آوازه – سالهای دو دهه چهل و پنجاه، سالهای شگفتیآوری است. جامعه ایران در این سالها از نظر سیاسی و اجتماعی رشد منطقی خود را طی کرده بود و از نظر فرهنگی به بالاترین درجه شکوفایی خود رسیده بود. فرهنگ ایران میرفت که متناسب با زمانه پوست بیاندازد و همه اقشار مردم را به اندیشه به خود بربیانگیزاند. حکومت استبدادی دانسته بود که دیگر بیش از این نمیتوان تاخت و تاز کرد باید همه لایههای جامعه در تصمیمگیریهای سیاسی شرکت داده میشدند. آزادی فردی میرفت که احترام خود را پیدا کند. ولی نیروهایی در جامعه پراکنده بودند که این تحول را خوش نداشتند. همه ظاهرا انقلابی بودند ولی بین آنها توافق بر سر مسائل اساسی حاصل نمیشد. در نتیجه در برابر هرگونه جنبش اصلاحطلبانه کارشکنی میکردند.
از ششم بهمن ماه سال ۱۳۴۱ که «انقلاب شاه و مردم» مطرح شد این کارشکنیها و دسیسهها شدت گرفت. از دست راستیها که انتظار زیادی نمیرود ولی از چپها هم که انتظار میرفت، روی موافق پیدا نکردگ در حالی که بندهای مختلف این منشور نسخهای برای یکی از مشکلات سیاسی و فرهنگی ایران محسوب میشد. زنان آزادی میگرفتند، دهقانان از قیمومت اربابان به در میآمدند، بهداشت و دانش و عمران و آبادی در سطح کشور گسترش مییافت و آزادی سیاسی و فرهنگی گام به گام به تحقق واقعی خود نزدیک میشد. در چنین شرایطی انتظار معقول از هر گروه سیاسی که داعیه ترقیخواهی دارد آن است که از بخشهای دمکراتیک طرح حمایت کنند و رفتهرفته بخشهای مختلف جامعه را از بحران به در آورند. از روشنفکران متعهد در این مورد انتظار بیشتری میرفت ولی آنان سراپا مجذوب چه گوارا و انقلابیون دیگر جناح چپ، به مخالفت با طرح برخاستند و جبهه تبلیغاتی گستردهای علیه نظام حاکم به وجود آوردند. مخالفان در عمل خلاف مصلحت روز عمل میکردند. تغییرات که به اجبار در نظام به وجود آمده بود هیچ کدام باب طبعشان نبود و طبعا کارگزاران سیاسی و فرهنگی را از عمل به مفاد پیشبینیشده باز میداشتند.
شگفتیآورتر این بود که در برابر طرح ارائه شده از سوی شاه واکنش دیگری نشان دادند و گروههای چریکی تصمیم به ربودن ولیعهد گرفتند.
فضای فرهنگی ایران در این سالها به شدت ملتهب و غلیانی بود و ادبیات ایران یکسره میرفت که وسیله تبلیغات گروههای چپ باشد.
در شبهای شعر «خوشه» شماری از شاعران متعهد یکسره به شعر سیاسی روی آورده بودند. شعری که به شعار نزدیک شده بود. از همین جا بحث بین شاعران درباره شعر سیاسی و متعهدانه درگیر شد. متعهدان تنها شعر سیاسی را جدی میگرفتند.
اخیرا کتابی با عنوان «راهی دیگر» در دو جلد با همت تورج اتابکی و ناصر مهاجر انتشار یافته است. این کتاب حاوی خاطرهها و نقدهای چریکهای فدایی خلق ایران است. خواندن کتاب در آشنایی با جمعبندی فعالیتهای به ویژه فرهنگی چریکها در سالهای قبل از انقلاب سخت سودمند است. عنوان فرعی کتاب «در بود و باش چریکهای فدایی خلق ایران» است. «شعری ستایشگر شور» عنوان مطلبی است که به بود و باش شعر در سالهای پدید آمدن چریکهای فدایی خلق می پردازد.
شاعر شوراننده
سعید یوسف یکی از شاعران فدایی که شعر را تنها در قالب سیاسیاش میپسندد، نمونههایی از هر دو نوع شعر در مقاله خود گرد آورده است. با همه اینها او بهترین شاعر متعهد را سعید سلطانپور میداند. با اینکه اشاره میکند که شاملو و اعوان و انصار او خیلی او را جدی نمیگرفتند. از میان شاعران معروف، سیاوش کسرائی را متعهد واقعی میداند. نویسنده درباره سلطانپور میگوید: «او با شعرهایی که بلند و پر شور و شوراننده میخوانَد و در آن از زندان و خون و رگبار و اعدامی و انقلاب سخن میرود، همه گردانندگان این شبها را- آلمانی و ایرانی- به هراس میافکند.»
با کشورم چه رفته است که زندانها
از شبنم و شقایق سرشارند…
آنچه به نظر میرسد، این است که دوستان فدایی تنها به شوراننده بودن شعر توجه دارند و از جوهر شعری و قواعد دستوری آن نامی برده نمیشود. شعر شوراننده تنها به کار سنگاندازی در راه اصلاحاتی به کار میرفت که نظام پهلوی به اجبار به آن تن داده بود.
اینک پس از سی و هشت سال که از فاجعه انقلاب میگذرد بیشتر دوستان فدایی را میبینیم که از آن همه شوری که به خرج داده بودند پشیمانند. بیم آن میرود که این پشیمانی گزندهتر از پیش برای آنها که دست در دست جمهوری اسلامی نهادهاند اتفاق افتد.
واقعا شگفتیآور است گروهی که نمیتوانست اصلاحات گام به گام شاه را تحمل کند چگونه اینک ویرانی و غارت نظام اسلامی را برمیتابد.
در کتاب «راهی دیگر» نظرات و مقالات مختلفی عمدتا درباره فرهنگ ایران و حوادث سالهای چهل و پنجاه آمده است. برخی از آنها که نوشته دست اندر کاران هنری بودهاند در آشنا شدن هنرمندان جوان با حوادث فرهنگی آن سالها نقش عمدهای ایفا میکنند. از جمله کسانی که نظراتشان در «راهی دیگر» بازتابیده، میتوان از اسفندیار منفردزاده، نسیم خاکسار،هومن آذرکلاه و حمید فدوی نام برد. اینها شاهدان عینی رویدادهای هنری در دو دهه چهل و پنجاه بودهاند. حالا در مقام مقایسه بهتر میتوانیم هنر آن سالها را با آنچه امروز به عنوان هنر در سرزمین ما میگذرد مقایسه کنیم.
در پایان شعری از سعید یوسف را که به قول خود او «تاریک و تلخ» سروده شده است، میخوانید:
ما نخستین کس هستیم گرفته جنگافزار به کف
چه کسی تیر نخستین را، اما، خواهد زد به هدف
ما نخستین کس هستیم زده دست بدان کارِ نمایان
به چه کس میرسد اما ثمرش چون رسد آن کار به پایان؟!