وقتی سلمان عبیدی در هفته گذشته با یک انفجار انتحاری در منچستر باعث مرگ ۲۲ نفر شد ، در ذهن او چه میگذشت ؟
ما اغلب تروریستها را هیولاهایی غیر انسانی میدانیم. اما وقتی بدانیم آنها هم افرادی ظاهرا معمولی، با خانواده و شغل عادی بودند این سئوال پیش میآید که پس در ذهن آنها چه میگذشته است.
از دهههای هفتاد و هشتاد میلادی تحقیقات درباره «شخصیت مجرمانه» یا «ذهن مجرمانه» فضای گستردهای برای تحقیقات امروزی ایجاد کرده است.
تحقیق جدیدی که در نشریه علمی Nature Human Behaviour منتشر شده، راجع به پروندههای روانشناسی ۶۶ شبهنظامی کلمبیایی است که به خاطر اقدامات تروریستی به زندان افتاده بودند. این تحقیق نشان میدهد که ناتوانی در استدلال اخلاقی همان چیزی است که فرد را تروریست بار میآورد.
ایدهی پشت چنین پژوهشی آشکار است؛ این پژوهش قصد دارد صفات قابل پیشبینی و تعیینکننده «شخصیت تروریست» را تعریف کند. اگر چنین امکانی به وجود آید، احتمال دارد بتوان از پیش مشخص نمود که چه کسانی پتانسیل تروریست شدن دارند- و شاید بشود از آن جلوگیری کرد. اما محققان حوزه روانشناسی، از جمله خود من، در مورد چنین تحقیقاتی محتاطانه نظر میدهند. محققان معمولا از تستهای متداولی مثل تست هوش یا شخصیت استفاده میکنند. اما هیچ یک نظری ندارند که این نتایج دقیقا به چه کار میآید.
حتی اگر بتوانیم نشانههای تروریست بودن را در شخصیت کسی پیدا کنیم، با این اطلاعات به دست آمده چه میتوانیم بکنیم؟ آیا تمام عمرمان را به آزمایش آن خواهیم پرداخت؟ اگر فقط یک نشانه وجود داشت چه کنیم؟
اصطلاح «ذهن مجرمانه» نیز میتواند مشکلساز شود، چون باعث میشود این تصور به وجود آید که انگار تروریستها غیرطبیعی هستند. در نتیجه ناخودآگاه به دنبال اختلال در آنها میگردیم. برای روانشناسان، غیرطبیعی بودن به معنی وجود یک اختلال، یا نقصان یا بیماری است. در این صورت تروریستها به عنوان یک بیمار روانی یا دست کم متفاوت نشان داده میشوند. این ایده معقول به نظر میرسد، چرا که کمک میکند تا برای این رفتار افراطی عنوانی پیدا کنیم.
اما رفتار تروریستی آخرین حلقهی زنجیرهی رفتارهایی است که با بازنگری در آنها میتوان به دید کلیتری دست یافت. با تمرکز بر یک رویداد، به خودی خود، درک و دیدگاه ما درباره اینکه: چطور فرد از افکار تروریستی شروع میکند تا زمانی که به آن اقدام مینماید، تحریف میشود زیرا در اینجا روند تبدیل شدن به تروریست نادیده گرفته شده است.
بررسی شبهنظامیان کلمبیایی
البته دستگیری تروریستها قبل از حمله کار آسانی نیست. بنابراین بسیاری از تحقیقات در مورد تروریستهایی صورت گرفته که دستگیر شده یا مظنون هستند. تحقیقات جدید فقط در باره همین موضوع نیست. از شبهنظامیان کلمبیایی دستگیر شده یک آزمون شناختی– رفتاری گرفته شد تا برایشان پروندهای تهیه شود- درباره استدلال اخلاقی، هوش، عملکرد، رفتار پرخاشگرانه، و تشخیص احساسات. سپس نتیجه با ۶۶ نفر غیر مجرم مقایسه شد.
محققان در نتیجهی تحقیقات، سطحی بالاتری از رفتار پرخاشگرانه و سطحی پایین از تشخیص احساسات را در تروریستها یافتند. با این حال در هوش یا عملکرد آنها تفاوت خاصی دیده نشد. بزرگترین تفاوت میان تروریستها و گروه غیرتروریست، در استدلال اخلاقی آنها دیده میشد. محققان متوجه شدند که تروریستها به نتیجه کارهاشان وابستگی بیش از حدی دارند که طبیعی نیست. این محققین چنین استدلال میکنند که این باور غلط– هدف وسیله را توجیه میکند- از مشخصههای طرز تفکر تروریستی است. محققان قضاوت اخلاقی شرکت کنندگان را با سئوالاتی طبقهبندی شده درباره داستانهایی راجع به خشونت ارزیابی کردند.
