آوازه – از عشق انتشار بارها صحبت کردهایم ولی روز به روز این عشق جانفرسا آنقدر وسعت میگیرد که همچنان یکی از سوژههای روز باقی میماند.
هر سال از سویی از این دنیای بیپایان مهاجرت سر و کله نشریههای دیگر بلند میشود. هر کدام از این نشریات که غالبا در قالب ماهنامه و فصلنامه ظاهر میشوند رجحانی بر دیگری دارند. چیزی دارند که همتایان تازه انتشار یافته آنها ندارند به این معنا که هر کدام از این نشریات کمبودی را در فضای فرهنگی مهاجرت برطرف میسازند.
بسیاری از این تازه انتشار یافتهها هیچ تکیهگاه مالی هم ندارند و هیچ تنابندهای هم حاضر نمیشود «اسپانسر» آنها شود. یکتنه چون حضرت دون کیشوت با شمشیر چوبی به جنگ آسیای بادی میروند و خوشبختانه در نمیمانند. مثل این است که دست غیبی آنها را از بلاهای زمانه در امان نگاه میدارد. شکست و خانهخرابی دو سه تن از همتایان نیز آنها را نمیترساند. دست به کمر میزنند و وارد گود رقابت میشوند. در برابر این شجاعان واکنش از تحسین فراتر میرود. باید در برابر این همه شجاعت و شهامت سر خم کرد و تا آنجا که میتوان به یاریشان شتافت. عشق انتشار، عشق غریبی است. منطق بر نمیدارد. پند و اندرز سرش نمیشود. عشق خود را میخواهد و بس.
این حرفهای خرد و ریز ولی مهم با مشاهده شماره بهارانه فصلنامه «رهآورد» به خاطرمان آورد که تا امروز سی و شش سال است که سالی چهار شماره انتشار داده و هم چنان مغرور و استوار بر سمند انتشار رکاب میزند. «رهآورد» هم مثل بیشتر فصلنامههای برونمرزی با افزایش صفحات خود هر فصل بیشتر شکل و شمایل کتاب به خود میگیرد. نکند که ناشران افزودن تیراژ را با افزایش صفحات یکی میدانند؟ کاش تیراژ را نیز به جای صفحات به هزار برسانند!
کمیّتی در انتظار کیفیت
«رهآورد» یادگار حسن شهباز نویسنده، مترجم و ناشر ایرانی است که چند سال پیش دور از ایران رخت از جهان بربست و کار سنگین «رهآورد» را بر دوش همسرش شعله شمس- شهباز نهاد و همسر نیز با تکیه بر یک شورای علمی و فرهنگی و یک هیئت تحریریه بیست نفره نگذاشته آب در دل «رهآورد» تکان بخورد و به راستی شانس آورده که آن شورا و این هیئت دستمزدی نمیطلبند وگرنه معلوم نیست کار انتشار به کجا میکشید؟!
اگر چه از فصلنامهای با کمیت «رهآورد» آدمی انتظار کیفیتی والاتر را دارد ولی تا همین جایش نیز ما راضی هستیم. با یک تجدید نظر کلی در گزینش مقالات و پیشگیری از دوبارهنویسیها میتوان فصلنامهای چنین پر برگ را پربارتر نیز ساخت.
نگاهی گذرا به درون شماره ۱۱۸ «رهآورد» نیاز به این دگرگونی را روشن میسازد.
گفتار سردبیر نخستین مطلب این شماره است که البته گفتار نیست و نوشتار است. چه اصراری است که ما آنچه را هم که مینویسیم گفتار بخوانیم؟ پس از آن درود بر مشاهیری که هستند میآید که قرینهسازی شده باشد با بدرود با مشاهیری که نیستند، یعنی رفتهاند که دیگر برنگردند. اگر ضرورت تیتر دوم قابل توجیه باشد، تیتر اول معنایی را نمیرساند. به ویژه که خود مشاهیر همه هستند، دیگر به این گونه یادآوریها نیاز ندارند؛ بماند. در این شماره آخر که جای مشاهیر زنده خالی است نوشته شده آن مشاهیری که هستند، در شماره آینده!
بیشتر مطالب این شماره مثل بیشتر شمارهها در عرصه فرهنگ و هنر نوشته شده است. دو سه فقره مطلب اقتصادی- سیاسی در این «رهآورد» به چشم میخورد.
