آزاده کریمی، علی اشتیاق(+عکس) تنبکنوازی محمدرضا مرتضوی را باید به پرواز یک پرندهی آزاد تشبیه کرد؛ همانقدر رها و زیبا که یک پرنده در آسمان پرواز میکند؛ سبکبال و رقصان. این نوازنده چیرهدست ایرانی ساکن برلین، به تازگی یک کنسرت دونوازی با همکاری شهرام میرجلالی نوازنده توانای تار و عود در کشور آلمان برگزار کرد.
اگر تجربه حضور در کنسرتهای محمدرضا مرتضوی را داشته باشید، حتما با حس تازهای روبرو شدهاید که قبل از ورود به این فضا، در موسیقی، در خود و در جهان تجربه نکرده بودید. مرتضوی که به نوازندگی چیرهدستانه تنبک مشهور است، همواره سبک و شیوه خاص خود را در مواجهه با این ساز دنبال میکند. خلاقیت او قطعا خلاصه شده در ابعاد یک نوازنده نیست؛ تجربهگرایی و نترس بودن او در رفتن راههای نرفته، چیزی است که موسیقی سنتی ایران به شدت کم دارد و او را به زبان تازهای از موسیقی ایران بدل کرده است.
این بار در شهر برلین، مرتضوی به همراه شهرام میرجلالی نوازنده قدیمی و مشهور تار بر یک صحنه نشستند و نواختند؛ دیالوگ دو ساز از دو نوازنده که از دو نسل متفاوت میآیند و سعی میکنند تا به زبان مشترک خود و موسیقی نزدیک شوند.
دونوازی این هنرمندان، جهان نوستالژیک موسیقی ایرانی و رهایی راستین هنر را به زیبایی نمایش میدهد. به بهانه برگزاری این کنسرت با محمدرضا مرتضوی گفتگویی داشتم که میخوانید.
-چطور شد که تصمیم گرفتید یک دونوازی اجرا کنید؟
– زیباترین مسئله این است که در همکاری مشترک روی صحنه، دو هنرمند، روشن و واضح از هم تاثیر بگیرند و زیبایی را با هم بیان کنند تا جایی که دیگر معنایی ندارد که چه کسی سولو بزند و چه موقعهایی دو نفره باشد. چیزی که در دونوازی در موسیقی سنتی جا افتاده این است که نوازنده ملودی هر وقت که دوست دارد یکدفعه قطع میکند؛ به این مفهوم که جا گذاشته برای نوزانده ضربی که توانایی ریتیمک و تکنیکیاش را نشان بدهد. در حالی که به نظرم اگر فلسفه، تفکر و انگیزه هر دو نوازنده با هم یکی باشد، دیگر اصلا این موضوع مطرح نیست.
در این موقعیت هر جا که جای ساز باشد، نوازنده اجرا میکند؛ مثلا یک جایی اگر ساز ریتیمک فضا و حس را ایجاد نکند، ساز ملودیک آن وظیفه را به عهده بگیرد و برعکس.
ولی به طور کلی خیلی کلیشهای با مسئله دونوازی برخورد میشود. چرا که خیلی وقتها دونوازی نیست و تکنوازی ساز ملودیک است و چه نوازنده ساز ریتمیک باشد یا نه، همان ملودی اجرا میشود. ولی خب، در این طرحی که سال پیش و امسال با آقای شهرام میرجلالی داشتیم، انگیزه این بود که دونوازی به مفهوم واقعی یعنی گفتگو و دیالوگ اجرا شود.
طرح دونوازی امسال بسیار زیبا و موفقیتآمیز پیش رفت، چرا که ما هر دو بر این باوریم که این حرکت و دیالوگ میتواند باز بسط پیدا کند و بیشتر از حالت کلیشه و چارچوب خارج شود و مطمئن هستم که تاثیر زیادی روی دونوازی میگذارد.
-یعنی در دونوازی ساز ملودیک از اهمیت بیشتری برخوردار است؟
-نمیخواهم اینطور مطرح کنم؛ موضوع در خدمت موسیقی بودن است. ارزش نوازندگان جایی مشخص میشود که حس کنیم آیا موسیقی است که مهم و موضوع است یا «خود» نوازنده یا خواننده. وقتی عظمت موسیقی را میبینید، دیگر «خود» مطرح نیست ولی خیلی وقتها برعکس است و این اهمیت به «خود» اینقدر زیاد است که مایوسکننده میشود و این «خود» در فضا و جوّ جامعه هنری وجود دارد.
البته فقط مختص ایران هم نیست. وقتی خواننده یا نوازنده روی صحنه میآید، مشخص است که چقدر موسیقی بزرگ است و چقدر آن شخص میخواهد خودش را نشان دهد؛ این «خود» را نشان دادن مشکل است و آنجاست که یک دیوار برای موسیقی به وجود میآورد. در حالی که آدم باید از خودش بگذرد، برای هر چیزی که میبیند چقدر بزرگ و زیباست. اما از این مسئله بعضیها استفاده و سوءاستفاده آگاهانه یا ناآگاهانه میکنند؛ وارد عمق موسیقی نمیشوند؛ محافظهکارانه زندگی میکنند، مثل خیلیها فکر میکنند و میخواهند موسیقی هم کار کنند و روی صحنه باشند.
نمیدانم، ولی من با صحنه مشکل دارم، صحنه کلیشهای که برای ما چیدهاند که یک نفر باید بالا روی صحنه برود؛ صندلی چیدهاند و همه باید گوش کنند. این فاصله و مرز مصنوعی است، یعنی انگار میخواهم بروم روی صحنه تا همه مرا ببینند؛ در حالی که من نمیخواهم شو اجرا کنم.
