رضاشاه، مردی که چهره‌ایران را دگرگون ساخت (۱)

دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶ برابر با ۰۴ سپتامبر ۲۰۱۷


کوروش گلنام – آنچه من و هم‌نسلان من از رضاشاه شنیده و خوانده بودیم (به‌جز دیدگاه هواداران سیستم پادشاهی) همه تنها بر دیکتاتوری، زورگویی و مال‌پرستی رضاشاه تاکید داشته و از آن دوران سیمایی سیاه و هولناک به نمایش می‌گذاشته است.

پیش‌گفتار

نگارنده خود در سال‌هایی پس از انقلاب و در نوشته‌ای به نادرست بر همان داده‌ها تاکید داشت اگر چه در آخرین نوشته که مقاله‌ای بود در نقد یک مصاحبه بانو فرح دیبا، همزمان با شمردن نارسایی‌های دوران شاه، بر کارهای مثبت و سازنده رضاشاه و محمدرضاشاه انگشت نهاده و بدین‌گونه از برخوردهای پیشین خود انتقاد نمود ولی این بسنده نبوده و من یک‌بار دیگر بیش از همه از برخوردهای نادرست و بی‌پشتوانه پیشین خود در باره رضاشاه، انتقاد می‌نمایم.

ما ایرانیان هرگز گامی‌به جلو  بر نخواهیم گذاشت مگر از گذشته خود درس‌آموزی کنیم. این نوشته کوششی است اندک در راستای بهتر دیدن گذشتهِ تاریخی و مهمِ دورانِ رضا‌شاه، مردی که به راستی چهره‌ایران را دگرگون و ایران نوین را ساخت. نیاز است که یادآور شود این بررسی کوتاه نه بی‌کمبود و کاستی است، نه همه‌جانبه و نه می‌تواند ادعایی داشته باشد.

نخست ریشه‌ی وارونه‌سازی‌ها
جامعه‌ی ما دیکتاتورپرور است

الف ـ بی گمان حکومت در زمان رضاشاه دمکراتیک و آزاد نبوده است ولی ایرانِ آن دوران در چه وضعیتی بسر می‌برده و رضاشاه فرمانروایی بر چه جامعه‌ای را آغاز می‌کند؟ می‌باید به وضع نابسامان و درهم‌ریخته‌ی جامعه‌ی آن روز ایران توجه ویژه داشت. فرمانروایان قاجار در دوران پیش از پادشاهیِ رضاشاه، بسیار سست و بی کفایت بوده‌اند. نه امنیتی در سراسر ایران موجود بوده و هر فئودال و گردن‌کلفتی با تفنگداران خود بر ناحیه‌ای حکم می‌رانده و فرمانروای هر ولایتی با دست باز هر چه می‌خواسته انجام می‌داده، نه راه‌های درست ارتباطی، نه ارتش منظم، نه بهداشت، نه سیستم درست آموزشِ سراسری در ایران، نه دانشگاهی، نه رادیویی، نه سیستم درستی برای دادگستری، دادگاه و آموزش قاضی و وکیل، نه اداره ثبت اسناد و شناسنامه‌ای، نه سازمان‌های اداری کارآمد و… به یک سخن «نظم و ترتیبی درست و کارساز» در جامعه وجود نداشته است به ویژه آنکه حکومت‌های پیشین بدهکار و آخرین شاهان قاجار تنها در اندیشه خوش‌گذرانی و گاه سفرهای پرهزینه به اروپا، آن هم با وام‌هایی که از دولت‌های بیگانه انجام می‌گرفته است، بوده‌اند. در یک چنین جامعه‌ی بی در و پیکری که یک حکومتِ مرکزی توانا به معنای حقیقی و جود نداشته و مردم در ناامنی، فقر، بی‌سوادی و بیماری دست و پا می‌زدند و ایران در حقیقت زیر سلطه‌ی دو دولتِ روس و انگلیس بوده است، چگونه می‌توان انتظار داشت مردی که خود در جامعه‌ای آشفته و بی‌نظم و با سختی و در تنگنای بسیار رشد کرده و بزرگ شده و تنها در سایه‌ی دلیری، درایت و سرسختی خود از سربازیِ ساده به سرداری بزرگ مبدل شده و سپس به شاهی می‌رسد، آنگونه که ما امروز از آزادی و دمکراسی شناخت داریم، حکومتی آزاد و دمکراتیک بنا نهاده باشد؟! اینکه چاپلوسی، دست‌بوسی، چاکری، بزرگ‌نمایی از فرمانروایان و رهروِ «حزبِ باد» بودن در میان ما ایرانیان رواج داشته و اکنون نیز به روشنی می‌بینم که در برابر آخوندهای بی مایه و ناچیزی چون خمینی و خامنه‌ای، مردمانی چگونه به دنباله‌روی، چاپلوسی، دست‌بوسی و بزرگ‌نمایی پرداخته‌اند، داستان دراز و پُر اَشک و آهِ تاریخ ایران است. تا در بر این پاشنه می‌چرخد، جامعه‌ی ما خودکامه و دیکتاتورپرور است. همین بله‌قربان‌گویان، چاکران و چاپلوسان بودند که راه را برای خودکامگی‌هایِ رضاشاه هموار نمودند و پس از آن نیز فرزندش محمدرضاشاه را به «خدایگان» مبدل کردند. ولی خودکامگیِ رضاشاه کجا و آخوند‌های بی مایه‌ای چون خمینی و خامنه‌ای کجا! او هر چه بود خدمت‌های بزرگی نیز به‌ایران نمود. او ساخت و اینها ویران کردند!