چند مطلب سیاسی- اقتصادی… و همه به صورت گفتگو با کارشناسان آمده است. جالبتریناش شاید گفتگو با علی شاکری زند باشد که برگی از رویدادهای انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران را ورق زده است.
زوج فعال
و اما تا دلتان بخواهد آقایان و خانمها قلم زدهاند در عرصه بی در و پیکر هنر و فرهنگ که در آن هر چه میخواهد دل تنگشان میگویند.
«رهآورد» اصرار دارد محتوای خود را زیر چند عنوان کلی بگذارد. نویسندگان بزرگ را در مجموعه «نادرهکاران» میگذارد.
«نادرهکار» این شماره گابریل گارسیا مارکز دگرگونساز کلمبیایی است که نوشین معینی کرمانشاهی، نویسنده مطلب، ناماش را «ساحر ادبیات» گذاشته است.
الهه خوشنام که اخیرا همه نیرویش را درباره طنز و طنزینه در ایران به کار گرفته، ایرج شیرین سخن را به کرسی نشانده و چهرهای روشنتر از او ترسیم کرده است.
سیروس آموزگار که همچنان در گذرگاه تاریخ گام می زند به محاکمه دکتر مصدق و اعدام فاطمی میپردازد.
«یادها و خاطره ها» و «دوستی میگفت» از عنوانهای کلی و پر مشتری «رهآورد» است. این هم از آن جاهایی است که به دردِ دلهای تنگ مردم میخورد که بگویند و خالی شوند. «دوستی میگفت» را میترا مفیدی سبک و مفرّح میگرداند. سبک نه به معنای جلف و بی مزه، بلکه به معنای ساده و زیرکانه.
نقد و معرفی کتاب بخش مهمی از «رهآورد» را میسازد. گزینش کتابها بر اساس «الاَهمّ فیالاَهمّ» کار امیرحسین دیانی است که همسر میترا مفیدی نیز هست. راستش را بخواهید چرخهای اصلی «رهآورد» را این زوج پر ذوق و شوق میگردانند.
دیانی در شماره ۱۱۸ چند کتاب خواندنی را بررسی کرده است. در صدر آنها کتابی است در پنج بخش با عنوان برانگیزاننده «لجنزار آیتاللهها» به زبان فرانسه تالیف پییر کریستیان پهلوی، پسرخواندهی علیرضا پهلوی. پییر با انتشار این کتاب جایزه معروف فرهنگستان فرانسه «دیین پواتیه بواس» را دریافت کرده است.
در بخشهای دیگر «رهآورد» این مطالب آمده است: انقلاب سفید/ سینما رکس در آتش و شامگاه رو به تاریکی و گسیختگی که در این کتاب نویسنده به مسائل مربوط به انقلاب اسلامی در ایران پرداخته است. کتاب دیگر مورد بررسی در این شماره «حجاب شرعی در عصر پیامبر» نام دارد که امیرحسین دیانی به آن پرداخته و نگونه که باید و شاید مو را از ماسآآآنگونه که باید و شاید مو را از ماست کشیده است.
«من و روزگارم» نوشته داریوش همایون که گمان میکنیم آخرین کتاب او باشد، نیز در «رهآورد» مورد بررسی قرار گرفته است. و اما دوست و همکار قدیمی ما اردشیر لطفعلیان کتاب رضا قنادان را با عنوان «از مشرق پیاله» زیر ذرهبین نقد برده است.
«از مشرق پیاله» حاوی پنج مقاله در باره شعر معاصر ایران است که از جمله دو مقاله آن درباره اسماعیل خویی و هوشنگ ابتهاج است. نویسنده، خویی را شاعری با لفظ اندک و معنای بسیار مینامد.
نمایشنامه «اپرت عارف و کلنل» نوشته رضا علامهزاده کتاب دیگری است که در کارگاه نقد «رهآورد» جا پیدا کرده است.
در یک نگاه «رهآورد» تازه از نظر گفتگو و نقد کتاب بسیار غنی است. گفتگو با پروانه پورشریفی، کاظم علمداری و شهرداد روحانی که خواندنش بر دانایی آدمی میافزاید. شعله شمس که با شهرداد روحانی گفتگو کرده از یک خدمت انسانی او یاد کرده است. شهرداد در سال ۱۹۸۷ نهادی را با عنوان «گردانندگان هنرها» در انگلستان و آمریکا بنیاد نهاده که کارش کمک به آهنگسازان جوان و مشتاق برای رسیدن به هدفهاشان است.