آوازه – در تمام تاریخ جهان انسانی همچون لودویگ فون بتهوون پیدا نمیکنیم. مردی که گنجینه موسیقی بینالمللی را غنای کامل بخشید. از همین رو محبوبتر از بتهوون کسی را نمیبینید که چنین نشسته در جان انسانها باشد. وجود بتهوون را از قدرت سرشته بودند. در زندگی شخصی همانقدر مقتدر که در آفرینش موسیقی. بیسبب نیست که نویسندگانی چون امیل لودویگ و رومن رولان قلم به دست افسون جاذبهای شده بودند که این مرد نه چندان زیبای آلمانی با موسیقی خود فراهم آورده بود.
رولان رمان «ژان کریستف» را در زیر تاثیر همین قدرت تالیف کرد که هنوز که هنوز است یکی از رمانهای جذاب بینالمللی به شمار میرود.
بتهوون در سال ۱۷۷۰ در شهر بن پایتخت آلمان غربی زاده شد و تحصیلات خود را در همین شهر بسر آورد. او بیشتر زندگی خود را در آفرینش موسیقی بود و در اندک مدت شهره آفاق شد.
سالهاست شهر بن سالروز تولد او را با برگزاری یک فستیوال بینالمللی جشن میگیرد و گروههای موسیقی را دعوت میکند که در جشنواره بتهوون شرکت کنند. امسال این جشنواره موقعیت ویژهای دارد. صد و نود سال از مرگ بتهوون می گذرد و گروههای شرکتکننده با اجراهای خود در این برنامه سنگ تمام گذاشتهاند.
هانس وایگل منتقد و نویسنده اتریشی نگاهی کرده است جامعهشناسانه و در عین حال شاعرانه بر پدیدهای به نام بتهوون:
«دور و بر بتهوون مَگَرد، سکندری خواهی خورد! یا باید از او درگذری و یا از طریق او به قلمرو سرشار موسیقی راه یابی.
موسیقی یا به سوی او و یا از سوی او جاری است.موسیقی با بتهوون می آغازد و با او نیز کنار میگیرد. بزرگی او از آغاز تا پایان و از اوج تا ژرفاست. اگر بتوانی این راه، از اوج تا اعماق را دریابی، او را نیز خواهی فهمید و قبل از هر چیز مقام او را در جریان تکامل موسیقی.
حضور او اجتنابناپذیر بود! اجتناب ناپذیر همانگونه که بلوغ در زندگی انسان و همانگونه که نبرد «تروا». همانگونه که پیدایش آمریکا و همانگونه که طرد آدم از بهشت و بلایای دیگر.
بتهوون شناخت خوبی و بدی و زشنی و زیبایی را در موسیقی نیز جاری ساخت. او «پرومته» است که قهرمانانه به سرزمین موسیقی متعالی راه یافته است.
و تو می پرسی پیش از او چه بود؟ موسیقی برای خود موسیقی بیهدف، موسیقی به عنوان گفتگویی میان آهنگساز و خودش! پیش از بتهوون هیچ قصدی در کار نبود. موسیقی در خدمت نشاط و سرور قدرتها بود. بیان و پایگاه بندگی بود. موسیقی وسیله و تدبیری بود برای فراگیری موسیقی. موسیقی نوشته میشد برای مصارف مشخص، برای کنسرت به فرمان یا سفارش قدرتهای زمینی و آسمانی، این دنیایی و آن دنیایی که در آن نشانههایی از خود را میخواستند. میگذاشتند از موسیقی «نوحهسرایی»ها و اپراها پدید آید همانگونه که شمایل مذهبی و پرترههای قدرتمندان!»
آفریدههای بتهوون را به سه گروه تقسیم باید کرد: گروه اول آنهایی که در دوره جوانی نوشته شده و از نظر سبک پیرو کلاسیکها و به ویژه ادامه کار موتسارت است. گروه دوم آفریدههای دوره پختگی او را در بر می گیرد. سنفونیهای ۳ و ۵ و ۶ و کنسرتوهای پنجگانه پیانو از کارهای برجسته این دوره به شمار میآید. این آثار از شور و هیجان ویژهای برخوردار است.
گروه سوم شامل آثاری است که در دوره ناشنوایی بتهوون آفریده شده و پختگی و صلابتی بیشتر از آثار پیشین دارد. منتقدی میگوید: اگر بتهوون در آفریدههای دوره دوم برای رسیدن به هدفهای خود مبارزه میکرد، در آثار دوره سوم به هدف رسیده بود و می خواست دیگران را نیز به این مبارزه فرا بخواند. علاوه بر «ملیسا سولمنیس» و سنفونی نهم، شش کوارتت آخری بتهوون نیز به همین دوره سوم تعلق دارد.
بورژوازی پشت در ایستاده بود
اگرچه بتهوون به اصول پایهای کلاسیکها وفادار باقی ماند، اینجا و آنجا در آهنگسازی لحن و زبان و شیوههای بیانی نوآورانهای به کار گرفت. او پلی بود میان کلاسیکها و رومانتیسمی که تازه داشت پوستههای جنینی خود را میشکافت و سر بر میآورد. در گسترش آهنگ چندان پایبند به قاعدههای هایدنی نبود.
در واریاسیونها رابطه با تم را به هم ریخت و برای نخستین بار از رومانس در آهنگهای خود استفاده کرد. در آثار بتهوون جنبههای دراماتیک به جای توصیف زیبایی و شادی که کار بیشتر کلاسیکهاست به نمایش هیجان و احساس روی آورد.
از سوی دیگر بتهوون را یکسره رومانتیک نیز نمیتوان به حساب آورد. زیرا او به جای توصیف داستان به ایجاد حالت میپرداخت.«نوانس» در آثار بتهوون خط سیر ویژهای دارد. از یک نقطه تاریک حرکت میکند و با تشدید صدا دائما به طرف روشنایی پیش میرود و چون به قله میرسد بیان او تغییر میکند. گاه به مارشی پیروزمندانه میرسد و گاه با چند ضربه سنگین و آرام خستگی در میکند.
بتهوون در عزیمت از برج و باروی کلاسیکها به سوی رومانتیسم با دستاندازهایی روبرو شده است. وقتی سنفونی قهرمانی و انقلابی سوم «اروئیکا» مورد انتقاد موسیقیشناسان قرار گرفت راه رفته را برگشت و سنفونی کاملا کلاسیک محافظهکارانه چهارم را ساخت. ولی چندی بعد با سنفونی پنجم که همه ویژگیهای اندیشگی و هنری او را در خود دارد نشان داد که در عزیمت خود راسخ است. وقتی سنفونی نهم «کُرال» آفریده شد و به اجرا درآمد رسالت او به پایان رسیده بود.
دیگر سینه به سینه رومانتیسم ایستاده بود و میتوانست بار امانت را بر گرده او بگذارد.
بتهوون خود در نامهای به یکی از دوستانش نوشته است: «امروز دیگر خدمت خود را با الهه هنر تمام کردهام.»
با این همه در سه سالی که از عمرش باقی مانده بود به فکر دهمین سنفونی نیز افتاد ولی تا از طرح و اتود به مرحله عمل و اجرا درآید زمان گذشته و اجل فرا رسیده بود. معلوم هم نبود که سنفونی دهم بتواند روی دست سنفونی نهم بلند شود. بتهوون با همان نهمی کار را تمام کرده بود.
وایگل در پایان نقد خود میگوید: «موسیقی با بتهوون میآغازد و با همان پایان میگیرد.»