خیلیها هم البته میخواهند این را بگویند که در دنیای این صحنه و نمایش نیستیم ولی شاید یک تظاهری هم داشته باشد و همان هم یک شو و نمایش است.
مسئله صحنه ریشهایتر از این حرفهاست، با این انگیزه، نیت و فوکوس روی صحنه میروم، حتی صحنههای بزرگ؛ که از طریق موسیقی مرز بین جمعیت و صحنه را از بین ببرم. چون موسیقی برای همه است، اینطور نیست که فقط برای من باشد. این چیزی است که از قدیم باب شده و این همان پایههای اصلی است که برای ما چیدهاند ولی جای حرف بسیار دارد. یا اینکه هر کسی پول بیشتری داده، جای بهتری مینشیند؛ اینها ربطی به موسیقی ندارد، موسیقی متعلق به همه است، حالا از طریق یک نفر یا یک عدهای بیرون پخش میشود.
من از این دید، همکاری در دونوازی، سه نوازی یا کار با ارکستر را میبینم که میتواند یک نفر باشد و از طریق یک نفر این هنر موسیقی صد در صد با هماهنگی باشد چون همه ما در این فضا هستیم.
-به همین دلیل این کنسرت را در یک سالن بزرگتر برگزار نکردید؟
-از لحاظ هماهنگی باید از قبل میدانستیم تا برنامهریزی کنیم. وقتی آقای میرجلالی به هلند آمدند، فرصت هماهنگی برای سالن بزرگتر نبود و وقت ما به هم خورد و در نهایت امکان این کنسرت فراهم شد. ولی به طور کلی هم، این کنسرت مثل یک آمادهسازی برای کنسرتهای به مفهوم تور یا کنسرتهای خیلی بزرگتر است. ولی از نگاه من و ایشان، این طرح دیدار ما است که آن دلتنگی و خاطرهای که از صدای ساز هم کنار استاد کسایی داشتیم و موزیکالاش را با مردم تقسیم کردیم. درست است که این یک کنسرت است ولی فعلا مثل یک دیدار، و تفاهم و توافق موسیقایی است که باید قطعا با مخاطب امتحان و اجرا شود. چون همیشه روی صحنه، با مخاطب است که همه چیز مشخص میشود، تا به نسبت موقعی که گپ میزنید یا در خانه با هم ساز میزنید؛ در اجرای با حضور مردم همه چیز را بهتر میتوانید تنظیم کنید که چطوری این حس برای کارهای بعدی متکامل شود.
-چرا این همکاری را در ابعاد ارکستر انجام نمیدهید؟ جمع نوازندگان با این روحیه کار را سخت میکند؟
-خودم سعی میکنم از خیلی بندها بکنم تا از درون آزاد باشم و بتوانم آن آزادی را در ساز پیاده کنم. این آرزوی من بوده که با افرادی از درون آزاد و آزاد در بیان احساسشان در کنار هم باشیم ولی ارکسترهایی که معمولا میبینید خیلی مسائل جنبی دیگر وجود دارد که ارکستر و نوازندهها را کنار هم قرار داده و صرفا موسیقی نیست. به خاطر مقام و موقعیت است که در تناقض بالایی از مفهوم موسیقی و عرفان قرار دارد و جامعه موسیقی را مسموم میکند.
چه بهتر که دو نفر باشند و با هم حل شوند و دیگر اصلا از «منیّتی» که کی بیشتر و بلندتر میزند، وجود نداشته باشد تا یک شوی ارکستری داده شود و هر نوازندهای که کنار نوازنده دیگری قرار گرفته، حس یکی بودن را نداشته باشد. چون اینطور نیست که نوازندهها با هم یکی باشند، اگر این نیست، آرزو میکنم باشد برای اینکه تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت و آن موقع است که موسیقی روی همه چیز تاثیر میگذارد. هنوز مهم است چه کسی صدای سازش بالاتر است و چرا یک نوازنده ۵ دقیقه سولو مینوازد.
شاید لازم باشد یک نفر یا همه با هم بزنند؛ باید ایجاب کند و هر کسی که میتواند زیبایی را انتقال دهد و از طریق آن سهیم شود. اگر نوازنده دارای انرژی بالایی است باید از آن استفاده کرد، نه اینکه چون همه آن انرژی را ندارند یا حس متفاوتاش را دارند، تحت تاثیر قرار بگیرد.
مثل پرندهای که خوب پرواز کند، میتواند یک جایی همه با هم باشند و یک جایی هر کس برای خودش پرواز کند. مرزهای ما از ترسهایمان میآید؛ اگر کسی واقعا حل شده باشد، خود به خود از خودش کنده میشود. هنرمند و استاد، در پلاکارد و روی صحنه خودش را روی صحنه بیان میکند. معیار موفقیت، مقام و به نوعی قدرت هم هست که سنخیتی با عشق و موسیقی ندارد و مسئلهای ریشهای و دردآور است.
عامل پیشرفت من هم این است که فکر نکردم به جایی رسیدم و همیشه فکر میکنم در اول کارم هستم. در فضایی در موسیقی حل میشوم و شیفته میشوم و دنیای دیگری جلوی چشمم میآید و این باعث پیشرفت من میشود. در هر کار من، دنیای دیگری است و صرفا مجبور نیستم آلبوم منتشر کنم، کنسرت بگذارم، شده سه سال کاری نداشتم و اجازه میدهم تا راه خودش پیش بیاید.
دونوازی میرجلالی و مرتضوی (ویدیو مربوط به این کنسرت نیست):