فیروزه رمضانزاده (+عکس) تا همین یک سال پیش، شاید کسی نام شهرام اسدپور، آموزگار ۳۱ ساله مقطع ابتدایی ساکن در روستای عمواوغلی سفلی از توابع شهرستان چاراویماق ازاستان آذربایجان شرقی را نشنیده بود، اما از آذرماه سال گذشته صفحه او در اینستاگرام به یکی از صفحات پرمخاطب تبدیل شده است.
نزدیک به هشت هزار کاربر، این آموزگار آذربایجانی را در صفحه اینستاگرامش shahram_asadpoor دنبال میکنند، او از طریق همین صفحه موفق شده برای بسیاری از دانشآموزان نیازمند، بیمار و خانوادههای آنها در مناطق محروم استان آذربایجان شرقی و همچنین برای تجهیز بیش از ۳۵ مدرسه به کامپیوتر در این مناطق، کمکهای نقدی و غیرنقدی قابل توجهی جمع کند.
اینستاگرام و آغاز کمکهای مردمی
هر روز تعداد مخاطبان او در اینستاگرام بیشتر میشود، از همه جای ایران برای او کمک میفرستند.
اما یک اتفاق ساده باعث شد که این معلم جوان آذربایجانی از طریق صفحه اینستاگرام خود، برای دانشآموزان محروم و تجهیز مدارس این مناطق، کمک جمعآوری کند.
او به کیهان لندن میگوید: «اواخر آبان ماه ۱۳۹۵ بود که یک روز همسرم با عجله و ناراحتی گفت یکی از دانشآموزان دختر در مدرسه از حال رفته و دراز به دراز افتاده، آبی به سر و صورتش زدیم، قندآبی درست کردیم و خورد، به هوش که آمد متوجه شدیم از بس در خانه چیزی نداشتند که بخورد، حتی نان هم نداشتند، در کلاس بیهوش شده، یک چیزی دادیم خورد و حالش بهتر شد، خانوادهاش را صدا کردیم، مادرش با خالهاش آمدند، او گفت شوهرم اعتیاد دارد، در خانه چیزی نداریم که بخورد. این دانشآموز و خواهرش حتی لباس و کفش مناسب هم نداشتند. من و همسرم لباس و کفش و یک چیزهایی خریدیم و بردیم.»
وی ادامه می دهد: «روز دیگر همسرم آمد و گفت تنها این دانشآموز نیست، چند دانشآموز دیگر در کلاس من هستند که وضعیتشان خیلی بد است. یک بار یک ماه از بازشدن مدرسه گذشته بود به دانشآموزی گفتم کفش بپوش چرا با دمپایی پاره میایی به مدرسه، بعدا به همسرم گفته بود خانم معلم به آقا معلم بگو دیگه منو تحت فشار قرار نده، ما پول نداریم کفش بخریم، کفشم همینه.»
آن زمان این معلم جوان آذربایجانی چند روزی بود که با شبکه اینستاگرام آشنا شده بود.
او میگوید: «از این شبکه، هیچ چیزی نمیدانستم فقط میدانستم که در آن، عکس میگذراند و زیرش یک چیزی مینویسند. یک روز از وضعیت مدارس و بچهها خیلی ناراحت بودم، چند عکس از مدرسه و بچههای مدرسه گذاشتم و زیرش نوشتم “اینجا مدرسه ماست، دیوارش در حال تخریب است، بچهها لباس پاره دارند” از کفششان عکس گذاشتم، البته قصدم گرفتن کمک نبود، منتها در آن صفحه چند نفری عکسها را دیدند و با من تماس گرفتند، خانم فرشته محمودیان از تهران پول فرستادند، برای بچهها لباس و کفش خریدیم، دومین کمک واقعاً چشمگیر و از اصفهان توسط خانم تبریزی بود که پول قابل توجهی را فرستادند و گفتند برای همه دانشآموزان مدرسه، لباس گرم و کفش بخرید، ما با این پول، برایشان کفش، مانتو، کاپشن، دستکش، شال، کلاه، جوراب، شلوار و همه پوشاک لازم را خریدیم.»
بعد از انتشار مصاحبه این آموزگار در روزنامه «فرهیختگان»، برخی از خوانندگان نیکوکار که آن را خوانده بودند از طریق دفتر روزنامه با او تماس گرفتند و این مصاحبه شد سرآغاز کمکهای بیشتر.
به گفته این آموزگار، تا کنون نزدیک به ۳۵ تا ۴۰ مدرسه در این منطقه به کامپیوتر، پرینتر و دستگاه کپی تجهیز شد و هر روز درخواستها برای ارسال کامپیوتر بیشتر میشود.
او اضافه میکند: «انتشارات اورنگ آفرین صدها جلد کتاب فرستاد، علاوه بر اینکه مدرسه خودمان را به کتابخانه مجهز کردم، این کتابها را برای برخی از مدارس استان هم فرستادم.»
کم کم مخاطبان ایرانی مقیم سایرکشورها از جمله کویت، کانادا، دانمارک، سوئد، بلژیک و برخی دیگر از کشورها، متوجه حضور این صفحه در شبکه اینستاگرام شدند.
اولین کمکی که همچنان هم ادامه دارد از سوی هموطنی از کشور مالزی است که ماهانه برای آنها و برای سایر مدارس کشور از جمله کرمان و خراسان و خراسان جنوبی لباس ارسال میکند.