نتایج جالب و عجیب بود. اما نمیتوان مطمئن بود که این نتایج بر اثر زندانی شدن به وجود نیامده باشد- چرا که زندان خود باعث تحریف شناخت میشود. در غیر این صورت آیا فرد تروریست از اول زندگیش این طرز تفکر را داشته که باعث پیوستن او به گروههای تروریستی شده؟
این پرسش مهمیاست، اما نمیتوان به آن پاسخ قطعی داد. نتایج به دست آمده در این پروندهها ممکن است بیشترگمراه کننده باشد. با وجود نیاز به یافتن پاسخ برای این پرسشها، اما هنوز هیچ نظریه علمی مبنی بر اینکه تروریستها بیمار روانی هستند یا اختلال شخصیت دارند در دست نیست. اغلب تحقیقات نتایج متناقض دارند. یافتههای برخی محققان نشان میدهد که تروریستها افرادی با تمایلات خودکشی هستند و دسته دیگر از محققان آنها را افرادی برونگرا، با شخصیت متزلزل، رشد نیافته، پرخاشگر، آسیبپذیر و خودشیفته تصویر میکنند.
در واقع کسانی که رفتارهای سایکوپاتولوژیک (مبتنی بر آسیبهای روانی) دارند احتمال بیشتری وجود دارد که درگیر اقدامات تروریستی شوند– البته اگر بتوانند متعهد و منضبط و باانگیزه بمانند.
روانشناسی رفتار افراطی
بسیاری از روانشناسان معتقدند رفتارهای فرد قبل از آنکه درگیر عملیات تروریستی شود به افراطیگری تعبیر میشود. این نظریه به ما نشان میدهد که چرا فرد ممکن است درگیر خشونتهای سیاسی شود. با این حال نمیتوان درباره روانشناسی تروریسم چندان توضیحی داد. شواهد تجربی کمی برای حمایت از مدلهای مفهومی موجود در دست است– که آن هم اغلب به گروههای افراطی خاص و ایدئولوژیک محدود میشود.
روانشناسان بیش از پیش بر این باورند که عوامل متعددی هستند که اساس رفتار افراطی محسوب میشوند. از جمله انگیزه، وابستگی به گروههای ایدئولوژیک، فرآیندهای اجتماعی که فاصله گرفتن از دوستان سابق را تشویق میکنند و… به جای تلاش برای پیشبینی، ممکن است بتوان منابع را بیشتر صرف این نکته کرد تا انگیزه افرادی که به صف افراطگرایان خشونتطلب میپیوندند را درک و شناسایی نماییم. آیا نیاز اساسی به مطرح شدن است که باعث میشود بخواهند واقعیت خود را با دیگران از این راه سهیم شوند؟ یافتهها نشان میدهد که تلاش برای مهم جلوه دادن خود ممکن است یکی از انگیزههای اصلی یک رفتار افراطی باشد.
با این حال روشن است که عوامل پیچیده زیادی مستقیم و غیر مستقیم بر رفتار افراطی تاثیر میگذارند. شخصیت و عملکرد ممکن است در طول زمان تغییر کند، همین نکته اعتبار پیشبینی را زیر سئوال میبرد. اما این مهم است که در نظر داشته باشید که بسیاری افراد در جامعه به خاطر اختلال شناخت، معلولیت یا بیماری روانی خود، زمینه برای ورود در گروههای تروریستی و شستشوی مغزی را دارند.
با پذیرش این نکته که چنین پیشبینی پیچیدهای از عهده ما خارج است، مطالعه درباره ماهیت درحال تحول تروریسم ممکن است تحقیق سودمندتری باشد. تحقیق درباره ویژگیهای روانی با هدف یافتن نشانههای افراطیگری مانند تغییر در پوشش ظاهری، رفتار و حضور در محافل اجتماعی- که به نظر میرسد در مورد عابدی و بسیاری دیگر از تروریستها صدق میکند- ممکن است مفیدتر باشد. درواقع طرحهای افراطزدایی از جامعه بیش از پیش در مبارزه با تروریسم مهم شده است.
خوشبختانه هر چه یافتههای بیشتری درباره تروریسم به دست میآید ، بهتر میتوان مشکلات شخصیتی و اجتماعی که باعث افراطیگری میشود را تشخیص داد. به همین دلیل هر روانشناس میتواند ابزار قدرتمندی در مبارزه با تروریسم باشد.
*منبع: The Conversation
*ترجمه: کیهان لندن