به‌ این نکته مهم نیز باید توجه داشت که چنانکه پیشتر آمد، ایران در دوران قاجار جولانگاه بیگانگان و میدان همآوردی آنان از آن میان انگلیس و روسیه بوده است که وضع را برای رضاشاه و کوشش او برای بهبود وضع ایران بسیار سخت‌تر و پیچیده‌تر می‌نمود. کسانی به نادرست تلاش نموده‌اند او را پرورده‌ی دست انگلیس بشناسانند و این در حالیست که زندگی او واژگونه آن را نشان می‌دهد. هم او بود که قرارداد دارسی را لغو کرده و انگلستان در قرارداد جدید با پافشاری رضاشاه، امتیازهایی بیشتر به‌ ایران داد و ایران سهم بیشتری از نفت خود گرفت. بخشی از برخوردهای سخت و خشن او به سبب وضع آشفته‌ی‌ ایران و شناخت او از سستی‌های ما در برابر بیگانگان و دست‌هایِ پنهان و آشکار انگلیس و روسیه در ایران بوده که بدگمانی‌های او را نسبت به نزدیکان افزایش می‌داده است. بعدا نشان داده خواهد شد که در برکناری تیمورتاش از قدرت، نخستین وزیرِدربارِ توانا و پرنفوذِ رضاشاه، که از او به درستی به نام «دستِ راستِ رضاشاه» نام برده شده است و در حقیقت نیز در بسیاری از کوشش‌های رضاشاه برای دگرگونی و پیشرفت ایران نقشی ویژه و مهم داشته است، گذشته از بدخواهی، رشک و حسد و سهم و قدرت‌خواهیِ شماری از دست اندرکاران و دارندگان پُست و مقام در ایران، انگلستان نیز نقشی رذیلانه بر عهده داشته است.

