موسی شریفی – تصمیم کشورهای عربی امارات، عربستان سعودی، مصر و بحرین برای قطع روابط دیپلماتیک با قطر که در اوایل ماه ژوئن ۲۰۱۷ اعلام شد، در ابتدا برای خیلی از تحلیلگران تصمیمی شگفتانگیز و تا حدودی اغراقآمیز به نظر میآمد اما این تصمیم که نتیجه اختلافات درونی عمیق و ریشهای دوحه با ۴ کشور عربی نامبرده گرفته شد، در واقع بزرگترین بحران میان کشورهای عربی در شرایط بغرنج کنونی منطقه خاورمیانه به شمار میرود چون این اختلاف به دایره روابط این کشورها محدود نمیشود بلکه پای کشورهای دیگری را به منطقه خواهد کشید. برای نمونه کشورهای لیبی، مالدیو، دولت قانونی یمن و برخی کشورهای اسلامی با حمایت از سعودی و متحدانش، روابط خود را با دوحه قطع کردند؛ در مقابل ترکیه و تا حدودی ایران به مواضع قطر نزدیکاند.
اختلافات این چهار کشور عربی با قطر به صورت ناگهانی نبوده بلکه ریشهای طولانی در تاریخ روابط سیاسی میان این کشورها دارد. عوامل زیادی در ایجاد بحران اخیر میان این کشورها دخیل بوده است. از مهمترین عوامل اساسی این اختلاف میتوان به نقشی که قطر در حمایت از گروههای اسلامی تندرو مانند القاعده، النصره و اخوانالمسلمین در منطقه خاورمیانه ایفا میکند، اشاره کرد.
اختلافات سیاسی میان کشورهای عربی چهارگانه (مصر، بحرین، امارات و سعودی) با قطر امری جدید نیست بلکه طی سالهای گذشته نیز سابقه داشته است اما چرا این اختلافها اکنون به یک انفجار دیپلماتیک تبدیل شد و چرا کاسه صبر سعودی، امارات، مصر و بحرین در قبال عملکرد دوحه لبرز شد، کیهان لندن طی گزارشی مختصری پیشینه و علل اساسی این اختلافات را بررسی میکند.
کشوری کوچک با هوس ایفای نقشی بزرگتر از خود
قطر در مقایسه با سعودی، امارات متحده عربی یا مصر کشور بسیار کوچکی است این کشور با توجه به کوچکیاش تلاش کرد تا در سیاست خارجی با دیگر کشورهای عربی خط مشی متفاوت داشته باشد اما این تفاوت عملا با نوعی پاراداکس بسیار عجیبی در سیاست خارجی این کشور همراه بود به طوری که حتی متحدان نزدیک دوحه بارها رفتار و عملکرد سیاست خارجی آن را مورد نکوهش و انتقاد قرار دادند. قطر با وجود عضویت در ائتلاف بینالمللی ضد تروریسم به رهبری آمریکا که علیه «دولت اسلامی» داعش میجنگد، و با وجود اعطای پایگاههای نظامی بزرگی مانند «العدید» در حومه دوحه به ایالات متحده که جنگندههای آمریکا برای بمباران مواضع داعش در سوریه، عراق و طالبان در افغانستان از این پایگاه پرواز میکنند، اما در عین حال به گروههای النصره و غیره کمک می کند و تنها کشوری است که طالبان به طور رسمی در آن دفتری شبیه به کنسولگری دارد؛ به همین دلیل دوحه همیشه از سوی دولتهای عراق، سوریه و افغانستان به حمایت مالی از گروههای تروریستی متهم است.
دلایل سعودیها برای قطع روابط با قطر
خبرگزاری رسمی سعودی در پنجم ژوئن سال جاری روز اعلام قطع رابطه سعودی با قطر در گزارشی به نقل از مقامات امنیتی این کشور نوشت: قطر در سالهای گذشته با نقض همه قوانین حسن همجواری به طور مخفیانه و علنی برای ایجاد تفرقه و آشوب با هدف تحریک مردم سعودی علیه دولت این کشور تلاش کرده است. مقامات دوحه با پناه دادن به رهبران گروههای تروریستی و فرقهگرا مانند داعش، اخوانالمسلمین، و القاعده و تبلیغ گفتمان اسلام سیاسی و پوشش رسانهای آنها از طریق کانال تلویزیونی «الجزیره»، ثبات، امنیت و استقرار کل خاورمیانه را هدف قرار دادهاند دادهندداداست.
