فدراسیون بینالمللی روزنامهنگاران، در بیانیهای با اشاره به وضعیت تاسفبار علیرضا رجایی روزنامهنگاری که به علت ابتلا به سرطان پس از عمل جراحی، چشم راست و بخشی از ماهیچه و استخوانهای سمت راست صورتش را از دست داده، آن را «غفلت» از درمان در زندان و مصداق «نقض شدید حقوق بشر» نامیده و از جمهوری اسلامی خواسته ضمن پذیرش مسوولیت این اتفاق نسبت به درمان دیگر روزنامهنگاران زندانی از جمله احسان مازندرانی اقدام کند.
احسان مازندرانی، مدیر مسوول پیشین روزنامه «فرهیختگان» ۲۲ اسفند سال ۱۳۹۵ در خانهاش بازداشت شد. نزدیکان این روزنامهنگار میگویند، «دو اعتصاب غذای پشت هم باعث مشکلات گوارشی شدید در احسان شده و او زخم معده و زخم اثنیعشر گرفته است. از مدتی پیش در خواب از بینی او خون سرازیر میشد که در زندان او را بردند و آزمایش گرفتند. پزشک بهداری اوین به احسان گفته دچار عفونت خونی شدی و در ادرار او هم خون دیده شده بود که به بیمارستان شهدای تجریش اعزام شد و حدود هشت بار از او آزمایش گرفتند، اما پزشکان جواب مشخصی ندادند. شکستگی قفسه سینه که از بازداشتهای قبلی داشت او را اذیت میکند و دچار مشکلات تنفسی است و در نهایت خوردن غذای جامد برای او دشوار است و بیشتر از مایعات استفاده میکند».
مسوولان زندان با وجود اینکه از وضعیت جسمی احسان مازندرانی آگاه هستند، به او حتی برای انجام مراحل درمان مرخصی نمیدهند. منابع نزدیک به خانوادهی مازندرانی به نقل از آنها میگویند، «متاسفانه عفو مشروط بیشتر شامل قاچاقچیان و اختلاسگران است نه زندانیهای سیاسی، بخصوص زندانیان روزنامهنگار بیشتر تحت فشار هستند».
عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران دلیل بازداشت مازندرانی را ادامه و اجرای کامل حکم او اعلام کرده، اما وی ۲۳ بهمن پس از پایان دوره محکومیتاش آزاد شده بود.
مازندرانی به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی» در دادگاه انقلاب تهران به هفت سال زندان محکوم شده بود، اما این حکم در دادگاه تجدید نظر به دو سال کاهش یافت.
ملیحه حسینی، همسر احسان مازندرانی در حالی که سه ماه است نتوانسته او را ملاقات کند در توییتی با ابراز نگرانی از وضعیت همسرش نوشته معدهی او چیزی جز مایعاتی مثل آب را قبول نمیکند.
ساسان آقایی، معاون سردبیر روزنامه «اعتماد» که ۲۱ مردادماه در دفتر این روزنامه بازداشت شد، یکی دیگر از روزنامهنگارانی است که ماموران امنیتی از دادسرای فرهنگ و رسانه برای بازداشت او حکم داشتند. او را بعد از دستگیری در محل کار به خانهاش بردند و منزل و وسایل شخصی او را تفتیش کردند. دلیل بازداشت این روزنامهنگار مشخص نیست. آقایی پس از اعتراضها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ نیز بازداشت و پس از حدود چهار ماه آزاد شده بود.
او بعد از انتقال به زندان اوین به سلول انفرادی منتقل شد و مدتها هیچ گونه تماسی با خانواده خود نداشت. خانواده ساسان آقایی بعد از بازداشت او برای ملاقات و پیگیری وضعیت ساسان به زندان اوین مراجعه کردند، اما با وجود دستور بازپرس، اجازه ملاقات نداشتند.
روزنامه نگار دیگری که چند روز پس از دستگیری ساسان آقایی بازداشت شد، یغما فشخامی خبرنگار پیشین روزنامهی «توسعه» و «روزان» بود که در وبسایت «دیدهبان ایران» مشغول به کار بود که ۳۰ مرداد در محل کارش بازداشت شد و پس از دستگیری که با حکم دادسرای فرهنگ و رسانه صورت گرفت نیروهای امنیتی منزل او را نیز تفتیش کردند و وی برای بازجویی به زندان اوین منتقل شد.
امیر فشخامی برادر او در گفتگو با وبسایت «انصاف نیوز» گفته همچنان علت بازداشت معلوم نیست و مدت بازداشت یغما یک ماه دیگر تمدید شده و بررسیها در مورد پروندهی او همچنان ادامه دارد.
او با بیان اینکه «اجازهی ملاقات با یغما داده نمیشود»، عنوان کرده، که بازپرس به او گفته نامهای برای درخواست ملاقات با یغما بنویسد، او نامه را نوشته و به اوین رفته و چند ساعت منتظر مانده، اما اجازهی ملاقات داده نشد و فقط هفتهای یک بار میتوانند تماس تلفنی داشته باشند.
او گفته در آخرین تماس با یغما متوجه شده حال وی مساعد نیست. یغما به همراه سه نفری که بازداشت شده بودند نامهای اعتراضآمیز نوشتهاند و به آنها گفته شده که جواب نامه نیز یک هفته طول میکشد.
