شاعر و شورش بی‌دلیل!

سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ برابر با ۲۰ ژوئن ۲۰۱۷


آوازه – شهرت یافتن در جهان شعر علاوه بر استعداد و دانش و بینش، به مقداری بخت و اقبال نیز نیازمند است.

همین فهرست شاعران نوی امروز ایران را نگاه کنید. بعضی‌ها به هیچ علت و دلیلی به اوج شهرت رسیده‌اند و بعضی دیگر بی دلیل و علت فقط به مدد بخت بلندی که داشته‌اند نردبام شهرت را بالا رفته‌اند. در نتیجه در فهرست نهایی، موسوی گرمارودی را در کنار شاملو و اسماعیل نوری علا را در کنار نادرپور می‌بینیم. سکوی افتخار این شهرت‌یابی چنان انباشته شده است که خیلی از شاعران نسل پس از نیما که از شاخصه‌های اصلی شاعر شدن نیز برخوردارند نتوانسته‌اند جای مناسب برای خود روی این سکو پیدا کنند. جا آنقدر اندک است که رفته رفته آنها را به فراموشی می‌برد. نگاه خود را که به سکوی افتخار می‌گردانیم چند تن را می‌بینیم که با نگاه اعتراض به داوران خیره شده‌اند.

یکی از آنها که در ایران چهل سال پیش «شاعر میکده‌ها» نام گرفته بود نصرت رحمانی است که تیرماه هر سال یادآور درگذشت اوست. نصرت از آنهایی است که می‌خواست پیرو سفارش نیما از رودخانه او آب بردارد ولی چیز دندان‌گیری به دستش نیامد. به راه و رسم شاملوییان گروید ولی جاهای مناسب را زرنگ‌ترها پیش از او گرفته بودند. او دید که در میان مکتب‌ها و نیمه مکتب‌های بنیاد شده، یکی دو سکوی افتخار خالی مانده که یکی از آنها سخت با نیازمندی‌ها سازگار می‌نمود. یأس فلسفی، راه و روشی بود که با جوهر شاعرانه او همخوانی داشت. با گام نهادن در این راه، راه شهرت‌یابی نیز هموارتر شد.

یأس فلسفی، عصیان روزگار را نیز در او برانگیخت. نصرت خود می‌گوید:

«در شعر من یک نوع گستاخی بود و دید یک شهری عاصی. نیما آن‌ را دریافته بود و همیشه می‌گفت آن‌ را حفظ کنم. من بچه تهران بودم. بزرگ شده در کوچه‌ها و بازارها… یک جوان شهری گستاخ.»

نیما بر مجموعه دوم شعر نصرت به نام «کویر» مقدمه‌ای نوشت و راه آینده او را هموارتر ساخت. یأس فلسفی آن‌طور که می‌گویند جان‌مایه آنارشیسم است و آنارشیسم یعنی شورش علیه همه چیز حتی خویشتن خویش.

نصرت خودش همه این برچسب‌ها را رد می‌کرد ولی ببینیم شعر او چه می گوید:

تف بر کسی که چشم به او ماند
تف بر کسی که سوی کسی آید
نفرین به سربلندی و هستی باد
نفرین به عشق باد و هستی باد
نفرین به هشیاری و مستی باد
نفرین به مرگ باد و به هستی باد!

«حریق باد» نام سومین مجموعه شعر نصرت پس از «کوچ» و «کویر» است و یأسِ، به قول خودش، فلسفی همچنان در آن جریان دارد ولی واکنش‌های عصبی آنارشیستی جای خود را به واژه‌های آرام‌تری داده است:

زندگی چیست؟ سراب است سراب
نقش پاشیده بر آب است بر آب
عشق خونابه دل نوشیدن
کفن ماتم خود پوشیدن

نصرت سخن تازه‌ای درباره نیچه فیلسوف معروف آلمانی دارد:

نیچه یادش بخیر! با شعر فلسفه می‌بافت
مثل کسی که بخواهد با سایه آفتاب بسازد
در گردباد جنون می‌تاخت
می‌شتافت
می‌گداخت
سرانجام با آفتاب سایه ساخت!

یاس فلسفی نصرت تا پایان زندگی و در دیگر مجموعه‌های شعری او (ترمه و میعاد در لجن) نیز پایدار می‌ماند.

حلاج ها بر دارها رقصیدند و رفتند
شیطان خدایی کرد در این خاک سوزان
این قصر عاج افتخارآمیز تاریخ
بر پاستی از استخوان تیره روزان

یادی از شهین حنانه

هفته پیش «تک‌مضراب» که در آن به گیتی پاشائی پرداخته بودیم توجه برخی هنرمندان کم‌نام ولی خوشنام را برانگیخت و خواسته‌اند که به این هنرمندان بیشتر توجه کنیم. برای مثال از چند تن نام برده‌اند که شهین حنانه یکی از آنهاست. درگذشت او نیز در تیرماه بیست سال پیش روی داد.

شهین حنانه، شاعر، نویسنده نقاش و پژوهشگر در سال ۱۳۲۲ در ساری زاده شد و تحصیلات خود را در تهران گذرانید. او برادرزاده مرتضی حنانه موسیقیدان برجسته معاصر ایران بود و چون پدر به اقتضای شغل دائما در سفر بود او برای شهین نقش پدر را ایفا می‌کرد. به همین دلیل نیز توانست نزد او با مبانی موسیقی آشنا شود هر چند موسیقی را حرفه اصلی  قرار نداد و بیشتر در عرصه ادبیات کار می‌کرد و از طریق ترانه‌سرایی رابطه‌اش را با موسیقی نگاه می‌داشت.

شهین حنانه علاوه بر متن‌های ترانه‌ای چند مجموعه شعر و داستان و نیز پژوهشی در زمینه زندگی خصوصی هنرمندان از طریق گفتگو با همسران آنها با عنوان از «پشت دریچه‌ها» بر جای مانده است.

پس از مرگ مرتضی حنانه، شهین برای او یادنامه‌ای ماندگار انتشار داد. در این یادنامه، یاران شاعر و موسیقی‌دان حنانه درباره او گفته و نوشته‌اند. شهین در یادنامه مرتضی حنانه می نویسد: «مادر بزرگم عقیده داشت وقتی انسانی می‌میرد یک ستاره از کهکشان ستاره‌ها کم می‌شود. او دیگر پس از مرگ پسرش نبود، ببیند که همه ستاره‌ها فرو ریخته‌اند…»

شهین حنانه هم سه سال پس از مرگ مرتضی حنانه پس از گذار از یک دوره سخت بیماری، چشم از جهان فرو پوشید. این تکه‌ای از یک شعر اوست:

کسی بیدار نیست
و من که تنهایی را
با چهره‌ی شکسته خود
پیوند داده ام، در بی اعتباری این لحظه‌های پوچ
شب را و سیاهی را، فریاد می‌کنم
کسی بیدار نیست و شهر
در خواب رفته است
و آدم‌ها، در کسوت مردگان
مرگ سپیده را، پیغام می‌دهند.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۱

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=79412

یک دیدگاه

  1. ناشناس

    لطفا کتاب ها و اندیشه ی خانم شهین حنانه را مورد بررسی قرار دهید تا ایشان رو بهتر بشناسیم…کتاب کلید از ایشان خیلی موفق بود و فراموش نشدنی….ما اطلاعاتی از ایشان و فکرشون نداریم….

Comments are closed.