آوازه – سالهاست که در گفتگو با زنان خواننده و نوازنده ایرانی این پرسش پیش میآید که چرا آنان با آن همه ذوق واستعداد به سراغ آهنگسازی نمیروند.
البته این مساله تنها به زنان ایرانی مربوط نمیشود، در همه جای جهان با تفاوت در شدت و ضعف، وضعیت همینطور است. نظریهپردازان حرفهای در این مورد هم قضیه را به اختلاف بیولوژیک زن و مرد مربوط میدانند. شماری از نظریهپردازان به محدودیتهای اجتماعی اشاره میکنند که زنان را از پرداختن به بعضی حرفهها مانع میشود. روشن است که این نظریه نیز هرچند که استدلال محکمتری در پشت دارد، پاسخ کافی به سوال اصلی نیست.
در دو سه دهه اخیر مساله باز تغییر کرده و بر شمار زنانی که به سوی آهنگسازی میروند افزوده شده است. در عرصه موسیقی پاپ حتی میتوان گفت تعداد زنان آهنگساز به شدت فزونی یافته است. بماند که در عرصه ترانهپردازی زنان از سالها پیش دست اندر کار بودهاند. بعد از انقلاب، تکلیف آهنگسازی زنان روشن شد. البته تکلیف همه روشن شد. زنان نباید دیده و شنیده میشدند، چه رسد به این که با «عقل ناقص» خود چیزی را خلق کنند! زنان در این دوره بیشتر به ترانهسرایی روی آوردند. چهره برجستهای از زنان که نوشتار امروز را ویژه او ساختهایم گیتی پاشایی است که این روزها بیست و پنج سال از درگذشت وی میگذرد.
گیتی را من از جوانی میشناختم. هر دو در اداره هنرهای زیبای کشور کار میکردیم و در اداره فعالیتهای هنری کنار هم مینشستیم. چهرهای گرم و صدایی گرمتر داشت. آموختن موسیقی را تازه آغاز کرده بود. فرامرز پایور اگر نه اولین ولی بهترین آموزگار او بود. از همو ردیف سنتی را آموخت ولی به زودی سنت را رها کرد. فکر میکرد سنت به جای خودش باقی است و حافظانش بسیارند باید برای جوانان خوراک فرهنگی مناسبی فراهم آورد. در بیرون از هنرستانهارمونی و آهنگسازی را آموخت.
سادگی کودکانه
زمان درازی نگذشت که نخستین ترانههای خود را عرضه کرد. ترانههایی که از هر نظر تازه مینمود. آهنگهایی پیوندخورده با شعرهای سپید احمدرضا احمدی. مشخصه شعر احمدرضا سادگی کودکانه آنها بود. همین سادگی مفرط سبب موفقیت ترانهها شد:
پنجره باز است
آسمان آبی است
کبوتران رفتند
آسمان ابری است
گیتی تصمیم داشت همه انواع موسیقی موجود را تجربه کند. دو سه فقره سنتی هم خواند ولی نه میل این کار را داشت و نه صدایش به درد این کار میخورد. دریافت که قالب کارش را باید از موسیقی پاپ به وام بگیرد. یک بار برای شعری از شهیار قنبری موسیقی نوشت با عنوان کنیز (گستاخی). متن برانگیزانندهای بود که موقعیت اجتماعی زنان را در جامعه سنتی به طنز میگرفت. حتی کنیز را شیرینتر از آنچه تصویر شده خواند. از سوی دیگر توانایی شهیار را در به کارگیری زبان عامیانه در ترانه تایید میکند. زبانی که «وولگر» نیست ولی همهفهم است و ظرفیت بازگو کردن مسائل اجتماعی را نیز دارد. کنیزتر از کنیز شهیار کنیزی پیدا نمیشود! بیم آن میرود که زنان را برانگیزاند تا خود کنیز بودن را تجربه کنند!
آره راسته، این درسته
دست من دست کنیزه
شما صاحب اختیارین
دستاتون برام عزیزه
میدونم جسارته، اسم شمارو بیارم
اگه گستاخی نباشه دستاتونو دوست دارم
کنیز با این مقدمه چاپلوسانه و مریدانه هفت کرسی فلک را زیر پای میگذارد تا بوسهای بر بند کفش «سرور» خود بگذارد:
شما عشق لایزالین
شما ذات بی زوالین
شما حاضر، شما غایب
شما ممکن و محالین
شما صاحب یقینین
شما گردش زمینین
شما علت، شما معلول
شما پاکیزهترینین
آهنگ ترانه را گیتی در شوشتری پرورانده که به درد نقالی و قصهخوانی میخورد. غصهای فروخورده نیز بند بند آن را به خود آغشته است. در جایی دیگر شعر به اوج میرسد:
من کنیزم، شما سرور
شما از ستاره بیشتر
شما عارف، شما صوفی
شما درویش و قلندر
گیتی با این همه در ترانههای فاخر ارکسترال نیز کار کرده است. از جمله روی غزلی معروف از مولوی «من نه منم، نه من منم» که در این کار از همراهی یک ارکستر سنفونیک (احتمالا متعلق به بی بی سی) بهره گرفته است.
پیر منم، جوان منم
تیر منم، کمان منم
دولت جاودان منم
من نه منم، نه من منم
سرو من اوست در چمن
روح من اوست در بدن
نطق من اوست در دهن
من نه منم، نه من منم
گیتی پاشایی میتوانست آینده درخشانی داشته باشد افسوس که مرگ زودرس او را به کام خود در کشید.
برادر اشتباه میزنی. قلم رو عرض میکنم. موضوع ترانه که سرکار خانم گیتی اجرا کردن مربوط به زنان در عرصه اجتماعی نیست. همانطور که به شخصیت آن خدابیامرز اشاره کردید، سادگی از نشانه های شخصیتی ایشون بوده. در شعر هم به وضوح و سادگی به سرور و مرشد خود که گویی عاشقانه او را دوست دارد اشاره میکند.