سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست
کز خون و دل و دیده در آن رنگی نیست
آوازه (+ویدیو) جمهوری اسلامی در کشت و کشتار جوانان دست همه انقلابهای قرن بیستم را از پشت بسته است. کشتار در این جمهوری کلا راه و روشهای مختلف داشته است. جوانان انقلابی را در کوچه و خیابان هدف تکتیراندازها قرار میداد. دانشجویان را گهگاه در خوابگاههاشان میکشت. حتی آنان را که حکم زندان گرفته بودند به یاری سم و زهر اعدام میکردند و نویسندگان و شاعران شهرت یافته که تن به قیمومت جمهوری اسلامی نمیدادند را به شیوههای قجری با قهوه و چای مسموم و سربهنیست میکردند.حتی در زندانها نیز به شیوه رکنالدین خانی، با بالشی بر دهان زندانیان را به گورستان فرستادند.
در این میان ظالمانهترین قتلها نصیب شاعر و شومن تلویزیون ملی ایران شد که او را تکه تکه کردند.
فریدون فرخزاد، ترانهخوان محبوب و مردمی، بیست و پنج سال پیش در همین روزها با ما وداع کرد. فرخزاد با توسل به شیوههای انقلابی به یکی از پاکیزهترین قربانیان انقلاب تبدیل شد.
او در سال ۱۳۳۷ پس از به پایان بردن تحصیلات مقدماتی، میهن را به قصد آلمان ترک کرد. پس از آموختن زبان آلمانی به جمع نویسندگان و شاعران مقیم آلمان پیوست و مبارزه با استبداد را پی گرفت. پیش از او علاوه بر فروغ خواهرش، سیروس آتابای شاعر نامیافته نیز در مونیخ میزیست و میتوانست او را در راه نه چندان هموار شعر و شاعری هدایت کند. فریدون با عضویت در کانون شاعران، سری میان سرها درآورد و ناقدان آینده خوبی را برایش پیشبینی میکردند. با این همه پس از مدتی کار شاعری را رها کرد. این رکود در شعر مدت درازی دوام نیاورد و فریدون زیر تاثیر توصیههای خواهرش از نو به شعر روی آورد.
شعر در گستره جهانی
شعری که اینبار صرفا عاشقانه نبود، از دردهای دنیای امروز می گفت و وحشت انسان. وحشت از استبداد و از جنگ و جهل و جنون:
من نمیخواهم کشیشها
هواپیماها را برکت دهند
و از توپهای جنگی پردهبرداری کنند.
من نمیخواهم گلها
به کویرهای نمک پناهنده شوند.
من آن رستگاری را
که در سایه دهشتناک شوربختی حاصل میشود
نمیخواهم
و نمیخواهم آن ترانهای را که از گلوی پرندگان سربریده به گوش میرسد!
فروغ که امید زیادی به شاعری فریدون نداشت با خواندن این شعر دگرگون شد و برایش در نامهای نوشت: «عالی بود. جدا عالی! واقعا تعجب میکنم که تو این هشیاری و ادراک و حس را از کجا آوردهای؟! به تو نمیآید فری خَره من!»
فروغ در پایان این نامه مینویسد: «اگر میخواهی شاعر باشی خودت را قربانی شعر کن!»
مراودات شعری خواهر و برادر همچنان ادامه یافت. در هر نامه شعر تازهای از فریدون میرسید.
تابستان
پرستوی تشنهای بود
که سراپا او را کشتند.
پاییز فصل غمانگیز کتابی بود
که من آن را تا به آخر خواندم.
اینک اما یا از این گستره خون باید گذشت
و سراغ داسهای تنبل را گرفت
یا دستکش سیاه به دست کرد
و زمستان را
قدری گرما ارزانی داشت.
زندگی فریدون در شعر و شاعری پیش می رفت که ناگهان سر و کله جمهوری اسلامی پیدا شد. فریدون هم مثل دیگران چارهای نداشت جز آنکه به جایی دیگر مهاجرت کند و آنجا جایی نمیتوانست باشد جز آلمان.
در سفر دوم به آلمان تمام نیروی او صرف مبارزه تبلیغاتی با جمهوری اسلامی شد. متن شعرها، ترانهها همه سیاسی شده بود. در آثار خود یا از جور و ظلم جمهوری اسلامی میگفت و یا حوادث پشت پرده را افشا میکرد. چون گذشته به کار شومنی نیز روی آورد. یاراناش او را از شرکت در تبلیغات علیه جمهوری اسلامی منع میکردند و هشدار میدادند که خطر در کمین اوست. ولی فریدون بیتوجه به این هشدارها یک پارچه جامه مبارزه پوشیده بود و به همین جهت کارگزاران جمهوری اسلامی طرح توطئهگرانهای برایش تدارک دیدند. با یکی دو تن از کارگزاران جمهوری آشنایی داشت و همین آشنایی راه را برای تحقق توطئه باز میکرد. در روز حادثه، فریدون که آن به ظاهر دوستان را به خانه خود دعوت کرده بود، بیخبر از همه جا سفره رنگینی برای آنان گسترده بود. نامردان غذای او را خوردند و پس از پایان غذا دل و رودهاش را بیرون کشیدند. این گونه مثله کردن در تاریخ ایران تنها ویژه حکومتهای اسلامی بوده است.
به هر حال، فریدون در سفر و در حضر ثابت کرد که برخلاف تصورات اولیه، جوان پر استعدادی است و اگر در کار شاعری فرصت می یافت که بماند، چه بسا به شاعر طراز اول تبدیل میشد. کاشف این استعداد پیش از همه خواهر او بود.
فروغ در نامه دیگری به او مینویسد: «فری جان عزیزم خبرت را مرتب در روزنامهها می خوانم. معلوم میشود کارت خیلی بالا گرفته… دو سال است که به آلمانی شعر میگویی و برای خودت آدمی شدهای. من ده سال است شعر میگویم و هنوز وقتی احتیاج به پنجاه تومن دارم باید سر خود را بگیرم و از بدبختی گریه کنم.»
انتشار نامههای فروغ دریچهای برای آشنایی جامعه با فریدون باز گشوده است.
فریدون فرخزاد نامآور بود، نامآورتر شد. مبارزات سیاسی او، دلاوریهای مدنی او، و سرنوشت خونبارش پشتوانهی نام او در تاریخ خواهد بود. یادش گرامی باد.