گلرخ ایرایی از بند زنان زندان اوین در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری که قرار است جمعه، ۲۹ اردیبهشت، برگزار شود، شرحی نوشته از شرایط ایران و اینکه حاضر نیست در این «انتخابات» شرکت کند.
متن کامل نامه او را در ادامه میخوانید:
«نزدیک به چهار دهه از برافراشته شدن پرچم حاکمیت اسلامی میگذرد. پس از اتمام دورهی ریاست جمهوری رفسنجانی، سیاست خارجی کشور در بدترین شرایط ممکن قرار داشت و برای نجات نظام از سراشیبی سقوط، چارهای جز ظهور خاتمی و شعار گفتوگوی تمدنها نبود. خاتمی آمد با اصلاحاتی که هیچ مانیفست مشخصی برای اصلاح نداشت.
هیچگاه مشخصاً اعلام نشد او آمده است برای اصلاح چه چیز و بر کدام روش عمل خواهد کرد. هیاهوی انتخاباتی و تصور اصلاحات فضای جامعه را ملتهب کرد و سرانجام اصلاحات پیروز میدان شد. دو سال پس از روی کار آمدن خاتمی، ماجرای کوی دانشگاه به وقوع پیوست. دانشجویان زیادی سلاخی و راهی زندان و بعضی ناگزیر به ترک وطن شدند. تعدادی نیز سربهنیست و مفقود شدند و تا به حال نشانی از آنان به دست نیامده است.
خانوادهی سعید زینالی از مفقودشدگان درگیریهای کوی دانشگاه، همچنان پس از ۱۸ سال به دنبال نشانی از فرزندشان با سکوت تا تهدید و وعدههای بیسرانجام مسوولان مواجه هستند. از دیگر دستاوردهای دورهی هشتسالهی اصلاحات، قتلهای زنجیرهای بود که تعداد زیادی از نویسندگان، اهالی ادب و سیاست کشورمان را با فجیعترین شکل ممکن از میان برداشت.
از مقایسهی هشتسال روی کار بودن اصلاحطلبان با دورههای پیشین به این نتیجه میرسیم که در سیاستهای کلی کشور تغییری ایجاد نشده است. اگر دوران پیشین با انقلاب فرهنگی، کشتار دههی شصت و اعدامهای سال ۶۷ شناخته میشوند، اگر بالا رفتن عدهای از دیوار سفارت که در آن روزها عملی فرهنگی و ارزشی قلمداد میشده! و منجر به تحریمهایی گشته که با ذره ذرهی وجودمان آن را زندگی کردهایم، دورهی اصلاحات خاتمی نیز ارمغانی به جز کشتار و قلع و قمع دانشجویان و ادبای کشور نداشته است.
دورهی هشتسالهی خاتمی، ختم به روی کار آمدن پدیدهای به نام احمدینژاد شد. در زمان ریاست جمهوری وی که رایحهی خوش خدمتش هنوز شامهنواز است، فاجعهی ۸۸ به همت نزاع اصلاحطلبان و اصولگرایان بر سر قدرت به وقوع پیوست و باز هم قربانیان این رقابت، مردمی بودند که شاید اگر حافظهی تاریخی قویتری میداشتند، اینگونه سلاخی و قربانی نمیشدند. همانهایی که در سال ۷۸ دانشجویان را تجمیع نموده و به سمت پاستور حرکت دادند (امثال محمدرضا خاتمی، تاجزاده و…) اینبار نیز فضای جامعه را ملتهب کردند و پس از ورود مردم به خیابانها و به محض رادیکال شدن شعارها از نگاه آنان، و جدا شدن خواستههای جمعی از خواستهی خودشان که همانا مسند قدرت بود، نهایتا در عاشورای ۸۸ کاملا به مردم پشت کردند و مردم را با اعدامها و احکام سنگین تنها گذاشتند. در زمان ریاست جمهوری احمدینژاد، مسبب تمام بدبختیها و مشکلات جامعه، شخص رییسجمهور و نهاد اجرایی کشور بود و حال با روی کار آمدن روحانی به هر بهانهای نهاد ریاست جمهوری را مبرا از مشکلات میدانند! خاتمی در پایان دوران ریاست جمهوریاش خود را یک تدارکاتچی دانست و از زیر بار کوتاهیهایی که داشته، به راحتی شانه خالی نمود و حال نیز بنفشهای «همیشهمچکر» با نمیشودها و نمیتوانها همهی سوالها را بیجواب میگذارند.
