قرار است نمایش «روال عادی» اثر ژان کلود کییر به کارگردانی داریوش رضوایی با بازی بردیا جلالی و داریوش رضوانی، در تاریخ ۹ سپتامبردر تالار «آرتس دپو» لندن روی صحنه آید.
هر دو هنرمند در زمینهی کارگردانی و بازیگری تجربهی طولانی دارند. در فرصتی کوتاه که در تمرینات فشردهی آنان به دست داد گفتگویی در مورد نمایش وضعیت تئاتر ایرانی در لندن با آنان داشتیم.
-دلایل شما برای انتخاب نمایشی از از ژان کلود کییر، نویسندهی فرانسوی، و در مورد سنخیتِ محتوای آن با مسائل ایرانیان چه بود؟
داریوش رضوانی: مدتها بود که من و بردیا در صدد همکاری بر صحنه با همدیگر بودیم. من پیشقدم شدم و پیشنهاد یک نمایش دو نفره را دادم که او هم استقبال کرد. در سفرم به ایران آخرین اجرایِ نمایش «روال عادی» را که در مقاطع مختلف و با کارگردانها و بازیگرانِ مختلف پنج سال در ایران روی صحنه بود دیدم و متوجه نزدیکی آن با فضایِ کاری که ما میخواهیم انجام دهیم شدم. در بازگشت ترجمهی فارسی نمایش را به بردیا دادم و او خواند و برای شرکت در آن موافقت کرد.
– نمایش چه چیزی دارد که ۵ سال در مقاطع مختلف در ایران روی صحنه رفته؟ احتمالاً چیزی دارد که مورد پسند تماشاگر ایرانی قرار گرفته.
داریوش رضوانی: نمایش تعلیقها و هیجانهایِ خاصی دارد که تماشاگر را تشویق میکند تا پایان دنبالش کند. در عین حال به دلیل کوتاه بودن– نمایش زیر یک ساعت است- و بیان فشردهاش هرچند فقط با دو بازیگر، فضای جذابی دارد. چون نمایش متکی است به بازیِ دو بازیگر، پس هر چه بازیگران قوی باشند تماشاگران بیشتر از آن لذت میبرند. در خود فرانسه هم مورد استقبال فراوانی قرار گرفته است. ژان کلود کییر، یکی از بزرگترین نویسندگانِ فرانسوی است که نمایشنامهها و فیلمنامههایش مقبولیت جهانی دارند.
– آقای بردیا جلالی، چه چیزی در این نمایش بود که شما را برای بازی در آن بر انگیخت؟
بردیا جلالی: من در سالهای اخیر فعالیتم در لندن، هر چند کارگردانی تئاتر زیاد کردهام ولی در وهلهی اول یک بازیگر هستم. در ۲۸ سال فعالیتم، که بخش اعظم آن در ایران بوده، بیشتر بازیگر بودم. بازیگر هم دنبال نقشهایی است که چالشبرانگیز باشد تا ظرافتهایِ خاص یک کاراکتر را روی صحنه بتواند آشکار کند. من با جان و دل حاضرم در نمایشهایِ چالشبرانگیزی که کارگردانی آن را کس دیگری انجام دهد بازی کنم. وقتی داریوش این نمایشنامه و نقشی را که قرار بود در آن بازی کنم به من پیشنهاد کرد، دیدم هم از نظر تکنیکی و هم از نظر محتوایی، در آوردن این کاراکتر چالشی دارد که من در عمر بازیگری ۲۸ سالهی خودم تا به حال تجربه نکردهام. من چنین کاراکتری ندیده بودم و در نتیجه تصمیم گرفتم به استقبال چالشِ ترسیمِ این شخصیت خبرچین و جاسوس بروم.
– با توجه به ترجمه بودن نمایش و شناخت شما از مخاطبِ همزبان خود، غیر از کاراکترها، داستان و محتواِیِ آن چه خصوصیاتی دارد که به نظر شما با تماشاگر ایرانی میتواند ارتباط برقرار کند؟
داریوش رضوانی: نمایش در مورد اولین دیدار مدیر جدید و خبرچین کهنهکاری است که در طی آن همه چیز به سرعت زیر و رو میشود. نمایش روابط و موقعیتهای انسانی برزخگونه را به نمایش میکشد که هر آن میتوانند تغییرکنند. این شرایطِ سیال و فرّار سریعاً رئیسی را میتواند به مرئوس و برعکس تبدیل کرده و زندگیها را زیر و رو کند. من مطمئن هستم که این نمایش فراسوی ملیتها به روحیات و وضعیت ما ایرانیها نزدیک است. خلاصه آنکه، شخصیتها و وضعیت نمایش جهانشمول است و ایرانیها هم به راحتی میتوانند با آن ارتباط خودشان را برقرار کنند. ناگفته نماند که ما از سه ترجمهی فارسی آن استفاده کرده وتازه آنها را با متنِ اصلیِ فرانسوی مطابقت دادهایم و به اصطلاح متن را با «ایرانیزه»کردن اجرا میکنیم. برخلاف متن ترجمهای آن که دیالوگهایش تصنعی و قابل قبول به نظر نمیرسند، نوع پردازش ما بسیار نزدیک به دیالوگهایِ طبیعی است.
بردیا جلالی: باید بگویم که ژان کلود کییر در کنار نویسندگی یکی از بزرگترین «دراماتورژ»های تئاتر معاصر اروپا و فرانسه است. نقش دراماتورژ تحقیق و تکامل نمایشنامههاست. کییر دراماتورژ بسیاری از کارهایِ کارگردانِ بزرگِ انگلیسیِ قرن بیستم، مانند پیتر بروک، بوده است از جمله نمایش «مجمع مرغان» که از منطقالطیر عطار نیشابوری برداشت شده و یا «ماهاباراتا». یادآوری کنم که «دراماتورژ» پلی است بین کارگردان، اجرا و نمایشنامهنویس. داریوش و من با روالی که کار کردیم در واقع دراماتورژ بین نمایشنامه و اجرا شدیم. قابلیت اجرا به زبان خودمان را تقویت کردیم و توانستیم آن را بیشتر قابل فهم کنیم.