ب ـ یک‌سویه نگری‌ها، سود‌جویی‌های فردی که گاه به خیانت به میهن و مردم پایان می‌یابد، رشک و تنگ‌چشمی ‌و رقابت‌های ناسالم، چشم دوختن به دهان این و آن و «عشق به شایعه، شایعه‌پراکنی و شایعه‌سازی»، نپذیرفتن اندک رنجِ بررسی و کنکاشِ درست درباره موضوع، خودنمایی، ظاهرسازی و دورویی، تندرویِ و یا سستیِ بیش از اندازه به سبب برخوردهای احساسی و آنی و بدون اندیشیدن درست، همچنین عشقِ‌های شرم‌آور دیگری در میانِ گروه‌هایی از ما ایرانیان همچون «عشق به چاکری و چاپلوسی برای قدرتمندان»، «عشق به خُرافه و ساخته‌های دروغین و بی‌ریشه» که قرن‌هاست ما را دچار هذیان‌گویی مشتی آخوند وامانده، عقده‌ای و مفت‌خوار نموده است، دخالت در کار و زندگی شخصی دیگران، و… نمونه‌هایی از گرفتاری‌های همیشگی ما ایرانی‌هاست که آسیب‌های زیادی به ما وارد آورده و گاه ما را نیز به سادگی بازیچه دست بازیگرانِ بیگانه نموده است. آنان با هُشیاری از این نارسایی‌هایِ ما بهره گرفته و سودِ خود را برده‌اند. برای اینکه جامعه‌ی ما از این گرفتاری‌ها رها شده، راه پیشرفت و سربلندی در پیش گیرد، بازیچه بیگانگان نشود و از هذیان‌گویانی چون آخوند‌های کنونی فرمانروا که در تاریخ ۱۴۰۰ ساله‌ ایران از مهم‌ترین سدهای پیشرفت واقعی جامعه‌ی ‌ایران بوده‌اند*، در امان باشد، چه باید کرد؟ این پرسشی است که امروزه بارها اینجا و آنجا به میان آمده و بازهم خواهد آمد. پاسخِ ساده و روشن این است: باید نیرومند شد! چگونه ولی می‌توان نیرومند شد؟ با شناخت درست از خود، فرهنگ، تاریخ و میهنِ خود و مبارزه با نارسایی‌هایِ خود و جامعه که نیاز به‌ اندیشه‌ورزی، ریشه‌کن کردن بی‌سوادی، خواندن و باز هم خواندن، بررسی و پی گرفتنِ درستِ آنچه روی دادهِ است، دارد. پاسخ ساده است ولی دست یافتن به آن نه تنها ساده نیست که بسیار سخت است. تنها اگر اراده‌ای آهنین باشد، حتما و حتما شدنی است. با کوشش و تلاشی شبانه‌روزی و همگانی، با عشق و علاقه به آزادی، آزادگی، دادگری و دادگستری، دانش و پژوهش، راست‌گویی و درست‌کاری و قانونمندی و قانون‌مداری، که زیربنای همه پیشرفت‌هاست، با شناخت و یررسی و برنامه‌ریزی درست برای آن چه مناسب با وضع جامعه‌ ایران است می‌توان به سر منزل مقصود رسید.

به وضع امروزِ ایران نگاه کنید که حکومت کنونی در تندروی‌ها علیه آمریکا، اسراییل و غرب اسب می‌تازد و از استقلال و توان خود دَم می‌زند و می‌پندارد با این ریاکاری‌ها می‌تواند سرسپردگیِ ننگینِ خود به روسیه و چین را پنهان کند. آخوندهای رسوای فرمانروا، چون کبکی سر به زیر برف فرو برده‌اند. اگر اینها اندکی از تاریخ آموخته بودند، اگر ذره‌ای حس میهن‌دوستی و پیشرفت برای ایران و ایرانی داشتند، نه‌ این‌چنین بازیچه دست به ویژه روسیهِ‌ی پوتین می‌شدند و نه سرمایه‌های مردم ایران را بی‌اجازه و خواست مردم، با دست باز این چنین برای بیگانگان به باد می‌دادند و نه فرزندان مردم، جوانان ایران‌زمین را چنین آسان به دام مرگ کشانده و نابود می‌کردند. شهادت خوب است ولی نه برای فرزندان خامنه‌ای و دیگر دزدان و ریاکارانِ فرمانروا بر ایران!

فرمانروایی شرم‌آور نزدیک به چهار دهه آخوندها بر میهن ما، جز ویرانیِ زیرساخت‌هایِ جامعه از هر سو و در هر زمینه که بنگریم، حاصل دیگری نداشته است. رضاشاه ولی واژگونه‌ی ‌این فسیل‌های تاریخی، این آخوندهایِ یاوه‌گویِ توخالی، همه توانش را برای پیشرفت و سربلندیِ ایران به‌کار برد و با وجود بی‌سوادی و یا کم‌سوادی، با وجود کاربرد خشونت به ویژه در سال‌های آخرِ پادشاهیِ خود، ولی از درایت و توان ویژه‌ای برخوردار بود و یک تار موی او به هزاران چون خمینی و خامنه‌ای می‌ارزد. پیش از رسیدن به شمه‌ای از خدمت‌های این مردِ بزرگ به ‌ایران، نیاز است نخست چند انگیزه و سرچشمه مهم منفی‌بافی‌ها درباره رضاشاه را از دید خود بیان کنم. در بخش دوم این نوشته به ‌این موضوع خواهم پرداخت.
ادامه دارد