شهرام اسدپورکه در روستای قره صغیر شهرستان چاراویماق متولد و بزرگ شده، از همان دوران کودکی طعم تلخ فقر را چشیده است.
او به بدترین خاطرات دوران زندگیاش اشاره میکند، وقتی که پس از پایان دوره ابتدایی و ادامه تحصیل در راهنمایی و متوسطه، مجبور بود برای رفتن به روستای مجاور، از بین دو کوه، دو درّه و دو رودخانه عبور کند.
او که از مهرماه سال ۹۵ همراه با همسرش در مدرسه ابتدایی روستای عموقلی سفلی مشغول به تدریس شده، وضعیت مدارس روستاهای منطقه محل تدریساش را چنین تشریح میکند:
«به غیر از امسال، تمام مدارسی که تدریس کردهام همه کانکتس بودند، یعنی ساختمان از آهن است و امکانات بهخصوصی ندارد، روی دیوار آهنی کانکتس، تخته سیاه نصب کردهاند.حالا شاید برخی از مدارس، برق هم داشته باشند هرچند، در این اواخر سعی شده همه مدارس را به برق مجهز کنند.»
از این آموزگار نیکوکار آذربایجانی درباره امکانات و تجهیزات مدارس این استان میپرسم.
میگوید: «مدارس هیچ تجهیزاتی ندارند، از لحاظ گرمایشی اکثر مدارس ما با بخاری نفتی گرم میشوند، به خاطر اتفاق روستای شین آباد کردستان که چند دانشآموز سوختند از طرف اداره نوسازی بعضی مدارس به شوفاژ مجهز شدند یعنی بخاری برداشته شد منتها فقط برای چند مدرسه انجام شد و اکثر مدارس بخاری نفتی دارند.»
کمکهای این معلم نیکوکار تنها به جمعآوری پول برای خرید کیف و کفش و تجهیز مدارس به کامپیوتر خلاصه نمیشود. او به شروع لولهکشی گاز در چند مدرسه اشاره میکند و میگوید: «لوله گاز از کنار این روستاها گذشته بود، منتها مدارس به خاطر نداشتن بودجه، گازکشی نشده بودند و با بخاری نفتی گرم میشدند، ما کمک کردیم چند مدرسه را گازکشی کردیم.»
در اینجا دخترها از نعمت تحصیل محروماند
بزرگترین آرزوی این آموزگار، ساختن مدارس مناسب برای دانشآموزان در این مناطق محروم است:
«هنوز در شهرستان ما دخترها از نعمت تحصیل محروماند، چون در روستاها تا مقطع ابتدایی میتوانند درس بخوانند، در روستاها مدرسه راهنمایی و دبیرستان نیست، آنها باید به شهرهای دیگر بروند و خانوادهها اجازه نمیدهند.»
او کمک کردن به دانشآموزان و کودکان بیمار و نیازمند را از اولویتهای مهم خود میداند: «دانشآموزانی داشتیم که به دلیل مشکلات مالی نمیتوانستند به پزشک مراجعه کنند، کمک کردیم و آنها به پزشک و بیمارستان منتقل شدند، از جمله دانشآموز خودم که در آستانه کورشدن قرار داشت، چون در کودکی سنجش بینایی نشده بود؛ من با ماشین خودم به همراه همسرم این دانشآموز را ۳۶۰ کیلومتر و در سرما به تبریز بردیم و پزشک بزرگواری را پیدا کردیم که هنوز با ما همکاری میکند. این دانشآموز هنوز هم تحت درمان این پزشک است و خوشبختانه بیناییاش در حال بازگشت است.»
شهرام اسدپور به وضعیت بد جسمانی چند تن از دانشآموزان بیمار و نیازمند در این منطقه اشاره میکند و میگوید: «بزرگترین مشکل من عزیزان پزشکی هستند که خیّر هستند ولی من با آنها آشنایی ندارم، اگر این عزیزان این مصاحبه را میخوانند لطفا به من پیام بدهند من هر مدرکی که خواستند در اختیارشان قرار میدهم که این دانشآموزان فقیر و بی بضاعت هرچه سریعتر تحت مداوای پزشکی قرار بگیرند.»
او به دیگر مشکلات دانشآموزان محروم در مدارس این مناطق اشاره میکند:
« دانشآموزانی داریم که پدر و مادرشان در سال فقط یک بار میتوانند برایشان کفش و لباس بخرند، ۹۵درصد این دانشآموزان تا به حال در عمرشان به جز روستای خودشان جای دیگری را ندیده اند، امسال دانشآموزی داشتم که تنها سفر او به شهر نزدیک روستایشان بهترین خاطرهی او بود.»
در این منطقه محروم، مشکلات آموزگاران نیز دست کمیاز محرومیتهای دانشآموزان ندارد. شهرام اسدپور به سرنوشت معلمانی اشاره میکند که در این منطقه و سایر مناطق در استان آذربایجان شرقی جان خود را هنگام رفت و آمد به روستاها بر اثر ریزش برف و سرما از دست دادهاند: «ما در اینجا روستاهای صعبالعبوری داریم که اگر معلم رفت آنجا، شاید بعد از یک ماه نتواند از آن روستا خارج شود، چون برف و بوران است، راه بسته میشود، نمیتواند به خانهاش برگردد، داشتیم معلمی که همکار خودم بود، ولی جان خود را هنگام رفت و آمد به خاطر ناهمواری راهها از دست داد، همکاری که قرار بود ۲۰ روز بعد از تصادف عروسی کند، الان عکسهایش بر روی دیوار مدرسه است.»