از وی هم با پروژههای نالازم دنبال گرفته شد، بیش از هر چیز تخریب به ویژه محیط زیست را به دنبال داشت. «اصلاحات» خاتمی به برخورد «انقلابی» نظام با خودش و هوادارانش انجامید و او را تصویرممنوع و خروجممنوع کردند؛ «مهرورزی» احمدینژاد که زمانی سوگلی «رهبر» به شمار میرفت، بیمهری ولی فقیه را در پی داشت تا جایی که خامنهای وی را صریحا از فعالیت و ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ منع کرد. دولت «تدبیر و امید» هم تا کنون حتی تدبیر «برجام»اش نیز که با چراغ سبز رهبر به فرجام رسید، نتوانست نور امیدی را که در دل مردم تابانده شده بود، روشن نگاه دارد.
به نظر میرسد پس از این همه سالهای پر از تجربه، دلیل بیمسما بودن این نامگذاریها، دست کم برای بخش مهمی از جامعه، روشن شده باشد: سوء استفاده از مردم و سرکوب جامعه توسط نظامی که نه سازنده است، نه اصلاحپذیر، نه مهرورز و نه مدبر و امیدوارکننده. هر بهار و هر نوروز اما فرصتی است تا برای ملتی که بر عکس حکومتاش، هم سازنده، هم اصلاحپذیر، هم مهرورز و هم در پی تدبیر و امید است، آرزو کرد که حاکمیت خود را بر سرنوشت خویش برقرار سازد.