آوازه – از چندی پیش مراسم بزرگداشتی برای هنرمند کمیاب ایرانی، عباس کیارستمی در شهر لندن بر پا شده با این نیت که نگاهی تازه در مجموعه هنرهای کیارستمی و اساسا در جهانبینی هنری او افکنده شود. گمان میکنیم که برنامهگذاری به صورت زنجیرهای در شهرهای دیگر اروپا نیز استمرار یابد.
عباس کیارستمی از آن آدمهای نادری بود که با خیال راحت میتوان او را روشنفکر (انتلکتوئل) نامید. از آن آدمهای نازنین که همه رفتار و گفتارش استثنایی است. احساسات پاکیزه دارد و در هر مقولهای در حد گلیم خود را از آب بیرون کشیدن صاحب نظر است. از آن مردانی که آدمی حیفاش میآید که زندگیاش با سیاست روز آغشته شود. هر کس با او روبرو شود محو تابش پاکیزگی او قرار میگیرد. کیارستمی از آن پاکیزگان بود و از همان نخستین روزهایی که روی اولین فیلم خود کار میکرد سادگی و پاکیاش چشم را خیره میکرد. این همان سادگی و پاکی است که در مثلا سهراب سپهری نیز به چشم میخورد. سهراب که در میان کومههای روستایی شمال، در پیچ و تاب درّههای سرسبز به دنبال «خانه دوست» میگشت هدف سازگاری برای فیلمساز جوان پیدا کرده بود. فیلمها یکی پس از دیگری روی اکران آمدند و نتیجه درونکاویهای کیارستمی را از پیش چشم ما گذراندند و هر سال بیشتر ما را با فیلمساز شاعرمان آشنا میکردند. رفتهرفته دانستیم که «کیا» علاوه بر فیلم و عکاسی، جانی پیوندخورده با شعر دارد. تنها سهراب نبود که مجذوبش می کرد. دیگران نیز بودند؛ حافظ کمیاب نیز بود.
فیلمساز روحیه شاعرانهاش را از حافظ و مولانا میگرفت ولی این شیفتگیاش را بروز نمیداد. در آغاز، شعر در کار نبود ولی هنرهای دیگر او شعر را هم نمایندگی میکردند.
ما محو یک فیلمساز نایابی بودیم که پیدا کرده بودیم که ناگهان خبر رسید که او وارد عرصه حافظشناسی نیز شده است. لحظهای اندیشیدیم که بازار کتاب شلوغتر از آن است که کیارستمی را به دنبال خود بکشد. بهخصوص آشفتگی در بازارچه حافظشناسی از حد گذشته بود. حافظشناسان معروف که سالها بود این عرصه را میدان پرواز خود ساخته بودند، رفته رفته آرد را بیخته و الک را آویخته بودند و دیگر چه چیزی میتوانست در بازار حافظشناسی مانده باشد که در خور نوشتن باشد.
راستش مدتها بود در حیرت مانده بودیم که مگر حافظ همچنان نیاز به تنظیم و تحشیه دارد که دست از دامناش بر نمیدارند. حالا کیارستمی در جایی که همه حرفها زده شده است، چه کار میخواهد یا میتواند بکند؟ آنها که دست به دامن حافظ شدهاند همه خود علامه و هنرمندند و روی حرف آنها نمیتوان حرفی زد.
در حیرت مانده بودیم که چشممان به روی «حافظ به روایت کیارستمی» روشن شد. «کیا» از آنجا که میدانست بزرگان قوم جسارت او را تاب نمیآورند از بزرگان قوم خواسته بود که خودشان مقدمهای برای کتاب او بنویسند. بهاءالدین خرمشاهی هم همین کار را کرد و در لباس مدح، قدحیاتی را هم به اشاره وارد مقدمه خود کرد و کتاب در آمد. روایتی از حافظ، کاملا شخصی، امروزی و مختصر و مفید.