طبق این گزارش، دوحه از فعالیتهای گروههای «تروریستی» مورد حمایت ایران در استان شیعهنشین قطیف در جنوب کشور پادشاهی سعودی و نیز در بحرین حمایت و پشتیبانی کرده است. همچنین قطر با وجود عضویت در ائتلاف عربی به رهبری سعودی که برای بازگرداندن دولت مشروع یمن با حوثیها می جنگد، به این شبهنظامیان کودتاگر کمک مالی کرده است. این اقدامات یعنی حمایت از گروههای تروریستی، تلاش برای بی ثبات کردن منطقه، دخالت در امور داخلی و تحریک مردم بحرین و سعودی برای شورش و قیام علیه دولتهایشان همه دلایلی موثق و انکارنشدنی از اقدامات خصمانه دوحه علیه این کشورهاست.
در بیانیهی سعودی که پس از اعلام قطع روابط با قطر صادر شد، آمده که پادشاهی سعودی و سه کشور عربی دیگر از سال ۱۹۹۵ تلاشهای زیادی برای تشویق مقامات قطر به تعهد و پایبندی دوحه به توافقنامههای مربوط به رعایت حسن همجواری انجام دادند. با این وجود مقامات قطر بارها تعهدات بینالمللی را نقض کرده و همه توافقنامههایی را که سیاست خصمانه علیه کشورهای عربی همسایه را متوقف میکرد نقض کرده است از جمله آخرین آنها که توافق «ریاض» بود.
ریشههای اختلافات سعودی با قطر
ریشه اختلافات پادشاهی سعودی با قطر تنها به مشکلات امروز و حمایت دوحه از گروههای «تروریستی» محدود نمی شود بلکه این اختلافات در گذشته به مطالبات دولت معاصر پادشاهی سعودی نسبت به مالکیت قطر در اوایل قرن بیستم برمیگردد؛ بنیانگذاران دولت معاصر سعودی قطر را جزئی از استان الاحساء میدانستند. اما بعدها پادشاهی سعودی با تفاهماتی که با قطریها به وجود آمد به کشور قطر و مرزهای کنونی آن اعتراف کرد و در سال ۱۹۶۵ میلادی، حکومتهای سعودی و قطر توافقنامهای را امضا کردند که دو کشور را به اتخاذ تدابیری برای ترسیم مرزهای مشترک ملزم میکرد.
در سال ۲۰۰۲ تلویزیون الجزیره طی برنامهای در باره کشور پادشاهی سعودی دو نفر را دعوت کرده بود که این افراد به ملک عبدالعزیز آل سعود بنیانگذار دولت معاصر سعودی توهین کرده بودند. این برنامه باعث شد سعودی سفیر خود صالح الطعیمی را از دوحه فرا خواند. این بحران سپس با سفر وزیر خارجه قطر به ریاض پایان یافت. در ۵ مارس ۲۰۱۴ نیز پادشاهی سعودی در اعتراض به حمایت قطر از «اخوانالمسلمین»، سفیر خود را از قطر فراخواند. ریاض دلیل این کار را عدم پایبندی قطر به توافق نوامبر ۲۰۱۳ مبنی بر عدم «مداخله» در امور داخلی کشورها عنوان کرد.
