زن نمی‌تواند ولایت داشته باشد؟ اختیار دارید!

-هیچ‌کس نمی‌تواند توانایی‌های کسی را از او بگیرد. شما چیزی از زنان نمی‌گیرید اگر آنها را نگذارید به ریاست جمهوری برسند. اما از جامعه و آحاد مردم، واز خودتان، آری از خودتان، رشد را دریغ و فساد را اعمال می‌کنید.

پنج شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۶ برابر با ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۷


طاهره بارئی – می‌گویند زن نمی‌تواند به ریاست جمهوری یا  ریاست‌های دیگر برسد چون حق ندارد ولایت داشته باشد. من در رّد این صحبت ازبحث‌های موجود در مطالعات زنان مدد نمی‌گیرم چرا که این بحث‌ها بحث آنها نمی‌تواند باشد و بهانه‌ای خواهند داشت برای گوش به آن نسپردن.

به کتب، سند‌ها و بحث‌های درون ِمکتب خودشان تکیه کرده و از درون همان‌ها «ادعا» یا در حقیقت «بهانه‌ی» آنها را که به وضوح مردود است، بیرون می‌کشم. معتقدم چون حول چیزی به نام ولایت سفسطه می‌کنند باید خیلی صریح و روشن، مستقیم به این مورد ولایت زنان وارد شده  نشان داد و صفحات لازم را پیش رویشان گرفت، که در تاریخ دینی که به آن ادعای اعتقاد دارند، صلاحیت زنان برای آنچه ولایت می‌نامند مُهر تأئید خورده است.

*****

باز ندانم‌کاریِ حکومت در مورد جایگاه زنان بالا گرفته و طبل‌های یک بام و دو هوا به صدا در آمده‌اند. نمی‌دانند زن‌ها را به عنوان موجوداتی که به نظر آنها اساساً جایی برایشان در عرصه‌ی اجتماعی نیست، کجا جای دهند. «خیمه‌پوش» کردن آنان و بازگرداندن‌شان به عصری دورتر از زمانی که امروز باشد، امروزی که زن‌ها می‌دانند، تجربه کرده‌اند، آگاهند که می‌توانند نه تنها در ریاست بلکه وزارت و فقاهت هم جا داشته باشند، دیگر کارساز نیست و حرکت زنان به پیش، آنها را دستپاچه می‌کند.

«مادر زمین» از مجموعه‌ی «افسانه‌ها» از آرین آریان

اخیرا سخنگوی شورای نگهبان در گفتگو با خبرگزاری شفقنا درباره رجل سیاسی گفت «باید دقت داشته باشید که این مسئله هر چند در رسانه‌ها فقط به عنوان بحث سیاسی مطرح می‌شود، اما بحث فقهی و قدیمی‌ست که زن نمی‌تواند به مفهوم شرعی ولایت داشته باشد و عده‌ای می‌گویند ریاست جمهوری و وزارت چون جزیی از ولایت است پس زن نمی‌تواند وزیر و رئیس جمهور شود.»

بگذریم که معلوم نیست این «عده» چه قدرتی دارند که می‌توانند حرف‌شان را فراتر از دولت رسمی‌ یا قانون اساسی بنشانند، اما علی‌اکبر گرجی نویسنده‌ی مقاله‌ای با عنوان «قانون اساسی و عدم تقسییم مردم به «زن» و «مرد»»، تلاش می‌کند با زیر علامت سوال بردن خود ولایت و ولایت فقیه، نادرستی این برداشت موهن را در مورد جایگاه ناتوانی زنان حل کند. او می‌گوید همه به ولایت فقیه اعتقاد ندارند که بر مبنای آن بخواهیم قدرت سیاسی را به زن و مرد تقسیم کنیم. در ضمن او می‌گوید «عزیزانی که از منظر فقهی و دینی به حکومت ولایی یا حکومت دینی غیردموکراتیک اعتقاد دارند، نباید تلاش کنند دیدگاه‌های خود را به قانون اساسی تحمیل کنند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، حتی ولایت فقیه را نیز متکی بر اراده و رأی عمومی‌ می‌داند.»

