رضا پرچیزاده (+عکس، ویدیو) آرت دکو (Art Déco) سبکی شاخص از هنرِ مدرنیست است که بینِ دهههای بیست و پنجاهِ قرنِ بیستم در معماری، طراحیِ داخلی، نقاشی و هنرهای تجسمی مُد شد. این سبک که تحتِ تاثیرِ توسعهی سرسامآورِ صنعت و تکنولوژی در آمریکای شمالی و بخشی از اروپای غربی به وجود آمد، شاید تا به امروز مهمترین و گستردهترین حرکتِ هنری در تاریخ باشد که در واکنش به تکنولوژی شکل گرفته است.
آرت دکو مخففِ «Arts Décoratifs» است، و نامِ خود را از «نمایشگاهِ بینالمللیِ هنرهای مدرنِ تجسمی و صنعتیِ» پاریس در سالِ ۱۹۲۵ میگیرد. محتوای آن ملغمهای است از باروک، روکوکو، امپرسیونیسم، فوتوریسم، کوبیسم، و هنرِ کلاسیکِ ایران و خاورمیانه و خاورِ دور؛ بنابراین «زرق و برق» و رنگ و وارنگی و مجلسی بودن و روحیهی خوشباشی و رضایت از پیشرفتِ مادی و تکنولوژیک در مرکزِ جهانبینیِ آرت دکو جای گرفته. با این وجود، هرچه به رکودِ اقتصادی و ظهورِ فاشیسم و نازیسم و سپس جنگِ جهانیِ دوم نزدیکتر میشویم، آرت دکو تیره و تار و تهدیدآمیز شده با اکسپرسیونیسم در هم میآمیزد.
شاید این تیره و تاریِ آرت دکوی متاخر بیش از هر چیز در سینمای آن دوره انعکاس یافته باشد. شاخصترین آثارِ آرت دکو در معماری، دو آسمانخراشِ «کرایسلر» و «امپایر استیت» در نیویورک، که هر دو بر خطوطِ تیز و زوایای هندسیِ متقارن تاکید میکنند، به گونهای جایگاهی اساطیری در جهانبینیِ آرت دکو یافتهاند؛ و این جایگاه را مدیونِ سینما هستند.
ساختمانِ کرایسلر همانی است که کینگکنگ برای ابد از آن بالا میرود. کینگکنگِ مردسالار و کرایسلرِ دراز را که در کنارِ هم بگذاریم متوجه میشویم که آرت دکوی سینمایی سبکی به شدت «فالیک» (phallic) است؛ پس تصادفی نیست که عموما زن را مرموز و ترسناک تصویر میکند.
هراسی که از «مکانیکی» و «بیروح» و در نتیجه «ترسناک» شدنِ زندگی در آرت دکوی متاخر نهفته است، به وضوح خود را در سایهروشنهای شق و رقّ و بیاحساسِ نقاشیها و طراحیهای پوسترِ فیلم در این دوره نشان میدهد. نمونهاش در اکسپرسیونیسم، تقریبا تمامِ طراحیِ صحنهی فیلمِ «متروپولیسِ» (۱۹۲۷) فریتس لانگ است.
تاثیرِ آرت دکو بر فیلم نوآر را هم به خوبی در آثارِ سیاه و سفیدِ دههی سی تا دههی پنجاه میلادی میبینیم. مثلا «شاهینِ مالتِ» (۱۹۴۱) جان هیوستون از لحاظِ طراحیِ صحنه و فیلمبرداری و نورپردازی تا حدِ زیادی وامدارِ آرت دکو است.
میتوان گفت که هم از نظرِ تماتیک و هم از نظرِ تصویری، نوآر و آرت دکو با هم پیوندی درونی دارند. حتی میتوان پا را از این هم فراتر گذاشت و گفت که «زیبای مرگبارِ» (femme fatale) فیلم نوآر به گونهای نسخهی تجسدیافتهی صنعتِ سردِ آرت دکو در قالبِ زن است، که البته تصویری سکسیستی و جنسیتگرایانه است.
علاوه بر این دو فیلمِ خیلی معروف، جا دارد به چند اثرِ کمترشناختهشده اما بسیار مهم نیز اشاره کنم. یکی «افقِ گمشده»ی (۱۹۳۷) فرانک کاپراست که داستانِ عدهای اروپاییِ خسته از جنگ است که در هیمالیا گم میشوند و شهرِ رویاییِ «شَنگریلا» را مییابند. معماری و طراحیِ داخلیِ شنگریلا عموما آرت دکو است.
طراحیِ صحنه و دکوراسیونِ داخلیِ فیلمِ علمی-تخیلیِ «سیارهی ممنوعه»ی (۱۹۵۶) فرد ویلکاکس نیز متاثر از آرت دکو است. در این فیلم که اقتباسی مدرن از نمایشِ «توفانِ» شکسپیر است، سفینهای از زمین به کهکشانی دوردست فرستاده میشود تا سرنوشتِ کاشفانِ اولیه را کشف کند، و در آنجا با فاجعهای شگرف روبرو میشود.
