ایمان انصاری – زمانی که صبح یکشنبه ۱۷ اردیبهشت والاحضرت منیژه، خبر درگذشت همسرشان والاحضرت شاهپور غلامرضا پهلوی را دادند، برگ دیگری از تاریخ معاصر ایران ورق خورد.
شاهپور غلامرضا پهلوی، تنها فرزند بازمانده اعلیحضرت رضا شاه کبیر بودند و شاید برای ما ناخودآگاه، تنها بازماندهای که ما را به ناجی ایران، پدر ایران نوین وصل میکردند.
شاهپور غلامرضا پنجمین فرزند اعلیحضرت رضا شاه کبیر و تنها فرزند خانم ملکه توران امیرسلیمانی بودند. خانم ملکه توران امیرسلیمانی، فرزند آقای مجدالسلطنه و نوه آقای مجدالدوله، دایی اعلیحضرت ناصرالدین شاه قاجار بودند.
شاهپور غلامرضا با وجود جدایی پدر و مادر، از کودکی با دیگر برادران به مدرسه دربار میرفتند و در سن ۱۱ سالگی، برای ادامه تحصیلات عازم مدرسه «لا روزه» در سوییس میشوند.
پس از بازگشت به ایران در مدرسه نظام ثبت نام میشوند و در سن ۱۸ سالگی، پس از حمله متفقین به ایران، همراه اعلیحضرت پدرشان به جزیره موریس و سپس به ژوهانسبورگ میروند.
جالبترین خاطرات والاحضرت در زندگیشان، در دوران غربت و زندگی نزدیک با پدرشان شکل میگیرد که پایه کتاب خاطراتشان: «با پدرم رضا شاه، با برادرم محمد رضا شاه» است.
شاهپور غلامرضا تنها فرزندی بودند که تماما دوران غربت اعلیحضرت پدرشان را با وی گذراندند و تا لحظه آخر کنار ایشان بودند.
پس از درگذشت اعلیحضرت رضا شاه کبیر، شاهپور غلامرضا برای تحصیل دانشگاهی عازم آمریکا و دانشگاه پرینستون میشوند.
در بازگشت به ایران به دانشکده افسری میروند و به تحصیلات نظامی ادامه میدهند و تا درجه سرلشکری نیروی زمینی پیش میروند. شاهپور غلامرضا دورههای تخصصی زرهی و تانک را نیز در آمریکا میگذرانند.
در جوانی با خانم هما اعلم ازدواج میکنند، ثمره این ازدواج دو فرزند به نامهای مهناز و بهمن است.
شاهپور غلامرضا به سمت بازرس ویژه اعلیحضرت در ارتش منسوب میشوند و مستقیما گزارش بازرسیها را به اعلیحضرت برادرشان میدهند. در اینباره در خاطراتشان میگویند: «این نحوه بازرسی و گزارش بسیار خوب بود چون من مستقیم نتیجه گزارش را به اعلیحضرت میدادم و ایشان تصمیمات لازم را میگرفتند. اما متاسفانه بهقدری دخالت شد و بهقدری سیاستبازی کردند تا گزارش سلسله مراتب اداری را طی کند و از طریق ستاد به اعلیحضرت برسد. البته نتیجه آنچه به اعلیحضرت میرسید، دیگر مشاهدات عینی نبود و چندین بار در آن دست برده میشد و متاسفانه نتیجه از حقیقت به دور بود».
پس از درگذشت والاحضرت شاهپور علیرضا در یک سانحه هوایی، برادری که شاهپور غلامرضا مانند یک برادر همزاد به او نزدیک بود و او را دوست میداشت، در سال ۱۳۳۵ رئیس کمیته المپیک ایران میشوند. در همین سال در المپیک ملبورن استرالیا، ایران صاحب پنج مدال شد که بزرگترین پیروزی ایران در تاریخ المپیک است. والاحضرت میگفتند: «هیچ وقت غروری را که پیروزی قهرمانانمان به دست آورده بودند و با پنج بار شنیدن سرود شاهنشاهی، سرود ملی ایران، احساس کردم از یاد نمیبرم». شاهپور غلامرضا سپس به عضویت دائمی کمیته بینالمللی المپیک انتخاب میشوند که افتخار بزرگی برای ایران بود.
پنج سال پس از جدایی از همسرشان، شاهپور غلامرضا با دوشیزه منیژه جهانبانی ازدواج میکنند. خانم منیژه جهانبانی دختر آقای منصور جهانبانی (تیمسار سرلشکر و سناتور بعدی) از خانواده شاهزادگان قاجار و خانم افسر جهانبانی (همسر پیشین اعلیحضرت احمد شاه قاجار) است. نتیجه این ازدواج و زندگی خوشبخت سه فرزند با نامهای مریمدخت، آذردخت و بهرام است. والاحضرت بارها به من فرمودند: «یکی از پایههای زندگی موفق، داشتن یک همسر خوب است و من خوشحالم که انتخاب خوبی در زندگی کردم و با عشق و محبتی که به هم داریم، توانستیم با وجود پستی و بلندیهای زندگی، ساختار خانوادگی را حفظ کنیم و به یاری پروردگار، امروز همه بچهها ازدواج کردهاند و خانواده تشکیل دادهاند و خوشبخت هستند و ما هم صاحب پنج نوه هستیم».