————————————-

* خوانندگان توجه داشته باشند که منظور من در یک نگاه کلی به آخوندیسم حاکم و اندیشه‌ی آنان در ایران است و در میان آخوندها نیز شخصیت‌هایی چون زنده‌یادان آیت‌الله منتظری و طالقانی نیز بوده‌اند که درست و پاک زندگی کرده و در برابر قدرت سر خم نکرده و اندیشه‌های آزادی‌خواهانه برای پیشرفت داشته‌اند.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=87083

5 دیدگاه‌

  1. بینام

    سه کس پس از حمله اعراب ایران را زنده کردند یعقوب لیث سیستانی فردوسی بزرگ و رضاشاه بزرگ. متاسفانه رضاشاه بیشتر به خاطر کارهای عمرانی شهرت پیدا کرد که هر قلتشنی میتواند آنها را انجام دهد اما کارستان رضاشاه کار فرهنگی بود در زمان او موسیقی ایرانی زنده شد شادی خنده رقص شادخواری هنرهای شادی آفرین بر ضدگریه عزا ماتم سینه زنی روضه خوانی آخوندها احیا شد حجاب سیاه آخوندی از سر زنان ایران برداشته شد برای فردوسی بزرگ پس از هزارسال بنای یادبود ساخته شد ناسیونالیسم ایرانی زنده شد در زمان او ایرانی فهمید ایرانی است دست آخوندها را از آموزش و پرورش و دادگستری کوتاه کرد مدرنیته و تجدد را گسترش داد بهداشت و پاکیزگی را رواج داد . . .

  2. ایران

    کوروش گلنام حیف نام کوروش که انتخاب شد برای شما!
    درود بیکران بر آزاده خراسانی
    درود بیکران بر پاسخ کوتاه به آزاده خراسانی و کورش گلنام
    کل مطلب را بیان کردید!
    شورش ۵۷ شورش یک عده قاجاری مصدقی بودند که تلاش کردند پایین کشیده شدن قاجار مغولی را انتقام بگیرند و عده‌ای جان فدای روسیه بر صندلی قدرت و ثروت برسند و امروز قدرت در دست این گروه‌هاست!

  3. پاسخ کوتاه به آزاده خراسانی و کورش گلنام 3

    ۳. آیت‌الله طالقانی و منتظری از همان قماش بودند. منتظری پروپاگاندیست ولایت فقیه بود. طالقانی همانی بود که قاتلی را در خانه خود مخفی‌ کرد (قاتلی از فدائیان اسلام اگر اشتباه نکنم). اینها همگی‌ “کم و بیش” عقب افتاده ‌اند و می‌بایست در سیاست دخالت نکنند.

    خلاصه اینکه شاه در شرایط بسیار سختی (سیاسیون ناآگاه و نفهم) حکومت میکرد که همه فقط یک قصد داشتند: بر اندازی او و نشستن به جای او.

  4. پاسخ کوتاه به آزاده خراسانی و کورش گلنام 2

    ۲. سیاسیون و جوانان بجای‌ آگاهی‌ و فهم اسیر ایدئولوژی (مذهبی‌، چاپی‌، مصدقی) بودند. آنها درکی از تاریخ ایران، تاریخ اسلام، جنایات چپ (در شوروی، چین، کوبا، کامبوج،…) نداشتند. شاه را دیکتاتور میخواندند ولی میخواستند ایران را به دامن شوروی بیندازند.

  5. پاسخ کوتاه به آزاده خراسانی و کورش گلنام 1

    ۱. بلی مردم ایران بطور کامل بیسواد سیاسی بودند. از دهاتیان بیسواد تا دکتر و مهندس، بیسواد کامل بودند زیرا آشنایی‌ آنها از تاریخ ایران و اسلام در حد همان مختصری بود که در دبیرستان خوانده بودند. پس از دبیرستان، آنها زحمت خواندن یک کتاب تاریخ ایران یا تاریخ اسلام را به خود نداده بودند یا آنرا نفهمیده بودند. حتما سخنان دکتر سنجابی در تعریف از خمینی را به یاد دارید!

Comments are closed.