شکوه میرزادگی – این روزها فرهنگ دوستان تبریز خواب راحت ندارند. صدای نالههای «ارگ تبریز»* یکی از مهمترین و عزیزترین آثار تاریخی شهرشان به وضوح به گوش می رسد. باز حکومت شبانه به جان اثری تاریخی افتاده، تا دور از چشم مردم «خواب زده» آن را نابود کند. اما بسیاری از مردم تبریز بیدار و نگراناند. آنها صدای حرکت بولدوزرها را در اطراف ارگ تبریز میشنوند و ضربات سختی را که بر پیکر نماد مقاومت شهرشان فرود می آید حس میکنند.
این چندمین بار است که در دوران جمهوری اسلامی حکومت قصد ویران کردن ارگ تبریز را داشته است.
دو سال پس از انقلاب (۱۳۶۰) به دستور امام جمعه و استاندار وقت تبریز، عده ای با بولدوزر و مواد منفجره ریختند به محوطه ی ارگ تبریز، تا آنجا را، به قول خودشان، به یک مصلی برای برگزاری نماز جمعه تبدیل کنند. ۲۵ کیلو گرم ت.ان. تی، بخشهایی از این بنا را از بین برد اما قبل از تمام شدن کار واکنش سریع مردمان در سراسر ایران و به ویژه تبریز آنها را متوقف کرد. اما در عوض ارگ نیمه ویرانه را به دست باد و باران سپردند تا خود به خود ویران شود.
شانزده سال بعد یعنی در سال ۱۳۷۶ جماعتی دیگر از حکومتیها دوباره طرح مصلی را پیش کشیدند و در حریم بنا اقدام به خاکبرداری عمیق کردند. با این کار بازمانده زیرساخت ارگ تبریز نیز نابود شد. باز به خاطر سر و صدای مردم دست نگاهداشتند.
ده سال بعد، یعنی در سال ۱۳۸۶ باز «مصلیسازی»شان شروع شد. و این بار سر و صدا و اعتراض مردم تبریز سبب شد که اکبر اعلمی، نماینده مجلس اسلامی وقت تبریز، جرأت کرد در جلسه علنی مجلس به این اقدامات اعتراض کند. دیگرباره کار به رسانهها (که با همهی بگیر و ببندها هنوز خفه نشده بودند) کشیده شد و عاقبت خود حکومتیها وعده دادند که دستوردهنده را پیدا کنند!
مطابق رسم معمولِ جمهوری اسلامی «کی بود، کی بود، من نبودم»ها شروع شد. رییس میراث فرهنگی، وزیر ارشاد، رییس امنیت ملی مجلس، و دیگرانی چند تقصیر را به گردن یکدیگر انداختند و بالاخره روند ویرانگری متوقف و بنای نیمه ویرانه به حال خود رها شد و ارگ زخمی همچنان زیبا و مقاوم به زندگی ادامه داد و حضورش همچنان موجب دلگرمی مردم تبریز بود.
اما اکنون ویرانگران به اهریمن تاریکی متوسل شده و میکوشند تا شبها بتوانند این بنا را بی سر و صدا ویران کنند و، اگرچه خوشبختانه و متقابلاً دوستداران میراث فرهنگی هم اعتراضهایشان را شروع کردهاند اما معلوم نیست که وضعیت این اثر تاریخی به کجا خواهد انجامید.
به راستی هم این نکته روشن نیست که حکومت چه اصراری دارد ارگ تبریز را ویران کند. آیا به این خاطر که نامش «نماد مقاومت و ایستادگیست» و از آنجا بود که سران انقلاب مشروطیت برخاستند و توانستند بر مشروعهخواهان پیروز شوند؟ یا به این خاطر که بهترین نقطه شهر را به یک پایگاه مذهبی ببهودهی دیگر تبدیل کنند و وابستگان حکومتی هم دور و برش آپارتمانسازی راه بیندازند؟ برایشان هم مهم نباشد که این مصلی نیز، مثل صدها مسجد و امامزاده و مصلایی که ساختهاند کسی را مشتاق نماز خواندن نکند؟ مگر خودشان دایم نمیگویند که: «کسی دیگر به مساجد نمی رود» و یا «مساجد بیرنگ شدهاند»؟
هر چه هست، اگر مردمان سراسر ایران علیه این ویرانگری اقدامی نکنند، باید منتظر فردایی باشند که بناهای تاریخی دیگر شهرها نیز یکی یکی از جا کنده شوند و آنگاه، در چشم بههمزدنی، ایرانی خواهند داشت با هزاران مسجد و امامزاده و مصلی، و بی هیچ هویت و شناسنامهای که رنگ و بوی ایرانی داشته باشد.
—————————————————
*ارگ تبریز، یا ارگ علیشاه، بناییست ۷۰۰ ساله، یادگار ارزشمندی که از دورانهای سخت تاریخی گذشته به دوران ما رسیده است. مردمان تبریز آن را نماد مقاومت میدانند، نمادی که همواره چون سنگری مستحکم و مقاوم برپا ایستاده بود. در زمان مشروطه و قیام مردم تبریز، این بنای تاریخی سنگری امن برای مبارزان مشروطهخواه بود و باعث تقویت مواضع نیروهای ستارخان و باقرخان در برابر شلیک توپخانه محمدعلی شاه قاجار شد. هنوز جای گلولههای توپ که یادگار مبارزه آزادیخواهان با استبداد است روی دیوارهای ارگ دیدنی است. پس از مشروطه نیز مردم تبریز به مقابله با تهاجم ارتش روس برخاستند و مانند گذشته ارگ علیشاه پایگاهی مستحکم برای مدافعان بود. آنها توپی را در بالای ارگ برای دفاع از مواضع خود قرار داده بودند. در سال ۱۲۹۰ خورشیدی با سقوط تبریز و اشغال آن، نیروهای روس دیوار ارگ را به توپ بستند.
این بنا در دی ماه سال ۱۳۱۰ خورشیدی (در زمان رضاشاه) جزو آثار ملی ایران شناخته شد و به ثبت رسید. قبل از انقلاب نیز برای بار دیگر نقشه حریم استحفاظی قانونی و ضوابط حفاظتی جدیدی برای آن ریخته شد و به تصویب رسید.
علاوه بر اهمیت تاریخی ارگ تبریز این بنا به عنوان یکی از شاهکارهای هنر معماری ایران شناخته می شود. این بنا به دستور «تاجالدین علیشاه گیلانی» ساخته شد. معمار آن «فلکی تبریزی»، از اساتید یک نوع معماری برگرفته از دوران ساسانیان و ایلخانیان بود. به همین خاطر برخی آن را «تاق کسرای دوم»ایران میدانند.
این بنای عظیم در بیشتر سفرنامهها و نیز توسط مورخانی مانند ابنبطوطه، بدرالدین محمودالعینی، حمد الله مستوفی و… توصیف شده است. از اطلاعات و توصیفهای آمده در کتابها و اسناد میتوان دریافت که این بنا با ستونهای مرمر، کتیبهها، و گچبریها در زمان خود زیبایی و عظمت خاصی داشته است.