دکتر ایرج امامی یکی از خدمت گذاران پیشکسوت فرهنگی و هنری در جامعه ایرانی بریتانیاست که سالهای طولانی در عرصههای تئاتر، هنرهای تجسمی و موسیقی ایرانی (بهعنوان نوازنده چیرهدست نی) فعال بوده است.
امامی در عرصه تئاتر، در ۱۳۴۳ خورشیدی وارد هنرکده آناهیتا شد و به عنوان جوانترین هنرجو تحت تعلیمات مصطفی و مهین اسکویی در چهارچوب مکتب استانیسلاوسکی آموزش بازیگری دیده است. وی به دنبال پایان دوره مقدماتی بازیگری، در تئاتر آناهیتا بهصورت حرفهای مشغول کار شد. ناگفته نماند که مصطفی و میهن اسکویی، هنر تئاتر را در روسیه شوروی از معلمینی که خود مستقیما پرورش یافتگان استانیسلاوسکی بودهاند فرا گرفتهاند. مکتب استانیسلاوسکی در آمریکا به عنوان «متد اکتینگ» شناخته میشود و توسط لی استراسبورگ در استودیویِ تئاتر نیویورک پیاده شده است. نامآورانی مانند جیمز دین، مارلون براندو، آل پاچینو، رابرت دونیرو و داستین هوفمن در این استودیو آموزش بازیگری دیدهاند.
ایرج امامی مصداق بارز «ز گهواره تا گور دانش بجوی» است. همزمان با فعالیت تئاتری، در هنرستان هنرهای تجسمی در رشته نقاشی و مجسمهسازی تحصیل کرده است و از همان نوجوانی دو حرفه را به موازات هم پیش برده است. در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته هنرهای تجسمی از استادانی مانند پرویز تناولی، در مجسمه سازی، و مرتضی ممیز، در گرافیک، آموزش دیده و لیسانس خود را دریافت کرده است.
در همان زمان امامی با تشکیل انجمن تئاتر ایران، توسط شماری از معترضین در تئاتر آناهیتا، از جمله سعید سلطانپور، ناصر رحمانینژاد، محمود دولت آبادی و فتحی به این گروه پیوست. در همین دوره است که امامی به استخدام اداره تئاتر وزارت فرهنگ و هنر در آمده و با هنرمندانی مانند جعفر والی، جمشید مشایخی و فخری خوروش عمدتا در تئاتر ۲۵ شهریور (یا سنگلج) همکاری کرد.
امامی در سال ۱۳۵۳ راهی ایتالیا شد و در نزد یکی از بزرگترین اساتید مجسمهسازی به نام امیلیو گرِکو تعلیم دیده است. سپس در لندن در رشته ترکیبی نقاشی، مجسمهسازی و تئاتر تحصیل کرده است. به دنبال پایان رساندن این رشته، او یک فوق لیسانس دیگر در رشته ساخت ماسکها و عروسکهای تئاتری از مدرسه هنری لندن دریافت کرد. بر مبنای همین دانش و تجربه، ایرج امامی بیش از سی سال پیش فیلمی عروسکی با نام «ابراهیم در گلستان» در ایران ساخت که به عنوان اولین فیلم سینمایی عروسکی ایران به نمایش در آمد.
تحصیلات آکادمیک ایرج امامی در ادینبورگ اسکاتلند به پایان رسید. در آنجا ابتدا دوره فوق لیسانس تئاتر را با استادانی مانند الوین ساتن و جک ولستر-معلم داستین هوفمن– میگذراند و سپس بعد از سالها پژوهش دکترای خود را در زمینه تئاتر دریافت میکند. پایاننامه او درباره تکامل تئاتر سنتی به تئاتر مدرن و معاصر ایران تا قبل از انقلاب ۱۳۵۷ است.
