روزنامه کیهان، ۷۵ سال پیش در خرداد ۱۳۲۱ به صاحبامتیازی عبدالرحمان فرامرزی و سردبیری مصطفی مصباحزاده در تهران تأسیس شد.
موسسه عظیم این روزنامه که پس از «اطلاعات» قدیمیترین روزنامه ایرانیِ در حال انتشار است، بعد از انقلاب سال ۵۷ توسط انقلابیون و رژیم جدید غصب شد و بنیانگذار و بسیاری از خبرنگاران و کارکنان آن مجبور به ترک ایران شدند.
دکتر مصباحزاده چندی پس از انقلاب، با همکاری روزنامهنگاران پیشکسوت، کیهان را این بار خارج از ایران و در لندن بنیان گذاشت.
مسیر ناهموار
نگاهی به «کیهان دکتر مصباحزاده» پیش از انقلاب اسلامی در ایران و سپس در تبعید، چه در دورانی که به صورت کاغذی چاپ میشد و چه امروز که آنلاین در دسترس همگان است، نشان میدهد که حفظ استقلال حرفهای یک رسانه از گزندهای مختلف تا چه اندازه دشوار است و چه اندازه باید از خود مایه گذاشت تا یک رسانه را از آفتهای گوناگون حفظ کرد.
درباره کیهان پیش از انقلاب هم از زبان دکتر مصباحزاده و هم از سوی روزنامهنگاران پیشکسوت کم گفته نشده است. کیهان پس از انقلاب نیز سرنوشتی غمانگیز پیدا کرد. روزنامهای که زمانی به گفتهی بنیانگذار آن «امپراتوری کیهان» خوانده میشد، به کنام بازجویان و دسیسهگران امنیتی کاهش یافت. سالهاست که کیهان تهران بدون پشتیبانی مالی حکومت امکان بقا ندارد و به رایگان نیز کسی تمایل به خواندن آن نشان نمیدهد.
از آن سو، جمعیت میلیونی ایرانیان مهاجر و تبعیدی، دفتر دیگری را در عرصهی مطبوعات و رسانههای ایران گشودند. با پیدایش رادیو و تلویزیونهای ماهوارهای و اینترنتی، جهان خبر و اطلاعرسانی نه تنها چهارچوب و محدودیتهای چاپ را پشت سر گذاشت بلکه فراتر از مرزهای ملی رفت.
«کیهان دکتر مصباحزاده» زندگی دوگانه خود را در تهران و لندن در میان امواج خروشان تحول و تکنیک در شرایطی دنبال کرده که بسیاری از ادامهی آن باز ماندهاند. کیهان تهران، همان گونه که گفته شد، بر پشتیبانیهای حکومت اسلامی تکیه دارد و کیهان لندن بر شانههای همکارانی که یک وظیفه برای خود تعریف کردهاند: حفظ «کیهان دکتر مصباحزاده» و خوشنامی حرفهای آن تا بازگشت به تهران و ادامه در ایران.
حرفهی دشوار رسانه
کمتر دورانی در تاریخ معاصر ایران وجود داشته که مطبوعات و رسانهها حال خوشی داشته باشند و از آزادی بیان آنگونه که شایسته و بایسته است لذت برده و استفاده کرده باشند. اگرچه در خارج از ایران همگی از این موهبت برخوردار هستند اما در اینجا نیز برخی مناسبات سیاسی و اقتصادی رسانههای فارسیزبان را در بند خود گرفتار میکند.
در ایران، رسانهها یا وابسته به حکومت و نهادهای مختلف سیاسی و نظامی هستند و یا آنهایی هم که تلاش میکنند در چهارچوب محدودیتهای موجود، استقلال خود را حفظ کنند، همواره با تهدید و خطر روبرو هستند صرف نظر از اینکه نگاههای کنترل، یک لحظه از آنها برداشته نمیشود.
فعالیت رسانهای در خارج کشور اما تنوع خود را دارد. آنهایی که با اهداف سیاسی در چهارچوب سیاست خارجی کشورهای مختلف فعالیت میکنند و از همان کشورها نیز تغذیه میشوند، گذشته از اینکه در چرخش اطلاعات و آگاهیرسانی نقش مفید و موثر بازی میکنند اما همزمان بر اساس محدودیتهای همان سیاستهای خارجی تنظیم میشوند.
آن رسانههایی هم که با دستهای پیدا و پنهان رژیم ایران هدایت میگردند، روشن است که بر اساس سیاستهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی بنیاد نهاده شدهاند حتی اگر برنامههای آنها با محدودیتهایی که درون مرزهای ایران برقرار است، همخوانی نداشته باشد.