روابط اجتماعی مردم سعودی و مردم قطر
روابط اجتماعی میان مردم قطر و مردم سعودی در سطح کشورهای عربی از قویترین است. به این دلیل که ریشه نسبی و قبیلهای قبایل ساکن در قطر همه به قبایل مادر در سعودی باز میگردد. برای مثال قبیله حاکم «آل ثانی» در قطر اصل و ریشهاش به قبایل شهر اشیقر از توابع مناطق نجد در سعودی میرسد. هنوز نخلستانهای اجداد خاندان آل ثانی و عموزادههای آنها در منطقه الدیره در شهر اشیقر سعودی باقی است. از دیگر قبایل بزرگ قطر «العتیبه» است که در حکومت کنونی قطر نفوذ زیادی دارند. این خاندان از نظر نسبی با آل سعود عموزاده هستند اما قبایل آل مره و بنی هاجر که در بیابانهای مرزهای دو کشور زندگی می کنند به دلیل روابط بسیار تنیده فرهنگی و نزدیکی با قبایل مادر در سعودی تابعیت دوگانه سعودی و قطری را دارند. این قبایل هم در سعودی دارای املاک، خانه و کسب وکار هستند و هم در قطر؛ اما دوحه در سالهای اخیر پس از بروز اختلاف با ریاض با فشار بر این قبایل از آنها خواست تا از تابعیت سعودی صرف نظر کرده و به تابعیت قطری اکتفا کنند.از دیگر قبایل قطری که قبایل مادر آنها در سعودی است قبایل الدواسر، قحطان وعتیبه هستند.
اختلافات مصر با قطر
اختلاف مصر با قطر به موضوع حمایت قطر از «اخوانالمسلمین» بر میگردد. اخوانالمسلمین در تاریخ معاصر مصر دست به ترورهای متعددی علیه رهبران این کشور زدند. یک بار تلاش کردند جمال عبدالناصر را ترور کنند اما موفق نشدند؛ سپس یکی از اعضای آنها به نام «خالد اسلامبولی» که جمهوری اسلامی خیابانی را در تهران به اسم او نامگذاری کرده، انور السادات رئیس جمهوری اسبق مصر را ترور کرد. قطر با تاسیس تلویزیون «الجزیره» در سال ۱۹۹۶ گفتمان اخوانالمسلمین را ترویج و مرتب از دولت مصر انتقاد میکرد. همزمان به یوسف قرضاوی که در مصر زمان حسنی مبارک به حبس ابد محکوم شده بود، تابعیت قطری داد. قاهره در اعتراض به سیاست قطر در حمایت از گروههای تروریستی در مصر در سال ۱۹۹۷ «کنفرانس خاورمیانه- شمال آفریقا» در دوحه را تحریم کرد. مصریها از آن زمان مورد حملات مستمر رسانهای قطری واقع شدند. حسنی مبارک رئیس جمهور اسبق مصر در سال ۲۰۰۹ در یک سخنرانی با اشاره غیر مستقیم به حمایت قطر از گروههای تروریستی در سینا، گفت: «اطلاعات موثقی در دست داریم که یک کشور عربی بسیار کوچک اقدام به حمایت مالی از گروههای تروریستی در مرزهای مصر کرده است. ما قادریم جوابی دندانشکن به آن بدهیم و به جای یک سیلی دو سیلی به او بزنیم اما بزرگان همیشه از خطای فرومایگان گذشت میکنند و به آنها اهمیتی نمیدهند».
کانال تلویزیونی الجزیره از بدو تاسیس در سال ۱۹۹۶ مرتب از «حسنی مبارک»، رئیس جمهور سابق مصر انتقاد میکرد. این کانال در سال ۲۰۱۱ به صورت ۲۴ ساعته در اختیار عزمی بشاره روشنفکر فلسطینی مستقر در دوحه و برخی دیگر ار رهبران اخوانالمسلمین قرار گرفت. الجزیره در سال ۲۰۱۱ هنگامی که مردم مصر در میدان التحریر جمع شده بودند با دعوت چهرههایی از مخالفان به ویژه اخوانالمسلمین، از مردم مصر دعوت کرد تا سرنگونی نظام حسنی مبارک در خیابانها و میدانها باقی بمانند.