پس از چندین سال که دکتر ایرج امامی بین ایران و بریتانیا در رفت و آمد بود اینک تصمیم گرفته است بیشتر وقت خود را در لندن بگذراند و در این دوره جدید، نمایشنامهای به قلم خودش با عنوان «سمند» را از ۲۱ تا ۲۴ ماه ژوئن روی صحنه خواهد برد.
کیهان لندن با ایرج امامی درباره شناسنامه هنریاش و نمایش «سمند» گفتگو کرده است.
– پس از چند سال رفت و آمد بین ایران و لندن تمایل دارید بیشتر در لندن به فعالیتهای هنری خود ادامه دهید. چرا؟
– بخش قابل توجهی از فعالیت من در بریتانیا در عرصههای تئاتر، هنرهای تجسمی و موسیقی در فضای فرهنگی و اجتماعی ایران و ایرانی بوده است. البته همزمان با آن، بهعنوان بازیگر، در «بی بی سی» و «ای تی وی» در پروژههایی شرکت داشتهام و در زمینه تئاتر هم به انگلیسی تدریس کردهام.
بعلاوه برای مدت طولانی مشاور و «پروموتر» سینمای ایران برای شرکت «آرتیفیشل آی» بودهام که واردکننده و پخش کننده فیلمهای نامآورانی مانند محسن مخملباف، کیارستمی و جعفر پناهی و بهطور کلی فیلمهای برتر سینمای ایران است. ناگفته نگذارم که فعالیت هنری من در تئاتر و موسیقی همواره زیر چتر نام «هماوا» بوده که تاسیس آن بر میگردد به دوران قبل از انقلاب و به صحنه بردن آثاری از ساعدی و نصیریان. در عرصه موسیقی، هماوا نخستین گروهی بود که برای اساتیدی مانند شجریان، لطفی، مشکاتیان، ناظمی، پریسا، سیما بینا و علیزاده در مرکز «ساوت بنک» و «رویال فستیوال هال» و «رویال کوئین الیزابت هال» و نیز «آلبرت هال» برنامه گذاشته است.
به موضوع قبلی برگردم؛ من در گذشته، اتفاق افتاده که در مجموع برای مدت ۱۴ سال به ایران نرفتهام. ولی این باعث نشده که از فضای فرهنگی و اجتماعی ایران دور بمانم. وقتی هم که شروع به رفت و آمد به ایران کردم وقفهای در فعالیت هنری من پیش نیامد کما اینکه دو فیلم داستانی در ایران کارگردانی کردهام و نیز تهیه کننده یک فیلم مستند بودهام.
– در مورد این کارها کمی توضیح دهید.
– یکی از فیلمهای داستانی عنوانش هست «وقت چیدن گردوها» با بازی پارسا پیروزفر و لادن مستوفی. فیلم دیگر عنوانش هست «رو به غروب» با بازی هدیه تهرانی. به دلیل مشکلات خاصی که در ایران وجود دارد این فیلمها در آنجا پخش نشدند. ولی در خارج از کشور نمایش داده شدند و به فستیوالهایی هم راه یافتند. «رو به غروب» در جشنوارهای در اسپانیا جایزه بهترین فیلم خارجی را دریافت کرد. در بریتانیا هم در سال ۲۰۰۶ که به نمایش در آمد جزو ده فیلم برتر آن سال شناخته شد.
– فیلم سوم شما عنوان و موضوع اش چه بود؟
– فیلمی مستند به اسم «سفر ایرانی» است که تهیهکننده آن برای پروژه مشترک کانالهای «زد دی اف» و «آرته» بودم. داستان مربوط است به راننده زن اتوبوس در مسیر تهران و بندرعباس. در این میان هم وقتی بین پروژهها فاصله میافتاد من در بریتانیا در عرصه هنرهای تجسمی و موسیقی مشغول کار میشدم. ناگفته نگذارم که در این فاصله دو مجسمه برای موزه موسیقی ایران ساختهام که یکی از چهره استاد کسائی است که در ایران برنزریزی شد و دیگری پرتره استاد شجریان.
