آوازه – فرهنگ ایران اگرچه چون فرهنگهای اروپایی فرهنگمردان بیشمار ندارد ولی آنچه دارد، خوبش را دارد. بگذریم از روزگار کمکار و پر ادعای ما.
در تاریخ پیش از مشروطیت ایران شمار فرهنگمردان بیش از روزگار ما بود. ولی از مشروطیت به این سو شمارشان کم شد. زندگی سخت و پیچیده مجال رسیدن به قله دانایی را دشوار میساخت و تعداد دانایان کل از انگشتان یک دست فراتر نمیرفت. در میان فرهنگمردان این روزگار ما علی اکبر دهخدا و پرویز ناتل خانلری در صدر نشستهاند. این دو در همه زمینههای فرهنگی به ویژه در زبان و ادبیات گوی سبقت را از دیگران ربودهاند.
درباره دهخدا پیش از این نوشتهایم و حالا میخواهیم به پرویز ناتل خانلری بپردازیم که شهریورماه امسال بیست و هفت سال از درگذشتاش میگذرد. رشته اصلی خانلری زبان فارسی و اوزان عروضی است. هنگامیکه برای تحصیل به پاریس رفت نیز رشتهای مشابه برای خود انتخاب کرد؛ صداشناسی زبان. او در بازگشت به ایران بیشترین نیروی خود را صرف پژوهش در زمینهی زبان فارسی به کار گرفت. ولی در کنار آن در زمینههای دیگر نیر به تحقیق و پژوهش پرداخت از جمله در فرهنگ عامیانه ایرانیان.
در کنار همه کوششها برای نخستین بار وارد دنیای نقد شد و نقد ادبیات را در شکل واقعی آن در راه شناخت ارزشهای ادبی به کار گرفت. میدانیم که در ایران نقد ادبی نه تنها وجود نداشته که مورد علاقه فرهنگمردان نیز نبوده است. خانلری این میل و رغبت را در جامعه ایران به وجود آورد.
برای آشنا شدن با شیوه نقدهای خانلری نظرات او را درباره صادق هدایت و دو نویسنده دیگر به نقل میآوریم. پیشاپیش بگوییم که ویژگی مهم نقد خانلری این است که به شهرتها و آوازهها توجه نمیکند و نتیجه پژوهشهای خود را بی رودربایستی ابراز میدارد.
هدایت و دلزدگیهای سیاسی
«هدایت بعد از برگزاری کنگره نویسندگان در انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی (۱۳۲۵) در رأس آن دسته قرار گرفت و از آن دنیای محدود و ساکت و خاموش خود بیرون کشیده شد و به میان اجتماعات حاد سیاسی- ادبی راه یافت. این دگرگونی ناگهانی و پیدا شدن آن همه استعدادهای تند سرشار از تازهجویی البته در هدایت شوقی برانگیخت. اما اندک اندک این بساط صورت دیگری پیدا کرد. یک دسته سیاسی با الهام از تعلیمات مکتبی که پیرو آن بودند همه چیز را قالبی میخواستند. و این درست چیزی بود که با روح آزاده هدایت منافات داشت.
چپها از او بهرهکشی سیاسی میکردند. با گذشت زمانه در او نوعی بیایمانی آمیخته به بدبینی پدید آمده بود.»
خانلری میگوید دگرگونی در رفتار و گفتار هدایت چنان بوده که او تکان خورده است. «دیگر حوصله حرف گوش کردن نداشت. به اندک ناملایمی از کوره در میرفت و زبان به دشنام و ناسزا میگشود. ظرافت و بذلهگویی و نکتهسنجیاش مبدل به خشونت و هرزهگویی و بددهنی شده بود. در چنین وضعیتی از یک سو معاشرت با اطرافیان ناباب مقدمات آلودگیهای او را فراهم میآورد. از سوی دیگر او را به مبلغ بزرگ بیایمانی و شک و تردید به همه چیز تبدیل میکرد. نمونه کامل یک انسان شکستخورده از خود رمیده عاجز از چاره و ناامید شده بود.»
خانلری لحظه خداحافظی با هدایت را که میخواست به سفر مرگ برود در یاد دارد. به او گفته است: «حوصلهام سر رفته، دلم از همه چیز و همه کس به هم میخورد. مثل این است که همه بوی گند میدهند.»
وقتی خانلری از سر تسلی به او گفته که سعی کن بیشتر بمانی شاید دوری از محیط کمی راحتت بکند، پاسخ داده:«خانلر خان، نقشهای دارم که باید بروم.»
خانلری ملکالشعرای بهار را که استاد راهنمای او در دانشکده ادبیات بوده است، آخرین ادیب بزرگ ایران به شمار میآورد. «بهار تمام دانشهای ادبی قدیم را در خدمت ذوق و استعداد شاعری خود گرفته بود. جرات داشت مضامین تازه شعری خود را در لباسهایی عرضه کند که در سنت شعر اصلا برای آن چنین اجازهای صادر نشده است. بهار شاعری است که توانسته از محدوده حیات جسمانی و زمانه بیرون بیاید و به نقطه شروع برای ماندن در تاریخ ادبیات دست پیدا کند.»
و چرا بهار به این حد از شهرت رسیده؟ خانلری پاسخ میدهد: «زیرا دانستههای خود را در خدمت حرکت تاریخی زمان قرار داده و از پنهان شدن در حجره دربسته محفوظات و معلومات مکتبی خودداری کرده است. او در کار علم حجره ضرورت یک تحول و تجدد را احساس کرده بود و از چنگ قالبهای قراردادی علوم ادبیه تا سر حد امکان فرار میکرد. راز امتداد تاریخی بهار را باید در میهنپرستی او جست و یافت. بهار با ساختن تصنیف یک بار دیگر هنر نوگرایی و پیوند میان ادیب میهنپرست و شاعری را که میخواهد از هر جهت باقی بماند نشان داد. تصنیفهای او بیشتر سرودی ملی- میهنی است. »
نیما و شعر فارسی
خانلری درباره نیما نیز نظرات ویژهای دارد:
«نیما درد را درست تشخیص داده بود. احتیاج به تحول موضوع و شاید حتی قالب شعر. ولی او بدون آشنایی با موازین موسیقی شعر شروع به شکستن قالبهای شعر فارسی کرد. نیما تا مدعی ابداع وزن تازه نشده بود شاعر متوسطی بود. بعد از آن به صورت نظریهپردازی در آمد که خود از تحقق بخشیدن به فرضیهاش عاجز بود. بعضی از شاعران که دنبال راه او رفتند به علت احاطه بیشتری که به وزن شعر فارسی داشتند از او موفقتر از آب در آمدند. مثلا مهدی اخوان ثالث که هم احاطه به شعر فارسی دارد و هم نظریه نیما را فهمیده است. اشعار او را که میخوانید دچار ترمز خواندن نمیشوید. در حالی که در شعر نیما شما به علت نا به جا بریده شدن مصرعها درست حالت رانندهای را دارید که ناگهان به دستاندازی میافتد. علت استقبال جوانها از شعر نیما آن است که در آن به مقولهای از زبان میرسند که از محدوده مدرسه فرار میکند و دست آنها را باز میگذارد که هر چه میخواهند بگویند.»
پرویز ناتل خانلری سرانجام فشارهای شدید جمهوری اسلامی را تاب نیاورد و یک سال پس از آزادی به سبب صدماتی که به او وارد آمده بود جان به جانآفرین سپرد. نام او ولی در تاریخ فرهنگ ایران درخششهای ویژه خود را خواهد داشت.
*با بهرهگیری از کتاب «نقد بیغش» از صدرالدین الهی