سرانجام حسنی مبارک با فشار مردم در سال ۲۰۱۱ از قدرت کنار رفت و ارتش حکومت انتقالی را به عهده گرفت و پس از آن در سال ۲۰۱۲ انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد که مرسی از اخوانالمسلمن با اختلاف بسیار کم بر احمد شفیق سیاستمدار سکولار مصری، پیروز شد. اخوانالمسلمین پس از به قدرت رسیدن دقیقا مانند جمهوری اسلامی همه وعدههایی را که به مردم و دیگر گروهها داده بود، زیر پا گذاشت. اخوانالمسلمین تلاش کرد تمام قدرت را در دست خود قبضه کند و سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه را به انحصار خود درآورد. این گروه تلاش کرد احکام شریعت اسلام را جایگزین قوانین دولت مدنی و سکولار مصر کند. در روزهای آخر حکومت مرسی صبحت از تشکیل کمیتههای نظامی «لجان ثوریه» به میان آمد و مرسی رئیس دادگاه قانون اساسی را که یک حقوقدان مدنی بود با یک اخوانالمسلمینی جایگزین کرد و ۱۸ ماده به عنوان متمم قانون اساسی از خودش به قانون اساسی موقت اضافه کرد. این عملکرد مرسی باعث نارضایتی و اعتراضات گسترده مردم شد تا اینکه ارتش مصر در ژوییه ۲۰۱۳ محمد مرسی رئیس جمهور مورد حمایت قطر را از قدرت برکنار کرد. این اقدام باعث تیرگی روابط دوحه با قاهره شد و قطر اقدام به تحریک رسانهای علیه دولت جدید مصر کرد. اقدامات قطر باعث شد که در دسامبر سال ۲۰۱۴ برخی کشورهای عربی سفرای خود را از دوحه فراخواندند.
حمله مصر به مواضع گروههای تروریستی در لیبی و اعتراض قطر
در ماه فوریه برخی گروههای تروریستی مسلح در لیبی ۲۰ کارگر مصری از مسیحیان قبطی را سر بریدند. ارتش مصر به دستور رئیس جمهوری این کشور، برای انتقام از گروههای تروریستی در فوریه ۲۰۱۵، مواضع داعش و چند گروه تروریستی وابسته به قطر در لیبی را به شدت بمباران کرد. همه کشورهای عربی تقریبا از اقدام مصر استقبال کردند اما قطر به مصر اعتراض کرد و تلویزیون الجزیره حملات جنگندههای مصری به لیبی را محکوم کرد. از آن تاریخ تا کنون روابط مصر با قطر تقریبا قطع بود تا اینکه مصر در حمایت از سعودی و بحرین در ماه ژوئن سال جاری به طور کامل روابط خود را با دوحه قطع کرد.
اختلافات قطر و بحرین
اختلاف بحرین با قطر مانند دیگر کشورهای عربی بیشتر بر سر دخالتهای دوحه و تحریک مردم این کشور علیه نظام در منامه به وجود آمد. بحرین در ۱۴ اوت ۱۹۷۱ مستقل شد یعنی دو سال پیش از قطر به استقلال رسید به همین دلیل تا مدتی بحرین، قطر را جزیی از خاک خود میدانست اما پس از اعلام استقلال قطر در سال ۱۹۷۳ وقبول آن از سوی سازمان ملل و بریتانیا، بحرین تنها بر سر مالکیت برخی جزایر نزدیک مرزهای خود مانند جزیزه حوار، سواد جنوبی، فشت عظم و فشت دیبل با دوحه اختلاف پیدا کرد که این اختلاف با وساطت بریتانیا حل شد و روابط دو کشور تقریبا تا قبل از سال ۲۰۱۱ و زمان آغاز اعتراضهای موسوم به «بهار عرب» عادی بود. در سال ۲۰۱۱ با آغاز اعتراضات در بحرین اختلاف میان دو کشور آغاز و بُعد تازهای به خود گرفت. قطر با کانال تلویزیونی «الجزیره» در میدان اعتراضات در منامه حاضر شد. این کانال اعتراضات را به صورت بسیار گستردهای بازتاب داد و با رهبران گروههای شیعه وابسته به ایران مرتب مصاحبه میکرد. مصاحبهشوندههای «الجزیره» مردم را به تظاهرات دعوت میکردند. طبق نوارهای صوتی منتشر شده از وزارت کشور بحرین به موازات فعالیت «الجزیره» وزیر خارجه و مشاور امیر قطر نیز وارد فاز بحران شده و مخفیانه تماسهایی با رهبران مخالفان از جمله حجت الاسلام شیخ علی سلمان روحانی شیعی برقرار کردند.