شاهپور غلامرضا بیش از یکسال از وقایعی که انقلاب اسلامی نام گرفت، از ایران خارج شده بودند و با ناآرامیها، به پیشنهاد دربار، دیگر به ایران بازنگشتند. در آن دوران والاحضرت مقیم پاریس شدند. با پذیرفتن روحالله خمینی به فرانسه، شاهپور غلامرضا تغییر مکان دادند و با خانواده عازم لندن شدند. سالها بعد دوباره برای زندگی به پاریس بازگشتند و بین موناکو و پاریس زندگیشان را ادامه دادند.
شخصیت شاهپور غلامرضا، شخصیت یک نظامی بود. بسیار قوی، بسیار با اراده و هیچگاه لب به گلایه نمیگشودند. بسیار زیاد تحت تاثیر اعلیحضرت پدرشان بودند. به محض اینکه خاطرهای از ایشان تعریف میکردند، یک فضای احترام مخصوصی برقرار میشد. بسیار به شخصیت پدرشان علاقه داشتند و بسیار از سادگی و بی آلایشی پدرشان میگفتند. البته بارها میگفتند: «متاسفم که من پدرم را تنها در غربت شناختم و تنها در غربت با ایشان رابطه شخصی برقرار کردم». قدرت روحی شاهپور غلامرضا به حدی بود که حتی زمانی که دچار بیماری سرطان بودند و با درد و گرقتاریهای زیاد دست و پنجه نرم میکردند، هر بار من با نگرانی میپرسیدم: «والاحضرت، حالتان چطور است؟» فورا پاسخ میدادند: «حال شما چطوره؟» و اصلا دیگر جرأت نمیکردید درباره بیماری صحبت و یا پرسشی کنید. در عرض این سالهای طولانی، یکبار نشنیدم والاحضرت شکایت کنند و مطلبی را با ضعف بیان کنند.
شاهپور غلامرضا فردی بسیار وطنپرست و عاشق ایران بودند. بهطور منظم فعالیتهای اپوزیسیون برانداز را دنبال میکردند و شبکههای خبری فارسیزبان و انگلیسیزبان و فرانسهزبان، لحظهای از کار باز نمیایستادند. برای والاحضرت غلامرضا، تمامیت ارضی ایران و منافع ایران شوخیبردار نبودند و هر بار یکی از آنها را در خطر میدیدند، با حرارت بسیار فریاد برمیآوردند و سکوتی که خانواده سلطنت همیشه در سیاست پیشه میکند را میشکستند. به عنوان مثال در رابطه با گردهمآیی سازمان مجاهدین خلق که آن را بسیار خطرناک برای ایران میدانستند و یا منافع بر باد رفته ایران در دریای مازندران و یا فدرالیسم برای ایران که والاحضرت آن را یک حیله بزرگ کشورهای استعماری برای تجزیه ایران میدانستند، پیامها و نظریاتشان را پخش میکردند که در فضای مجازی، بسیار مورد توجه قرار میگرفت. یادآوری خدمات اعلیحضرت رضاشاه کبیر و اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر را نیز از وظایف خود میدانستند و برای گوشزد به جوانان هر از گاهی یادآور میشدند. آخرین مصاحبه ایشان با خبرنگار برجسته آقای شاهید نیز که در یوتیوب هست، بیش از ۱۳۶٫۰۰۰ بیننده داشته که در نوع خود بینظیر است.
والاحضرت همیشه نگران جوانان ایرانی بودند و البته همیشه با اطمینان درباره جوانان ایران صحبت میکردند. همیشه نگران بودند که این رژیم، هیچ امکانی در اختیار این جوانان قرار نمیدهد که با هوش و استعدادی که در آنها هست، موفق بشوند. همیشه نگران بودند که مبادا جوانان امیدشان را از دست بدهند.
بارها به من گفتند: «مگر پدر من کی بود؟ یک ایرانی وطنپرست. یک روز بلند شد و ایران را نجات داد. هر جوان ایرانی یک رضاشاه است که اگر همت کند و بهپا بخیزد، میتواند ایران را نجات دهد.»
شاهپور غلامرضا در پیان کتاب خاطراتاش به جوانان ایران پیام میدهد:
«… افتخارات ما، سربلندیهای ما، قصرها و بناها و ساختمانها نبودهاند، افتخار ما در گذر تاریخ و در گیر و دار حوادث بنیانسوز، در این است که در یکایک ما ایرانیان، توان برخاستن و آغاز کردن هست و میتوانیم دوباره بسازیم و ایران را از تنگناها برهانیم… این وظیفه شما جوانان ایران است… این وظیفه نه تنها برای ایران که برای دنیا به دوش شماست.»
در برابر میهنپرستی شاهپور غلامرضا پهلوی سر تعظیم فرو میآورم.
پروردگارش بیامرزد.