موضوع این نیست که با «عزیزان» نامیدن آن «یک عده» که از طریق عدم اذن دخول دادن به زنان در ساحت مدیریت اجتماعی، حتی فقهی، باوری را در مورد خودشان ارضا می‌کنند (که باید دید این باور به چیست و در انتهای مقاله آن را رؤیت خواهیم کرد!)  بخواهیم دل آنها را نرم کرده یا به دست آوریم.  و با وارد شدن به مسئله از زاویه‌ای دیگر، دروغ ِ بزرگ عدم صلاحیت زنان را برای داشتن آنچه در سیستم فکری و باورشان، ولایت نامیده می‌شود دور زد. اتفاقا باید خیلی صریح و روشن، مستقیم به این مورد ولایت زنان وارد شده  نشان داد و صفحات لازم را پیش روی‌شان گرفت، که در تاریخ دینی که به آن ادعای اعتقاد دارند، صلاحیت زنان برای آنچه ولایت می‌نامند مُهر تأئید خورده است.

اگر بخواهیم ته و توی این قضیه را که آنچه آنها «ولایت» می‌نامند در بیاوریم به چیزی جز تسلط کامل بر امور مردم نمی‌رسیم. این را چه کسی جرات می‌کند و روی‌اش می‌شود اعتراف کند؟ هیچ‌کس! پس در لفافه‌های مختلف آن را می‌پیچانند تا لعاب دیگری به آن بدهند. در عمل اما آیا غیر از این دیده‌ایم؟

من تا آنجا که می‌توانستم با مطالعه و تحقیق در باب آنچه «ولایت» می‌نامید، از طریق مدارک و اسنادی که خودتان به آنها اعتقاد دارید سعی کردم ولایت و تقدس را به شیوه‌ی خودم و زبانی که درجه‌ی شعور امروزی اجازه می‌دهد بفهمم. تاریخ آن را هم مطالعه کردم. در منابع خود شما آمده، زنی که فیضیه را به احترام مرقد او در قم بنا کردید، از سوی پدرش که با اصطلاحات شما امام هفتم بود  به سوالات معنوی مراجعان پاسخ می‌گفت. وی به تنهایی سرپرستی و ریاست بیش از چند صد مرد جنگی را بر عهده گرفت و از دوردست با پیش‌بینی همه‌ی خطرات به سوی این شهر آمد. آیا پدرش و آن مردان به ولایت او قائل نبودند و چنان اطاعتی از او داشته و از او درس دیانت می‌گرفتند؟ و شما می‌خواهید درس ولایت به پیامبر ِمورد یقین خودتان و به امامان‌تان بیاموزید؟

اما به لحاظ تئوریک  برای آنکه به ساده‌ترین و امروزی‌ترین روش «ولایت» مستور در کتب را بفهمیم، و با زبان امروزی منطقی به آن بخشیده و کارکرد آن را برای خودمان روشن کنیم،  باید از درک ِچپ و راست سیاسی شروع کنیم. در بُعد افقی، و روی ساحت مشخصی چگونگی ِرسیدگی به مسائل معیشتی و سیاست اجتماعی و آنچه بشر در زندگی مدنی و شهری و به زودی جهانی به آن نیاز دارد، بین منتهای چپ و منتهای راست تعیین ماهیت می‌شود. اما آنجا که  به بُعد عمودی و ارتقای کارکرد‌های بشر و کمک به ورود او به ابعاد بی نهایت هستی، مربوط می‌شود، ما به مدیریت عمودی می‌پردازیم که نمی‌دانم آقایان خبر دارند یا نه که این همان چیزی‌ست که دارند به آن ولایت می‌گویند. باز برای استفاده از تصاویر ابزار‌های امروزی و در دسترس، تلفن دستی شما روز به روز به قدرت و توان‌هایی مجهز می‌شود که فرضا می‌گویند «چهار ژیگا»ست یا بیشتر. و شما از طریق آن به اپلیکیشن‌هایی دست می‌یابید که قبلا نداشتید و امکان ارتباطی و در نتیجه آموزشی شما را بالا می‌برد و حتی تصویر جهان را در نزد شما متحول می‌کند. بله، تصویر شما را از جهان و جهان‌ها متحول می‌کند. قرآن خود شما ایمان‌آورنده را کسانی می‌شناسد که به جهان‌هایی غیر از جهان حسی اعتقاد داشته باشند. برای اعتقاد باید شعور و فهم درک آن را داشت و آموزش دید. بشر دارای پتانسیل‌ها و قدرت‌هایی‌ست که امروزه در حیطه «ترانس اومانیزم» بررسی می‌شود، و آنهایی که قادر باشند بشر را درمدارج ِ ارتقای آن هدایت کنند، در جایگاهی قرار دارند که به نظر من و مطالعات من، این نوشته‌ها «ولایت» را در آن و منبعث از آن می‌بینند. بخصوص در همین نوشته‌ها توضیح مکرر  داده شده که ولایت، سطوح یا درجات متعدد حتی بی نهایت داشته و دائم در حال گسترش است. وقتی این ولایت درجات داشت، و امری ثابت و بسته نبود، طبعاً بحث درمورد اینکه چه کسی آن را داراست به اینکه «چه درجه‌ای» از آن را داراست زاویه گرفته و تعداد افرادی هم که برای ولایت مورد نظر آقایان می‌توانند کاندیدا باشند افزایش می‌یابد.