بحرین با نشر نوارهای صوتی مکالمه آنها مدعی است که قطر طرح براندازی دولت بحرین را ریخته بود. پارلمان بحرین در ماه ژوئن طی بیانیهای مداخله آشکار قطر در امور داخلی این کشور را محکوم و تاکید کرد که این اقدامات موجب برهم زدن امنیت و ثبات در منامه و لطمه زدن به بافت اجتماعی و وحدت ملی بحرین میشود.
در بیانیه پارلمان بحرین تاکیده شده است: «حوادث و رویدادهایی که از سال ۲۰۱۱ تا کنون رخ داده یک «توطئه» است نه جنبش مردمی و این توطئه از طریق ایران و با حمایت نظام قطر شکل گرفته است». در این بیانیه اعلام شد: «اسناد و فایلهای صوتی که اخیرا کشف شده نشان دهنده تلاش قطر و ایران برای بهرهبرداری از «بهار عربی» جهت برهم زدن ثبات بحرین و اعلام یک جمهوری وابسته به ولایت فقیه است.»
در ادامه این بیانیه آمده است: «بحرین به مبارزه با تروریسم در داخل و خارج و مقابله با حامیان تروریستها پایبند است».
منامه از مکالمه تلفنی میان حمد العطیه، مشاور ویژه امیر قطر با حسن سلطان، مخالف بحرینی وهمچنین مکالمه وزیر خارجه قطر حمد بن جاسم آل ثانی با شیخ علی سلمان رئیس گروه شیعی موسوم به «جمعیه الوفاق الاسلامی» پرده برداشت. در این مکالمهها مقامات قطر، بحرینیها را به شورش و هرج و مرج دعوت میکنند.
از سوی دیگر وزارت خارجه قطر برخی از این مکالمات را تکذیب و اعلام کرده که این تماسها با موافقت و اطلاع مقامات بحرین در راستای میانجیگری قطر بعد از اعتراضات سال ۲۰۱۱ در بحرین صورت گرفته است.
اختلاف امارات متحده عربی با قطر
امارات متحده عربی سابقه اختلاف آنچنانی با قطر نداشت؛ امارات در زمان شیخ زاید که به خردمند عربها (حکیم العرب) معروف بود و پس از او با همه کشورهای عربی و اسلامی رابطه خوبی داشته است، زمانی که جهان عرب پس از صلح کمپ دیوید به دو دسته تقسیم شد، با همه جهان عرب رابطه داشت؛ از کشورهای موسوم به «پایداری عرب» یعنی سوریه، لیبی، الجزایر، یمن جنوبی و عراق گرفته تا مصر و سودان و دیگر کشورهای عربی. تنها اختلاف کوچکی که به عنوان پیشینه اختلاف با قطر در منابع تاریخی از آن یاد میشود اختلافی است که در سال ۱۹۹۵ میان دو کشور به وجود آمد. در آن سال «حمد بن خلیفه آل ثانی» پدرش را خلع کرد تا خودش امیر قطر شود. پدر امیر جدید قطر پس از کودتای پسرش به به امارات پناه برد و در ابوظبی ساکن شد. قطر آن موقع، امارات، سعودی و بحرین که پسر کودتاگر را نکوهش کرده بودند به توطئه علیه امیر جدید متهم کرد. اما این کشورها اتهامات فوق را رد کردند و پس از چند سال با وساطت برخی از خانواده آل ثانی پدر حمد بن خلیفه به قطر برگشت و تقریبا یک سال پیش درگذشت.
با توجه به عدم پیشینه اختلافات آنچنانی میان قطر و امارات، کیهان لندن با عبدالله المطوع خبرنگار، نویسنده و تحلیلگر مسائل امارات متحده عربی در این باره به گفتگو پرداخت.