– به نظر میرسد که شما به عمد برای حفط تعلیق و هیجان و جذب تماشاگر نمیخواهید داستان را لو بدهید. ولی با شناختی که از مسائل ایران داریم نمایش احتمالاً باید در برگیرندهی مسائلی مانند رقابت، تکروی، زرنگی، دشمنی، کینه و توطئه باشد…
داریوش رضوانی: بله، نمایش دربرگیرندهی چنین مسائل و نیز مبارزه و توطئه برای رسیدن به قدرت است. کمدی نیست ولی موقعیتهای طنز تلخ به وجود میآورد که تماشاگر را حتی میخنداند.
بردیا جلالی: این نمایش مفاهیم بسیار آشنایی برای مردم دارد. ژان کلود کییر نویسندهای مدرن و دیالوگمحور است و داستانهایش دارای لایههای زیرین بسیار پیچیدهای، مانند بیشتر کارهای فرانسوی. نقشی که من بازی میکنم درواقع فرزند یک سیستم معیوب است و پیچیدگیهایی دارد که اینها برای مخاطب ایرانی میتواند بسیار جذاب و نوستالژیک باشد.
-به عنوان دو فعال تئاتری، نظرتان در مورد اینکه تئاتر برونمرزی تماشاگران را کمتر جلب میکند چیست؟ چگونه میتوان تماشاگر بیشتری را به سوی تئاتر کشاند؟ این امر با توجه به اینکه در سالهایِ اخیر شمارِ ایرانیان در بریتانیا زیاد شده و تعداد قابل توجهی از آنان هم فرهنگ- و هنردوست هستند مهم است. آیا به نظر شما اِشکال در اطلاعرسانی و کمبود حمایتِ رسانههایِ ایرانی است و یا دلایل دیگری دارد؟
داریوش رضوانی: ببینید، تئاتر برونمرزی، برخلاف تئاتر انگلیسی و اروپایی که بودجه دولتی دارد، حمایت مالی نمیشود. توجه کنید که تعداد علاقمندان تئاتر درمیان جمعیت ایرانی زیادی که در لندن داریم فقط یک اقلیت مطلق هستند. شرایط زندگی در غربت و کار مداوم، در بسیاری از همین فرهنگدوستان دیگررمق و توان مالی تماشای تئاتر را باقی نمیگذارد. وانگهی تئاتر بیشتر اندیشهبرانگیز است و تماشای آن بعد از روز کاری راحت نیست. در حالی که در کنسرتهایِ پاپ تماشاچی برای فکر کردن نمیرود. تماشاگران تئاتر را باید از سینماروها هم جدا کرد زیرا جنبهی سرگرمکنندهی سینما به مراتب بیشتر است. بیشتر فیلمهای ایرانی را هم که از ایران میآورند فیلمهایِ کمدی و مفرح هستند که سالن پُر میشود.
بردیا جلالی: به نظر من تئاتر بی واسطهترین هنر است و پیام بهطور مستقیم از هنرمند به مخاطب میرسد و در جان و قلب او مینشیند. در نقاشی و موسیقی این پیام به صورت غیر مستقیم به مخاطب میرسد و سپس دریافت و تفسیر میشود. تئاتر به عنوان هنر مانند همه جایِ دنیا به حمایت دولتی نیازدارد. ورود بخش خصوصی به تئاتر آن را تجاری میکند مثلاً قضیه ای که در تئاتر «وست اِند» و «برادوی» نیویورک روی داده است. در تئاتر ایران هم از ستارگان معروف برای افزودن جذبههایِ آن استفاده میکنند. ما وظیفه داریم که تئاتر را به عنوان یک محصول فرهنگی به جامعه معرفی کنیم و مردم را تشویق کنیم که از هنر ارتزاق کنند. ما معمولاً یادمان نیست آخرین باری که هزینهی فرهنگی کردیم کی بوده است ولی در مقایسه به وفور برای شکم خودمان در رستوران هزینه میکنیم. خیلیها چنین تصّوری از تئاتر دارند که ثقیل و غیرقابل درک است و بازیها غلو شده است. وقتی هم سئوال میکنی آخرین باری که تئاتر رفتی کی بوده جواب میدهد که در عمرش تئاتر نرفته است. پس چطور در مورد تئاتر قضاوت میکند که یک تئاتر انگلیسی و فارسی ندیده است! ما مشکل فرهنگی با هنرهایی داریم که برانگیزانندهی اندیشه است.
-شما درد را گفتید. ولی چگونه میتوان این واقعیت را عوض کرد؟
داریوش رضوانی: تئاتربیش از ۲۰۰ سال است که مهجور مانده است. تئاتر هیچوقت نتوانسته مردم را به طرف خودش بکشاند. من در وهلهی اول به رضایت خودم نگه میکنم و اگر از بازی خودم راضی شدم مطمئن هستم که تماشاگر هم راضی خواهد بود.
بردیا جلالی: من به تماشاگر اعتقاد دارم و برایم بسیار مهم است و او را به هیچ وجه دست کم نمیگیرم. من قلبم برای تئاتر میتپد و اگر تماشاگر به سراغ ما نمیآید ما باید از طریق تبلیغات و اطلاعرسانی و انتخاب مکانهایی مناسب به سراغ تماشاگر برویم و و اقشار کمتر فرهنگدوست را به سوی خودمان جلب کنیم و با تئاتر آشتی دهیم.