حالا سوال می‌کنم آن «عده‌ای از عزیزان»، مگرچقدر توان پاسخگویی به تردید‌ها و تأملات مردم را در مورد آنچه به بُعد عمودی وجود و کشف ساحت‌های دیگرِ مربوط می‌شود، می‌توانند یا توانسته‌اند داشته باشند؟ از این گذشته اگر زنان به طور عام صلاحیت آن را نداشته و ماهیت‌شان «ناتوان» از رسیدن به رشدی باشد که چشم به جهان‌هایی بگشایند که فراتر از آنچه چشم در عالم افقی یا سه بُعدی درک می‌کند، مریم میرزاخانی پس کیست؟

می‌گویند باید علاوه برا اثبات ارتقای مدارج، به وارستگی نیز آراسته باشد. بسیار خوب، آیا می‌توانید حرف چهارده معصوم و پنج تن بزنید و به آن قسم بخورید و ادعا کنید زنان به ولایت نمی‌رسند آن هم وقتی زنی به نام فاطمه را که حداقل به زبان، مدعی شناخت او هستید جزو همین چهارده معصوم و پنج تن مقدس می‌شمارید؟

به این راحتی جلوی چشم دنیایی از کتابخانه‌ها و اسناد و اطلاعات می‌توان دروغ به مخاطب تحمیل کرد؟ یعنی چه که زنان حق ولایت ندارند؟ بس است! کافیست!

اگر زنی در سیستم اعتقادی خودتان و تاریخی که ایمان‌تان از آن آب می‌نوشد، مدارج عُلوّ انسانی را تا حد تقدس پیموده، یعنی مجهز شده به توان استفاده از تمام اپلیکیشن‌های نهفته در ساختار انسان، و قابل درک نبودن میزان فهم و شعور او برای اکثریت؛ آن‌وقت مدعی هستید زن حق ولایت ندارد؟ می‌توانستید بگویید شما نمی‌پذیرید زن برای شما حق رهبری فکری داشته باشد. این هرچند پایین بودن سطح فکر و انسانیت شما را نشان می‌داد، اما به صداقت نزدیک‌تر می‌بود و جایگاه شما را روشن می‌کرد. اما اینکه مدعی باشید زنی در ساحت ایمانی شما به مقام برابری با پیامبری که سنگ ارادت‌اش را به سینه می‌زنید رسیده، و خود این پیامبر با بوسیدن دست این زن و بخشیدن نمادین قطعه زمینی که مطابق آموزش‌های خودش فقط به فردی همسنگ و برابر با او در عُلوّ روحی، می‌توانست متعلق باشد، یعنی همان فدک، جایگاه او را برای همه قرن‌ها روشن کرده، آنوقت بیایید راست راست روز روشن و جلوی انبوهی از اسناد بگویید زن در دین شما حق رسیدن به ولایت ندارد، آیا معنایی جز نداشتن ایمان به همان شخصیت‌هاست؟ مقصودتان از ولایت چیست؟ مگر به زبان ساده این جایگاه مستلزم داشتن علم، خرد، آگاهی و وارستگی نیست، که صاحب‌اش را در رده چهارده معصوم یا پنج تن قرار می‌دهد؟