به راستی تفاوت این دو دسته که سعی دارند خود را بهعنوان دو حزب به تودهی جامعه بقبولانند چیست؟! مگر جز این است که در تمام دورهها بازداشت، احکام سنگین و بیادله، دادگاههای فرمایشی و چند دقیقهای، اعدام و فساد مالی و فقر و فحشا و کودکآزاری و تجاوز و آتشسوزی در مدارس و بیهویتی پاسپورت ایرانی و وعدههای پوشالین و بیسرانجام مسوولان و… را شاهد بودهایم؟! مگر غیر از این است که سید محمد خاتمی بعد از ادعای خودشان (صورت گرفتن تقلب در انتخابات ۸۸) وعده داده بود تا آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر و برگزاری انتخابات آزاد در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهد کرد و چه کسی پس از وعدهاش حماسهی دماوند را با انگشت جوهری و پوزخندی به ملت همیشه در صحنه رقم زد؟! مگر غیر از این است که روحانی آزادی زندانیان سیاسی را وعده داده بود و وزیر امور خارجهاش در سازمان ملل وجود زندانیان سیاسی را به کل منکر شد؟! مگر غیر از این است که آمار اعدامهای انجامشده در دولت روحانی تقریباً دو برابر اعدامهای دولت احمدینژاد است اما با سکوت وقیحانهی رسانههای سبز و بنفش، اخبار آن در حاشیه قرار گرفته است؟
بازداشتها و احکام سنگین و بازداشتگاههای مخوف وزارت اطلاعات در دولت اصلاحات چه کم از بازداشتگاههای دولت اصولگرایان دارد؟ خانههای امن سپاه چطور؟ در کدام دولت، بازداشت و اهانت و اعدام نداشتهایم که داد آزادی و امنیت و آرامش جامعه سر میدهند. البته تا زمانی که تعدادی هوراکش از داخل زندانها هویت خود را انکار کنند و ملیجکوار دست به قلم تمجید از امثال ظریف برند و انگشت، به جوهر ننگ حضور در این نمایش مضحک آغشته کنند، ایشان نیز باید بر خر مراد سوار باشند و شاهد حضور اصلاحطلبان با نام اعتدالیون-که با اصولگرایان معتدل گره خوردهاند- باشیم.
با پایان دورهی ریاست جمهوری احمدینژاد دوباره با خطراتی که روابط و سیاست خارجی را تهدید میکرد مواجه بودیم و باز اصلاحطلبان از عالم غیب رسیدند؛ خواص بیبصیرت بابصیرت شدند و باز همان بازی تکرار!
این گردابی که در آن غوطهوریم خودکردهایست بیتدبیر که تنها راه رهایی از آن گشودن چشمها و مرور تاریخی است که هرگز عزم خواندنش را نکردهایم. باید بشناسیم دولتمردانی را که بنا بر مصلحت، از سال ۷۶ خود را دو شقه کردهاند و چون مهرههای شطرنج بر گسترهی حکومت، هر یک در جایگاهی قرار گرفتهاند تا این بازی سراسر فریب و ریا را به پیش برند. امروز شش کاندیدا از فیلترهای شورای نگهبان عبور کردهاند. مروری بر بیوگرافی این شش نفر روشنگر آن است که هرکدامشان در برهههای حساس کشور از سال ۶۰ تاکنون بر چه مسندی بودهاند و دستشان به چه آغشته است! قطعاً با مروری بر اینان و دگرمردان حاضر در عرصهی سیاست خواهیم فهمید که چرا جای احزاب و منتخبان واقعی مردم خالی است! خواهیم دانست که چرا جواب نقادی و ابراز باور و عقاید متفاوت از حکومت، زندان است و اجبار به جلای وطن. خواهیم دانست که چرا احزاب را نابود کردهاند و زیر یک پرچم و با یک رأی و هدف، بازی رقابت راه انداختهاند. شناخت و یادآوری آنچه از سر گذراندهایم و خروج از این خلسه و استحاله، شاید تنها چارهایست که دیگر مضحکه و خام حضور در نمایش و جنگ قدرت مترسکها نباشیم و الزامی به انتخاب بد از میان بد و بدتر برایمان نباشد. باشد که روزی شاهد حضور احزاب و منتخبی با عقاید و باورهای مختلف در عرصهی انتخابات کشورمان باشیم. تا آن روز به جهت نبود فضای باز سیاسی و تحمیل کاندیدای گزینشی و ممانعت از حضور احزاب و عدم پاسخگویی به چرایی از میان برداشتن احزاب و گروهها و تا حضور کاندیدایی از تمامی ایدئولوژیها، مذاهب و قومیتهای ایرانی، از شرکت در چنین انتخاباتی که نه «حماسهی حضور» بلکه نمایش اقتدار تکروی، سرکوب و استبداد است و تنها صرف هزینهای جهت عوامفریبیست خودداری میکنیم و فعالانه تا ایجاد فضایی باز جهت فعالیت آزاد کلیهی احزاب در ایرانی آزاد و رها از یوغ استبداد تلاش خواهیم کرد.
گلرخ ابراهیمی ایرایی
بند زنان زندان اوین – اردیبهشت ۱۳۹۶»