اولین سریالِ انیمیشینی «سوپرمن» که در ابتدای دههی چهل ساخته شد – و چراغهای جستجوی بزرگِ رو به آسمان و کشتیهای هوایی از مشخصههای اصلیاش هستند– نیز از شاهکارهای طراحیِ آرت دکو است.
آرت دکو در تبلیغاتِ ایدئولوژیک و بعدا جنگیِ دهههای سی و چهل هم نقشِ بسیار مهمی بازی کرد. پوسترهای جنگیِ آلمانِ نازی که قرار بود نمایانگرِ ارادهی «آهنینِ» آلمانیها باشد همه آرت دکو هستند.
از قضا، فیلمِ تبلیغاتیِ «پیروزیِ اراده» (۱۹۳۵) که لنی ریفناشتال برای هیتلر ساخت تا حدودِ زیادی وامدارِ آرت دکو است– و امروزه در حقیقت به عنوانِ یکی از مشهورترین نمادهای آرت دکو شناخته میشود.
در همین زمینه، در زمان جنگِ جهانیِ دوم، متفقین پوسترهای تبلیغاتیِ آرت دکو طراحی میکردند که نازیهای را در قالبِ هیولاهای مکانیکی تصویر میکرد. این تصویرسازی از نازیها و مشتقاتِ آن، امروزه در برخی فیلمهای زامبی و بازیهای کامپیوتری قابلِ مشاهده است.
آرت دکو در دههی پنجاه واردِ آخرینِ مرحلهی حیاتِ پیوستهی خود شد، و پس از آن یواش یواش افول کرد و از مد افتاد، و جای آن را «هنرِ پاپ» (Pop Art) گرفت که نمادِ مشهورش اندی وارهول است. شاید جالب باشد بدانیم نامِ «آرت دکو» هنگامی در دههی شصت بر سرِ زبانها افتاد که این پدیده مدتها بود از مد افتاده بود. با این وجود، گرچه دورهی آرت دکو به عنوانِ «مد» خیلی وقت است که به سرآمده، اما آرت دکو در معماری و نقاشی و طراحی و سینما و تلویزیون هرگز نمرده است، و به طورِ پیوسته نمونههای چشمگیری از آن تولید میشود.
یکی از به یادماندنیترین نمونههای آرت دکو در دورانِ معاصر شاید سریالِ «پوآرو»ی آیتیوی باشد. در این سریال– که عمدهی زماناش در سالِ ۱۹۳۶ میگذرد، آرت دکو در معماریِ شهری و دکوراسیونِ داخلی و حتی لباسها به طرزی وسواسآمیز بازآفرینی شده.
آپارتمانِ متقارنِ پوآرو در وایتهِیوِن نمونهی مشخصِ آرت دکو است. میتوان گفت اصولا وسواسِ پوآرو نسبت به تقارنِ هر چیزی، به گونهای واکنشِ طنزآمیزِ آگاتا کریستی به تقارنِ وسواسیِ آرت دکو بوده است. این وسواس را عنوانبندیِ مشهورِ سریال– که تماما در سبکِ آرت دکو است– به خوبی تصویر کرده؛ و به عبارتی شخصیتِ پوآرو را مولودِ معماری و هنر، و به طورِ کل، طرزِ تفکرِ عصرِ خود معرفی میکند.
بسیاری از فیلمهای معاصرِ هم جنبههای چشمگیرِ آرت دکو دارند. «فرار از نیویورکِ» (۱۹۸۱) از جان کارپنتر، «برزیلِ» (۱۹۸۵) از تری گیلیام، «شهرِ بچههای گمشده»ی (۱۹۹۵) از ژان پیر ژونه، «شهرِ تاریکِ» (۱۹۹۸) از آلکس پرویاس، دوگانهی «شهرِ گناهِ» (۲۰۰۵-۲۰۱۴) از رابرت رودریگز، «شانگهایِ» (۲۰۱۰) از میکائیل هافستروم، به علاوهی دوگانههای «بتمن» از تیم برتون و جوئل شوماکر در دههی هشتاد و نود میلادی شاید مشهورترین نمونهها باشند. ناگفته نماند که سریالِ انیمیشنِ «بتمن» (۱۹۹۲-۱۹۹۵)– با موسیقیِ متنِ شاهکارِ دنی اِلفمَن– یکی از بهترین نمونههای آرت دکو در دورانِ معاصر است.
اگر به آرت دکو و فیلم نوآر و اکسپرسیونیسم علاقه دارید، تماشای این آثار را از دست ندهید.
فرار از نیویورک:
برزیل:
شهر بچههای گمشده:
شهر تاریک:
شهر گناه:
شانگهای:
سریال انیمیشن بت من: