زندگی مدرن امروز تحت سیطره مفهمومیبه نام شایستگی قرار گرفته است. مصاحبههای شغلی بر مبنای شایستگی، معیار انتخاب شدن ما برای یک شغل است.
پس از آنکه استخدام شدیم تعلیم میبینیم که شایستگی لازم را برای محیط کار کسب کنیم. و اگر نتوانیم شایستگی خود را نشان دهیم احتمالا آن کار را از دست خواهیم داد.
تفکری که در پس مفهوم شایستگی قرار دارد بسیار ساده است: یک نفر شرح وظایف افراد را مشخص میکند و سپس میسنجد که آیا افراد در عمل به آن وظایف موفق بودهاند یا خیر.

این رویکرد به مفهوم شایستگی در کار و تحصیل، اولین بار در اواخر قرن نوزدهم در کشتارخانههای شیکاگو شکل گرفت. پس از آن در آغاز قرن بیستم در خط تولید کارخانه فورد نیز مورد استفاده قرار گرفت. امروزه مفهوم شایستگی در همه بخشهای اقتصاد از تولید و امور مالی گرفته تا خردهفروشی دیده میشود.
ما به ندرت در شیوه سنجش شایستگی و نحوه رسیدن به آن بازنگری میکنیم و به این فکر نمیکنیم که آیا این نحوه سنجش اساسا کار خوبی است یا خیر.
اصولا شایستگی مفهومی است که اساس آن همواره محل مناقشه است که افراد چگونه یاد میگیرند و چگونه کار میکنند. چرا که همیشه ماشینها میتوانند شایسته باشند ولی انسانها نه!
زمینهها و مخالفتها
انسانها بر طبق برداشت ما از مفهوم شایستگی، کار نمیکنند یا یاد نمیگیرند. مثالی از یک کافهچی که برای درست کردن قهوه تعلیم دیده است به روشن شدن موضوع کمک میکند.
عنوان کافهچی یا «باریستا» بیانگر این است که فرد مجموعهای از مهارتها و تواناییها را برای تهیه انواع مختلف نوشیدنی دارد. به طور کلی در کافیشاپهای بزرگ زنجیرهای باریستاها تحت تعلیم مجموعه آموزشهای قابلیتهایی بر اساس شایستگی قرار میگیرند. بخشی از این قابلیتها مربوط به تهیه یک فنجان قهوه با حداقل استانداردهاست. احتمالا قهوه موردنظر باید مزه خاص، عطری دلانگیز و ظاهری زیبا داشته باشد و باید با تشریفات خاص و بدون سرریز از فنجان سرو شود. این موارد برای عملکرد یک باریستا به نظر منطقی میآید اما دو دلیل وجود دارد که چرا این رویکرد به نحوه تعلیم باریستاها کافی نیست و چرا بسیاری از کافیشاپهای کوچک به دنبال رویکرد خاص خود برای سرو قهوه هستند.
اول اینکه تهیه یک فنجان قهوه بر اساس استانداردهای مشخص یک نتیجه بین صفر و یک است. یک کافهچی یا میتواند قهوهای طبق استانداردهای مشخص درست کند یا نمیتواند. اگر او بتواند بهترین قهوه دنیا را با بهترین طعم و بهترین عطر درست کند مهم نیست، چرا که رویکرد «دورههای آموزشی بر اساس شایستگی» به بهترین شکل اجرا، پاداش نمیدهد. در این رویکرد فقط رعایت استانداردها مورد نظر است.
برعکس، اگر کافهچی بدترین قهوه دنیا را به شکل یک تفاله درست کند و حتی در هنگام سرو، فنجان را چپه کند و آن را روی زمین بریزد، در رویکرد «دورههای آموزشی بر اساس شایستگی» مثل این است که انگار فقط قهوهای پایینتر از حد استاندارد درست کرده است.
در شایستگی هیچ جایی برای مهارت، هنر، خلاقیت و بداهه وجود ندارد. در واقع شایستگی به هیچ عنوان به فرایند تهیه قهوه نمیپردازد و فقط و فقط به نتیجه نهایی، آن هم به صورت نتیجهای بین صفر و یک اهمیت میدهد.
ما و ربات
دلیل دوم اینکه اگر باریستا بتواند قهوه را با رعایت استانداردها تهیه کند، ولی شایستگی اصلا به این موضوع اهمیت نمیدهد این است که باریستا چرا و چگونه موفق به انجام این کار شد. به زبان سادهتر شایستگی فقط به نتیجه توجه میکند و به هیچ عنوان به روند کسب مهارت و اینکه فرد چگونه یاد میگیرد یا چگونه مهارتها را کسب میکند اهمیت نمیدهد. رویکرد «شایستگی» با انسانها به عنوان صدفهایی پوک و توخالی رفتار میکند که انگار هیچ اتفاقی درون آنها نمیافتد. «شایستگی» یک شکل یادگیری انسانی نیست. سایر شکلهای قبلی یادگیری از نظریات کلاسیک تعلیم و تربیت گرفته تا نظریات مدرن امروزی همه بر این فرض اتفاق نظر دارند که انسان تحت تاثیر تغییرات فیزیکی، ذهنی و روحی قرار دارد، موضوعی که مفهوم «شایستگی» و یا «صلاحیت» انجام یک کار، اساسا به آن بی اعتناست.

اما انسانها ماشین یا ربات نیستند که به راحتی صلاحیت خود را در استاندارد بین صفر و یک تولید کنند. آنها فکر و ذهن و جسم دارند که از طریق آموزش تغییر میکند. انسانها میتوانند به شایستگی و صلاحیت انجام یک حرفه و کار برسند ولی رویکرد مبتنی بر «شایستگی» نمیتواند درک کند که انسانها چگونه یاد میگیرند و کار میکنند. این رویکرد، انسانها را از ماهیت اصلیشان جدا میبیند و آنها را ماشینهایی خاموش و بی روح ارزیابی میکند. اگر ما بخواهیم عواطف و احساسات انسانی خود را حفظ کنیم نمیتوانیم افراد «شایسته»ای، بدین معنی، باشیم.
به شکلی متضاد، شایستگی احتمال این موضوع را کم میکند که کسانی که در حال یادگیری یا کارکردن هستند به طور مداوم فقط استانداردهای خاصی را رعایت کنند آن هم با پاداش دادن به عملکردی که فقط به حد کافی خوب است. رویکرد «شایستگی» و تشخیص صلاحیتهای استاندارد به این استراتژی اهمیت میدهد که فقط بهاندازه ای خوب باش که کارت راه بیفتد- به این ترتیب، احتمال اینکه افراد به حداقل استانداردها راضی شوند افزایش پیدا میکند.
ما همچنین به طور فزایندهای تحت فشار هستیم که همین درک از شایستگی را در مدارس و یا محل کارمان گسترش دهیم. ولی رویکرد این چنینی به مفهوم شایستگی مقام ما را به عنوان انسان کاهش میدهد و ارزش مهارت، خلاقیت و تفکر را انکار میکند. ما ماشین و کامپیوتر نیستیم که به سادگی خروجی میان صفر و یک داشته باشیم. اگر میخواهیم به معنای واقعی کلمه انسان باشیم باید در نحوه یادگیری خود و در محل کارمان نمونه، خلاق، و صاحب فکر باشیم. بدون اینها، یادگیری و خلاقیت در راه رسیدن به یک نتیجه عالی ممکن است منجر به شکست گردد چرا که خیلی چیزها، تا زمانی که متوسط بودن بهترین استاندارد ات، به سادگی در زیرمجموعه شایستگی قرار نمیگیرد.
*منبع: The Conversation
*ترجمه از کیهان لندن