وقتی تاریخ دینی شما حضور و توان رسیدن زنی را به این جایگاه ولایت تائید کرده و پیامبرتان به هزار زبان نمادین، که گویی حدس می‌زده آموزش‌هایش اسیر کسانی خواهد شد که نوشته‌هایش را مسخ خواهند کرد، برابری زنی را تا حد خودش تصویب کرده، چگونه است که به زور می‌خواهید حکم صادر کنید که زنان نمی‌توانند به مقام ولایت برسند، بنا بر این رئیس جمهور و وزیر هم نمی‌توانند بشوند!

نمی‌دانید چه لطمه ای به رشد و پیشرفت کشورتان می‌زنید. چه تکامل و پیشرفتی را از ایرانیان دریغ می‌کنید. زنان مسیحی از اینکه در عمق تفکر فلسفی ملت‌هایشان به خاطر عدم حضور چهره‌ای زنانه در عالی‌ترین سقف، یعنی سقفی که مختص آنانی‌ست که بر کارکرد همه‌ی اپلیکیشن‌هایشان تسلط دارند، وجود ندارد گله‌مندند و معتقدند ریشه بسیاری از فرودستی زن‌ها در جامعه و سیاست‌شان از این نقطه نشا ت می‌گیرد. چرا که پدر، پسر، روح‌القدس، در محفل خود، سرنشینی زنانه ندارند. زنان کلیمی‌ نیز از نداشتن زنی در فرازترین سقف تفکر مذهبی ِ ریشه دوانده در ناخودآگاه‌شان و تاریخ‌شان احساس غبن دارند. آن‌وقت شما که با توجه به داشتن چنین شانسی در آرایش مذهب نمادین خودتان و بخش عظیمی‌ از مردم‌تان می‌توانستید به روی زنان ایرانی چنان راه‌‌هایی از رشد و خودباوری را گشوده و شاهد اعتلای آنان و بهره‌مندی از خرد آنان باشید، ببینید چه کرده‌اید! کدام سقف رفیع؟ فقط با «خیمه‌پوش» کردن‌شان سقف را بر آنها هر چه فروتر آورده‌اید. آنها را زنجیری چند تکه پارچه کرده‌اید و نگذاشته‌اید فراتر از پارچه‌ها را ببینند و به سوی آن اوج بگیرند. آنان را  در پیش چشم‌تان به رژه‌ای وامی‌دارید که یادآور عصر قبایل باشند، نه زنانی در سطح رشد فکری و عقلی جهان امروزی که آنها به طور وسیع با آن در تماس هستند.

جای جستجوی ارتقا و عُلوّ بشری را سپرده‌اید به اجازه تماشا یا عدم تماشای مسابقه فوتبال. شهیندخت ملاوردی که حتی «خیمه‌پوشی‌اش» نتوانست او را بر میز وزارت شما حفظ کند چرا که خودباور بود و در عمل، فعالیت سیاسی اجتماعی‌اش را فراتر ازسرپرستی شوهر و آشپزخانه قرار داده بود، در مصاحبه‌ای با «انتخاب» می‌گوید که چطور تلاش شد اقدامات او را در سایه‌ی جزییات و موضوعات حاشیه‌ای قرار داده  و چنان درگیر رفع و رجوع این مسائل کنند که به کار‌های اصلی نتواند بپردازد. وی تعریف می‌کند که چگونه از اظهار نظر بسیار معتدل او در مورد ورود زنان به ورزشگاه‌ها کوهی از اتهامات ساختند: «می‌گفتند فلانی همه کار‌هایش را زمین گذاشته، همّ و غمّ‌اش شده این موضوع. در حالی که واقعاً اینطور نبود و بعد اگر خاطرتان باشد تجمع کردند جلوی وزارت ورزش و کفن‌پوش شدند که ملاوردی حیا کن، ورزش مردان را رها کن! و از این حرف‌ها. باید همه بدانند که نظر ما درمورد رشته‌هایی بود که تا آن زمان برای ورود زنان به ورزشگاه‌ها مشکلی نداشتیم و به ناگهان محدودیت ایجاد شد. هنوز هم سوال است که به راستی چه اتفاقی افتاد که این سیاست تغییر کرد. مثلا در همین ورزش والیبال.»