– آقای امامی، لطفا کمی در مورد پروژه تئاتری که هم اکنون کار میکنید توضیح دهید.
– در این آمدن و رفتنها بیشترین وقفه کاری در حوزه فعالیت تئاتری من در لندن پیش آمد. ولی اکنون بعد از چندین سال من با همکاری تعدادی از بازیگرانی که قبلا در لندن با آنها کار میکردم و نیز تعدادی از چهرههای جدید پروژهای را دست گرفتهام. نمایشِ «سمند» را برای آشتی دادن تماشاگر با تئاتر ایرانی برونمرزی به نگارش در آوردهام. سالهاست اعتقاد دارم که تئاتر ایرانی برونمرزی، تماشاگر را فراری میدهد. یا نمایش ترجمه است، سنگین است و با ذهنیت ایرانی نمیتواند ارتباط برقرار کند؛ و یا کارهایی هستند که از نظر محتوایی و کیفیت اجرا در سطح پایینی قرار دارند. من در دوران فعالیت هنریام در حدود ۵۰ نمایش بازی کردهام که بیشترشان را هم خودم کارگردانی کردهام بنابراین با این تجربه و زندگی در بریتانیا و شناختی که از تماشاگر دارم نمایشنامه «سمند» را به نگارش در آوردهام که درباره زندگی کنونی مردم و مسائل اجتماعی امروز ایران است. کاراکترهایی هم که روی صحنه میآیند آدمهایی هستند که همه شان را میشناسیم. امیدوارم که این کار تماشاگر را جذب کند تا با تناوب بیشتری بتوانیم در لندن تئاتر اجرا کنیم.
– خوشبختانه شما از این امکان هم برخوردار بودید که در سالهای اخیر در ایران حضور داشتهاید و شناخت نزدیکی از مردم و روان شناسی اجتماعی آنها پیدا کردهاید.
– آری، من آدمی کنجکاو هستم و آدمها را زیر ذرهبین میگذارم و میخواهم زندگی و مشکلات امروزی مردم ایران و تفکرات آنها را درک کنم. این نمایش بر مبنای مشاهدات و دانش من استوار است. هیچ چیز شعاری و هیچ خط سیاسی خاصی در آن وجود ندارد. دارای یک موضوع اجتماعی است و رویدادهای آن در یک قهوهخانه میگذرد. میشود گفت در حال و هوای نمایشهای سنتی است که اسماعیل خلج نوشته، مانند «گلدونه خانم» که خودم در آن نقش قهوهچی را بازی میکردم. در نمایش «سمند» هم من نقش قهوهچی را بازی میکنم که البته کاملا متفاوت از آن یکی است.
– نحوه کار شما چگونه است؟
– همچنان که ابتدا گفتهام بر مبنای متد اکتینگ کار میکنیم که برای همه، چه بازیگران با سابقه و چه هنرجویان، دارای جنبههای آموزنده است. ببینید، در ایران و خارج از ایران کارگردان و نویسنده تئاتر که بازیگر هم باشد زیاد نداریم. من طوری شخصیتپردازی میکنم که در ذهن خودم بتوانم نقش آنها را بازی بکنم و دیالوگها را طوری مینویسم که قابل ادا کردن باشند. در تمرینها هم اگر لازم شود دیالوگها را تغییر میدهیم تا برسیم به روز اجرا. به سبب این تغییرات و تکمیلسازیها متن صیقل میخورد و همانی میشود که اگر بخواهیم در آینده چاپ اش کنیم. ما ابتدا موقعیتها را با بازیگران کار میکنیم تا حس و بیان جا بیفتد و بعد میرسیم به مرحله میزانسن.
– آیا در این فکر هم بودهاید که روی نمایشنامههایی کار کنید که مربوط به زندگی ایرانیان در خارج از ایران است؟
– من در این مورد یک نمایشنامه جدیدی نوشتم که قصه مربوط به ایرانیانی است که در بریتانیا زندگی میکنند که امیدوارم از کارهای آینده ما باشد.