-علت اختلافات عمیقی که به بحران کنونی میان ابوظبی و دوحه منجر شده چیست؟
-مهمترین مشکل قطر این است که این کشور تلاش میکند که نقشی بسیار بزرگتر از قد و قوارهی حقیقی خودش بازی کند. عملی کردن این هوس از هر نظر غیر ممکن است. البته مقامات دوحه اندازهی خود را خوب میدانند اما برخلاف واقعیتهای منطقهای از نظر ژئوپولتیک و جغرافیایی، آنها به این تلاشها ادامه داده و سعی میکنند از درآمد حاصله از فروش نفت و گاز نقش تاثیرگذار بر روند مسائل خاورمیانه بگذارند. قطر با به کار گرفتن رسانههای خود چون کانال تلویزیونی «الجزیره» عربی و انگلیسی که با هزینههای بسیار هنگفتی راهاندازی شده، برنامههای تبلیغاتی تحریکآمیز سیاسی علیه کشورهای عربی را آغاز کرد. برنامههای این کانال دقیقا و بدون کم وکاست گفتمان اسلام سیاسی «اخوانالمسلمین» را ترویج و تبلیغ میکند و در کنار این تبلیغات مسموم علیه کشورهای عربی و اسلامی، قطر رهبران گروههای تروریستی را در خود جای داده. رهبرانی که سابقههای روشنی در فعالیتهای تروریستی و عضویت در القاعده دارند در دوحه لنگر انداخته و به هدایت و رهبری عناصر تروریستی خود در کشورها مشغولند. سیاست خارجه قطر در طی ۲۰ سال گذشته مملو از تناقضها بود. این کشور تنها کشوری است که رسانههایش منبری آزاد برای اسامه بن لادن و ایمن الظواهری رهبران القاعده و المهاجری رهبر جبهه النصره بوده و هستند. دوحه در عین حال پایگاه نظامی آمریکایی «العدید» را در چند کیلومتری پایتخت خود جای داده است . قطر با طالبان افغانستان رابطه تنگاتنگی دارد و حرکت طالبان که از سوی جامعه بینالمللی مطرود و منزوی است به طور رسمی در دوحه دفتر دارند.
رهبران و نظریهپردازان «اخوانالمسلمین» و شاخههای نظامی آن از یوسف قرضاوی روحانی تندرو که فتواهای قتل رهبران برخی کشورهای عربی را صادر کرد گرفته تا تروریستهای متهم به قتل نظامیان مصری در صحرای سینا همه در دوحه جا خوش کردهاند. از تناقض سیاست خارجی قطر، روابط این کشور با اسرائیل و در عین حال کمک مالی و تسلیحاتی به حماس است. حرکت اسلامی حماس در دوحه در کنار کنسولگری و دفاتر شرکتهای اسرائیلی دفتر رسمی دارد. اینها اختلافات عمده و جوهری امارات متحده عربی با قطر است. حاکمان دوحه فکر میکنند با حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای تروریستی میتوانند در مهار کردن این گروهها موثر واقع شوند و از این طریق نقش ایفا کنند و در روند مسائل پر تنش خاورمیانه تاثیرگذار باشند. اما با توجه به اینکه گفتمان اسلام سیاسی دیگر در میان تودههای خاورمیانه شکست خورده و شعارهای آن رنگ باخته است، تحقق اهداف قطر غیرممکن به نظر میرسد. ما تجربه و عملکرد اسلام سیاسی را در ایران مشاهده میکنیم و دیدیم که این گفتمان تا چه حد برای ایران فاجعهبار بوده است. مردم ایران به دلیل همین گفتمان اسلام سیاسی رژیم تهران که باعث جنگ فرقهای در منطقه شده تا کنون بهای سنگینی پرداخت کردهاند. در افغانستان همین طور؛ در مصر و الجزایر اسلام سیاسی باهزینه هنگفتی شکست خورد. در لیبی نفسهای آخر را میکشد و در عراق با دو روی شیعی و سنیاش در حال جان کندن است. اسلامگرایان هر جا هم حکومت خود را پیاده کردند فاجعه به بار آوردند. علاوه بر جمهوری اسلامی ایران و طالبان در افغانستان، عملکرد «دولت اسلامی» (داعش) در شهرهای موصل عراق، الرقه سوریه و سرت لیبی نمونه بارز فجایع اسلام سیاسی است. از همین رو امارات متحده عربی که پایه تاسیس دولت معاصر خود را بر اساس سیاست اعتدال، حسن همجواری، صلح و پیشرفت اقتصادی بنا کرده، نمیخواهد تجربه تلخ عملکرد اسلام سیاسی ایران یا غیره را تجربه کند. کشورهای سعودی، مصر، بحرین وبقیه کشورهای عربی نیز این را نمیخواهند. اسلام سیاسی چه با گفتمان ولایت فقیه آیتالله خمینی، چه با گفتمان جهادی تکفیری القاعده، داعش، النصره، انصار بیت المقدس در سینا، بوکوحرام آفریقا یا ابوسیاف فیلیپین، همه در واقع از یک جوهرند و از شکم اخوانالمسلمین و افکار و عقاید سید قطب و یارانش بیرون آمدهاند. امارات متحده عربی و دیگر کشورهای عربی همپیمانش در کنار همه مردم به ستوه آمده از تروریسم به هیچ قیمتی حاضر نیستند این تجربههای فاجعه بار را تکرار کنند اما قطر متاسفانه تمام امکانات ملت خود را برای نظریهپردازان اخوانالمسلمین در دوحه تسخیر کرده است. اخوانالمسلمین طبق اساسنامهاش میخواهد همه نظامهای منطقه را تغییر دهد و یک امالقرای اسلامی دیگری مانند جمهوری اسلامی برای خلافت اسلامی مورد نظر خود در خاورمیانه تاسیس کند اما کشورهای عربی هرگز اجازه تحقق چنین هدفی را به آنها نخواهند داد.
– آیا تا کنون از سوی کشورهای عربی برای تغییر خط مشی قطر از راه گفتگو تلاشی صورت گرفته یا نه؟
-تلاشهای بسیاری صورت گرفت اما متاسفانه همانطور که اشاره کردم ساختار حکومت و سیاست خارجی دولت قطر با مسیر جماعت اخوانالمسلمین گره خورده است. ما سعی کردیم از طریق مسالمتآمیز مسائل و اختلافاتمان را با قطر حل کنیم اما در مقابل، قطر در تحریک مردم سعودی علیه دولتشان و توطئه برای تشکیل هستههای زیرزمینی از اخوانالمسلمین در امارات دست داشته است. دوحه همچنین با رهبران گروههای تروریستی مورد حمایت حکومت ایران در بحرین ارتباط داشته و بسیاری از آنها را در کشورش پناه داده و به اغلب آنها نیز تابعیت قطری داده است. حمایت مالی قطر از گروههای تروریستی موضوعی نیست که امارات، سعودی، مصر یا بحرین آن را فاش کرده باشند بلکه سازمانهای بینالمللی، ایالات متحده، فرانسه و برخی از کشورهای اروپایی نیز درباره حمایت قطر از تروریسم سخن گفتند. برای نمونه دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در ماه ژوئن سال جاری پس از سفرش به سعودی در توییت خود نوشت: «در سفر اخیرم به خاورمیانه اعلام کردم که دیگر نباید امکان تامین مالی ایدئولوژی رادیکال وجود داشته باشد. خوب است که سفر به سعودی و دیدار با پادشاه و ۵۰ کشور نتیجه داد».
ترامپ در یک سخنرانی در همان ماه گفت: «قطر در سطح بسیار بالایی از تروریسم حمایت کرده است». آرزو داشتیم قطر به جای کمک به گروههای تروریستی به توسعه و عمران بپردازد و مانند ابوظبی و دوبی نمونه و الگویی موفق در تجارت، اقتصاد و بازرگانی در منطقه باشد.
در سال ۲۰۱۴ امارات به دلیل حمایت قطر از اخوانالمسلمین در کشورهای امارات و مصر، سفیر خود را فراخواند. قطر در همان سال تمام امکانات رسانهای خود را علیه مصر به کار گرفت. رهبران اخوانالمسلیمن از طریق کانال «الجزیره» مردم را علیه ارتش و نیروهای مسلح مصر به شورش فرا خواندند. یوسف قرضاوی روحانی اخوانالمسلمینی مصر که تابعیت قطری گرفته از دوحه فتوای قتل کسانی که حکومت مرسی را قبول ندارند داد. تمیم بن حمد آل ثانی در ژوئن ۲۰۱۴ انتخاب السیسی در مصر را به عنوان «کودتای نظامی» توصیف کرد و آن را درست مثل قرضاوی محکوم کرد. اما امارات متحده از مردم مصر و از ژنرال عبدالفتاح السیسی که به ندای ۲۵ ملیون مصری پاسخ داد و آنها را از شرّ حکومتی چون جمهوری اسلامی ایران نجات داد، پشتیبانی کرد. حمایت امارات، سعودی، بحرین، کویت، یمن و لیبی و اغلب کشورهای عربی از مصر به امنیت ملی- قومی تمام کشورهای عربی ارتباط دارد. بنابراین هر اقدامی علیه ارتش مصر علیه امنیت قومی- ملی این کشورها به شمار میرود. به همین دلیل موضوع حمایت قطر از اخوانالمسلمین یک تهدید جدی برای امنیت ملی امارات و همه کشورهای عربی تلقی میشود.
آینده بحران و دخالت ایران
-با این تفاصیلی که گفته شد آیا راه حلی برای پایان دادن به این بحران در آینده نزدیک وجود دارد؟
-به نظر من در مدت زمان کوتاه راه حلی برای پایان دادن به این بحران وجود ندارد. قطع روابط سعودی و امارات با قطر با هدف منزوی کردن این کشور و ایجاد فشار بیشتر برای تغییر خط مشی مخرب دوحه در منطقه اتخاذ شده است. تا زمانی که شرایط برای تحقق اهداف کشورهای چهارگانه عربی فراهم نشود، روابط عادی ریاض و ابوظبی با قطر برقرار نخواهد شد. انزوای قطر به مرور زمان به زیان این کشور تمام خواهد شد. مردم قطر همانطور که اشاره کردم دارای روابط بسیار نزدیک با ملتهای سعودی، بحرین و امارات دارند. امیر قطر نیز رقیبانی در داخل همان خاندان حاکم دارد و چه بسا این مسئله به ایجاد شکاف در داخل دستگاه قدرت شود و به ضرر امیر قطر تمام شود. منابع داخلی قطر از مخالفت اغلب خاندان آل ثانی با عملکرد دوحه در قبال همسایگانش خبر میدهند. بنابراین همانطور که وزیر امور خارجه امارات، انور قرقاش، گفت، تنها راه پایان دادن به بحران دوحه پایبندی این کشور به اصول همجواری، متوقف کردن حمایت از گروههای تروریستی، دادن ضمانت به کشورهای چهارگانه عربی مبنی بر عدم دخالت در امور داخلی این کشورهاست که با توجه به خط مشی سیاست خارجی قطر پاسخگویی به این شرایط امکانپذیر نیست.
– اگر رژیم ایران که در حال حاضر مناسبات خوبی با کشورهای عربی ندارد این بحران و شکاف عربی را فرصتی مناسب برای خود تلقی کند تا بازیگر دیگری از کشورهای عربی را وارد اردوگاه منطقهای خود بکند و آرایش و صفبندیهای عربی مقابله با تهران را برهم بزند، کشورهای عربی چه واکنشی در این زمینه خواهند داشت؟
-اولا حمایت ایران میتواند بحران و تنش میان این کشورها را دو برابر کند و این در نهایت باعث خواهد شد سعودی و متحدانش برای اقدام جدیتر علیه دوحه مصممتر شوند. ایران با وجود اختلافاتی که با برخی کشورهای عربی دارد اما اگر منافع بلندمدت خود را مورد نظر قرار دهد، مزایایی که ازروابطاش با امارات یا سعودی در آینده خواهد داشت خیلی بیشتر از منافعی است که با دوحه در کوتاهمدت دارد. دوم اینکه تهران نمیتواند زیاد به دوحه اعتماد کند. کشوری که به متحدان خونی، فرهنگی و قومی خودش پایبند نبوده چگونه ایران میتواند به آن اعتماد کند؟! به نظر من ایران محتاطانه با این بحران برخورد خواهد کرد. این یک طرف قضیه است و از سوی دیگر، متحدان غربی قطر مایل به نزدیک شدن دوحه به تهران نیستند. حمایت ایران چه بسا بهانهای برای باز شدن بیشتر پای آمریکا به منطقه و بحران شود و در آن صورت شاهد افزایش تنش و گسترش آن از یک بحران منطقهای محدود به یک بحران بینالمللی خواهیم بود. به نظر من رژیم ایران حداقل در شرایط کنونی خطر این بازی را درک کرده است.