علی‌اکبر گرجی در مقاله یادشده می‌گوید از منظر قانون اساسی ایران زنان هیچ منعی برای حضور در مشاغل عالی‌رتبه سیاسی ندارند. و تأکید می‌کند که در هیچ اصلی از آن صراحتاً منعی برای تصدی سمت‌های سیاسی، قضایی، اجرایی و قانونگذاری توسط زنان پیش‌بینی نشده است.

حال چه شده که با گذر زمان دفتر احکام و قانون اساسی ساییده و رنگ واژه‌هایش رفته که زنی به عنوان مشاور امور خانواده هم از صندلی خودش می‌افتد و مسئله قبلا مباحی چون ورود به ورزشگاه والیبال را برایش به چنان دردسری تبدیل می‌کنند، که به طرح بررسی مسائل اصلی نرسد.

آیا واقعا این مردان سیاست در ایران به چنان کارایی و قدرت و تسلط بر مشکلات انسان‌های جامعه خود رسیده‌اند که زنان را می‌فرستند تعطیلات تا زحمتی در این راه متحمل نشوند؟

ولی وقتی چنین توانی از خود نشان نداده و در ارتقای انسانی افراد تحت حاکمیت خود اعتباری از خود بر جا نگذاشته‌اند، بازگرداندن زنان از والیبال به بحث ولایت، یک امر حیاتی‌ست. شاید شهیندخت ملاوردی نیز با شمّ زنانه خود همین را در دل تجربه‌ها دریافته که در مصاحبه با خبرنگار انتخاب می‌گوید: «نبودن وزیر زن، درجا زدن است.»

زنان ایران در تلاقی تجهیزات چندین اپلیکیشن که به آنها اجازه می‌دهد بتوانند خود را هم در زعامت اجتماعی سیاسی، هم آموزگاران رشد عمودی مستقرببینند خطری برای شما محسوب نمی‌شوند. آموزگاران و ارتقادهندگان ِخود شما هم خواهند بود. تجربه تاریخی ایزدبانوی ایرانی و آناهیتا و میترا و خورشیدخانم بودن، در حافظه‌ی سلولی زن ایرانی موجود است. بگذریم که زبان فارسیِ موجود خود زبانی سخت زنانه است و دانشی زنانه را حمل می‌کند که سخن درباره‌اش به مقاله دیگری نیازمند است. و همه اینها هدیه‌ای‌ست از سوی آفرینش به سیستم زن ایرانی تا آموزگاران رشد عمودی بشر هم باشند. و چون به نظر شما ریاست و وزارت نیز صلاحیتی ست که  فقط از ولایت بر می‌آید، پس برای این دو مورد نیز کاملا توانمندند.

هیچ‌کس نمی‌تواند توانایی‌‌های کسی را از او بگیرد. شما چیزی از زنان نمی‌گیرید اگر آنها را نگذارید به ریاست جمهوری برسند. اما از جامعه و آحاد مردم، واز خودتان، آری از خودتان، رشد را دریغ و فساد را اعمال می‌کنید.

اما سوال اینست که در برابر تمام دلایل، اسناد و کتب و شواهدی که می‌توانند شما را نفی کنند، آنچه «ولایت» و عدم حضور آن نزد زنان می‌نامید چیست؟

آیا شما جز یک هویت بدوی از خودتان به عنوان مرد، که داشتن  «آن‌» را «ولایت» می‌نامید، خاطره‌ای از انسان بودن ندارید؟

جا افتادن قابلیت زنان در جایگاه آموزگاران رشد و ارتقای بشریت به شما کمک خواهد کرد، «آن» را تنها نشان قابلیت خود ندانید.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=88776