در این میان تلاش گستردهای نیز در میان گروهی از ایرانیان وجود دارد تا با ترکیبی از سیاست و اقتصاد، هم منابع مالی خود را تأمین کنند و هم هر کدام بر اساس دیدگاهی که دارند به خبررسانی و روشنگری و مسایل سیاسی بپردازند؛ طیفی به شدت متنوع و متفاوت. با این همه نمیشود به این نکته اشاره نکرد که امروز حرفه روزنامهنگاری و ژورنالیست بودن به یکی از عناوینی تبدیل شده که بسیار مورد سوء استفاده قرار میگیرد. شاید بتوان بخشی از آن را به ممنوعیت فعالیت احزاب سیاسی در ایران نسبت داد. بسیاری از کسانی که امروز خود را «روزنامهنگار» می نامند چه بسا در شرایط آزاد میتوانستند سیاستمدار و حتی مقام سیاسی بشوند. برخی نیز اساسا از تواناییهای اولیه در زبان و نگارش بی بهرهاند. در چنین بلبشویی که بی در و پیکر بودن فضای مجازی و اینترنت را نیز باید به آن افزود، مشکل بتوان مقام تاریخی و مطبوعاتی یک رسانه را حفظ کرد.
کلیک، کلیک! لایک!
گذشته از همه اینها، رقابت مطبوعاتی و رسانهای نیز در دورانی که با یک کلیک میتوان رایگان از آخرین خبرها و مطالب مطلع شد، به راستی کار حضرت فیل است! چه بسا روزنامههایی که در کشورهای مختلف کمرشان زیر بار فضای مجازی شکست. کمتر روزنامهای را مییابید که تلاش نکرده باشد خود را با تکنولوژی نوین ارتباطات تکمیل کند. قطعا زمانی که موسسه کیهان در تهران مدرنترین ماشینهای چاپ را به کار گرفت گمان نمیرفت در طول چند دهه، چهرهی مطبوعات و رسانههای همگانی این چنین دچار دگرگونی و انقلاب شود.
اگر زمانی مطبوعات فاخر چنان جایی در جامعه داشتند که کسی را با آنان توان رقابت نبود، امروز رسانههای زرد و نوشتههای زرد که بیشتر آنها چیزی جز کپی کردن از همدیگر و یا دست دیگران نیست، فضای تنفس را برای هر آنچه فاخر است تنگ کردهاند. زبان، نگارش، واژهها، مفاهیم، همگی در زیر بار تولید انبوه محصولات زرد خفه میشوند؛ و این تنها مختص ایرانیان و رسانههای فارسی نیست. یک اپیدمی، یک بیماری همه گیر است که جوامع را غافلگیر کرده و هنوز واکسنی علیه آن اختراع نشده است! انتشار جعلیات و اخبار دروغ، عکسها و فیلمهای دستکاری شده، نشرخشونت زبانی و دیداری و موارد مشابه، همگی از عوارض این اپیدمی جهانی هستند که همزمان برای به دست آوردن «کلیک» و «لایک» به هر قیمتی، بیش از پیش مبالغهآمیز و فریبکارانه میشوند.
در این میان نمیتوان به «رانت خبری» اشاره نکرد و نگفت که در میان رسانههای ایران چه در داخل و چه در خارج بین خبرها نیز خودی و ناخودی وجود دارد و رسانه های مختلف به ویژه در ایران از رانت های خبری خود برخوردارند و هر رسانهای را به هر خبری راه نیست!
امروز، پلی میان دیروز و فردا
آنچه در این سالها با افزایش رسانههای وابسته از یک سو و رسانههای تجاری و زرد از سوی دیگر، کمرنگ شده نقش حرفهای و مستقل رسانه است.
روزنامه کیهان در تاریخ معاصر ایران تلاش کرد تا چنین نقشی را با همه محدودیتهایی که در آن گرفتار بود، بازی کند. این نقش درست در زمانی که در اواخر دههی پنجاه خورشیدی به اوج خود رسیده بود، با انقلاب و رژیم خمینی دچار گسست شد. دکتر مصباحزاده و دهها تن از روزنامهنگاران پیشکسوت ایران تلاش کردند با کیهان لندن بر این گسست، بر این زخم، مرهم نهند و موفق شدند.
بار این میراث فرهنگی امروز بر شانههای نسلهای دیگر قرار گرفته تا آن را به فردای ایران برسانند.
روشنک آسترکی