کیا به جای همه دیوان که در شکلهای مختلف به بازار آمده، اساس کار را نه زیر مجموعه غزلها بلکه بر روی بیتها استوار کرده و هیچ واژه و جملهای را هم حذف نکرده. عصاره غزل را در یک نیمبیت یا بیت خلاصه کرده و در برابر ذهن قرار داده است.
فشردهتر از این نمیشد با حافظ کنار آمد. واژهای که در این نیمبیتها تمام حرف غزل را میزند و گاه روشنتر از بیت یا نیمبیت. این نمونهها را نگاه کنید:
«از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود»
«کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد»
«سینه تنگ من و بار غم او، هیهات»
«آن شب قدری که گوید اهل معنا امشب است»
«پیرانهسرم عشق جوانی به سر افتاد»
«آن کس است اهل بشارت که اشارت داند»
«حافظ به روایت کیارستمی» که در آمد صدای اعتراض از چپ و راست برخاست. متولیان ادبیات و عصاقورتدادگان ادبی داد و فریاد کردند که این بیحرمتی به حافظ است و باید در حد همان تصحیح و تحشیهپردازی باقی ماند. ناشران حافظ ایراد دیگری بر کیارستمی گرفتند. آنها که مخاطبانشان فالگیران حرفهای حافظاند ادعا میکردند که کیارستمی با این کار جلو دامنه تعبیرات تمثیلی را گرفته است زیرا که ابیات غزلیات حافظ هر کدام استقلال خود را دارند و معنای همدیگر را دنبال نمیکنند. پس کوتاه کردن پاسخ فال از سوی حافظی که فقط واژهها را برجسته میکند کار درستی نیست.
ولی پاسخ این پرسش در خودش پنهان است. تمثیل وقتی فضای کمتری میبیند، ابداع و ابتکار بیشتری پیدا میکند و تخیل فالگیران را دو چندان میکند.
در همین جا این نکته را بگوییم که این همه حافظ تصحیح شده که به تحشیه استادان نیز رسیده است هنوز در باب معانی بعضی از کلامات اختلاف نظر دارند. حافظنویسی تبدیل شده است به مسابقه دانش دستور زبان و سلیقه تصحیحکنندگان. در حالی که با حافظ «مینیمالِ» کیارستمی همه دقایق ذهنی حافظ را میتوان به دست آورد.
این را هم در یاد داشته باشیم که وقتی حافظ را برای فال باز میکنند تنها دو بیت هر غزل را مورد نظر قرار میدهند. یکی در غزل اول که بیان اصلی است و دیگری در غزل شاهد که تاییدکننده غزل اول است.
آنچه حافظ مینیمالِ کیارستمی را ارزشمند میسازد راحتی رجوع به بهترین غزلها و در غزل به بیتها و نیمبیتهای اوست. کیارستمی همانگونه که خود گفته است نه به عنوان حافظشناس و نه به عنوان دانشمند ادبی بلکه صرفا در نقش یک علاقمند به ادبیات ایران و به ویژه شعر حافظ وارد معرکه حافظشناسی شده است. وگرنه او راه اصلی خود را با سماجت تمام پیموده و کم و بیش به نقطه نهایی رسیده است.
یک نکته دیگر نیز از حافظ کیارستمی به دست میآید و آن اینکه هنرمندان اگر با ادبیات ایران آشنایی داشته باشند راههای توسعه بیشماری را کشف خواهند کرد. طبیعتا یک سینماگر یا موسیقیدان فرهیخته اگر ذهنیت خود را با ادبیات تزیین کند زبان شیرینتر و مقتدرتری برای دستاوردهای هنری خود خواهد داشت.از یاد نبریم که حافظ مینیمال زودتر در جامعه فراگیر خواهد شد. تا روزی که زبانگرد همه مردم ایران شود.
«شب ظلمت و بیابان، به کجا توان رسیدن»
«تو خستهای و نشد عشق را ترانه پدید»
«از بن هر مژهام آب روان است بیا»
«بر آی ای آفتاب صبح امید»