این سه روزنامهنگار زندانی و بسیاری دیگر از زندانیهایی که وضعیتی مشابه دارند در طول مراحل بازداشت و بازپرسی تقریباً با وضعیتی مشابه روبرو هستند.
گرچه تعداد زیادی از روزنامهنگاران با حکم دادسرای فرهنگ و رسانه بازداشت میشوند، اما به طور مشخص نهادی که روی آنها دست میگذارد «اطلاعات سپاه» است. روزنامهنگار در مراحل بازجویی از سوالاتی که بازجو و بازپرس از آنها میکنند به خوبی متوجه میشوند که نه به خاطر اتهامات امنیتی بلکه به دلیل اختلاف و رقابت اطلاعات سپاه یا اطلاعات قوه قضاییه با وزارت اطلاعات دستگیر شدهاند و اتهاماتی که به آنها نسبت داده میشود بیشتر بهانه و سوءظنهایی است که دستگیری را توجیه میکند.
مسئله بعدی بلاتکلیف گذاشتن زندانی است. بازجوها عمدتاً از سطح علمی و آگاهی پایینی برخودار هستند و بیش از آنکه به تکمیل و تسریع روند پرونده کمک کنند به دنبال پروندهسازی هستند. بازپرس ارشد هم بیش از آنکه تیم بازجویی را مدیریت کند، واسطه میان مسوولان ارشد قوه قضاییه یا نهادهای امنیتی با زندانی است که خواسته یا مطالبات آنها را منتقل کند.
بارها پیش آمده بازپرس به جای آنکه طبق مسوولیتاش پرونده را تکمیل و در اختیار قاضی قرار دهد، به دنبال آن بوده که با فشار به زندانی یا تلاش کند او را بشکند یا در ازای امتیازاتی که به روزنامهنگار پیشنهاد میدهد، وی را وادار کند یا در شرایطی قرار دهد که علیه دیگر همکاران خود یا مسوولان دولتی و چهرههای سیاسی که با آنها در ارتباط بودهاست، بنویسد.
از بازجوهای ناآگاه و بیتجربه تا فشار بر خانوادهها و آزارهای روحی
بسیاری از روزنامهنگاران سابقه دستگیری دارند و پرونده آنها در قوه قضاییه موجود است، اما وقتی بار دیگر بازداشت میشوند بازجوها از مسائل و رویدادهای سالها پیش شروع به بازجویی از آنها میکنند، گویی که از همه مسائل بیخبرند. بسیاری از بازجوها چهرههای جوان و ناوارد دستگاههای قضایی هستند که نه از اصول و آداب تربیتی درستی برخوردارند و نه علم و آگاهی و تجربه کافی برای بازجویی دارند. بارها گزارش شده آنها ساعتی پس از آغاز بازجویی خسته شدند و بیشتر از آنکه از زبان بازداشتی مسائل را بشنوند او را در سایه تهدید و فشار و توهین وادار کردند آنچه را واقعیت ندارد بنویسند.
نه تنها بازجوها و بازپرس بلکه ماموران امنیتی داخل زندان نیز رفتارهای توهین آمیز با روزنامهنگاران دارند. مسوولان زندان به عمد و غرضورزانه اجازه نمیدهند روزنامهنگاران حتی از حقوق اولیه خود درون زندان استفاده کنند. آنها از زیر پا گذاشتن حقوقی مانند اجازه ملاقات و استفاده از تلفن و اعزام به بهداری به عنوان ابزار فشار به زندانی استفاده میکنند.
اگر زندانی در سلول انفرادی و یا در طول مراحل بازجویی بیمار شود، اعزام او به بهداری یکی از ابزارهایی است که بازجوها سعی میکنند با آن به زندانی فشار وارد کنند. وضعیت بهداری اوین هم چیزی بهتر از این نیست و پزشکان و بهیاران گویی که از زندانیها طلبکار هستند و رفتار نامناسبی با آنها دارند.
بخش دیگری از مشکلات نه برای زندانی بلکه برای خانوادههای آنهاست. خانوادههای زندانیان سیاسی و روزنامهنگاران نیز به نوعی شکنجه میشوند. بازپرسان و بازجویان به خانوادههای زندانیان قول میدهند که اجازه ملاقات فراهم کنند و آنها را به تا پشت زندان اوین میکشانند، اما یا تلفنهای خود را درون شعبه جواب نمیدهند، یا میگویند مسوول زندان، یا رییس قوه قضاییه یا دادستان و یا اژهای (سخنگوی دستگاه قضایی) با ملاقات موافقت نکرده است.
خانواده بسیاری از زندانیان از وضعیت آنها نگران هستند و هفتههای زیادی را در بیخبری میگذرانند. وقتی هم به ستوه میآیند و مجبور میشوند با رسانهها مصاحبه کنند، رسانههای داخلی که تحت سانسور هستند و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هم که صدای آنها را به گوش دیگران میرسانند، بهانهای میشود برای فشار به زندانی! بازجویان وعده میدهند که اگر موضوع بازداشت یا وضعیت زندانی رسانهای نشود، به آنها کمک خواهند کرد اما تا حالا همهاش وعدههای تو خالی بوده است.
در واقع قوه قضاییه جمهوری اسلامی کاری کرده که نه تنها زندانی بلکه خانوادههای آنها نیز همواره تحت فشار قرار دارند.