مرد فرشفروش خانم معلم جوان مدرسه نظرآباد کرج را براى گفتگو بر سر مسائل مالى به خانهاش دعوت کرد اما او را به باغى در کرج برد و با کوبیدن سنگ بر سرش به قتل رساند سپس جسد او را در بیابان زیر خاک پنهان کرد.
تلاش ماموران براى یافتن دختر آموزگار به جایى نرسید تا آنکه هشت ماه پس از حادثه پلیس با خبر شد آخرین کسى که با سحر تماس تلفنى داشته سیامک فرشفروش بوده است.
سیامک در جریان بازجوییها به قتل سحر اعتراف کرد. او گفت در روز واقعه سحر به مغازه فرشفروشى آمد، به خاطر معاملاتى که با هم داشتیم او را به بهانه مذاکره در خانهام به باغى در نظرآباد بردم و به دنبال جرّ و بحث با سنگ به سرش کوبیدم سپس گودالى کندم و او را دفن نمودم. چهار ماه بعد به سراغ جسد سحر رفتم، استخوانهاى او را از بدناش بیرون کشیدم و در جوى آب انداختم. ماموران در محلى که قاتل نشان داده بود بقایاى جسد دختر را از زیر خاک بیرون آوردند.
سرهنگ صفائى رئیس پلیس آگاهى کرج گفت سیامک اعتراف کرده زینتآلات سحر را دزدیده و فروخته است. پلیس خریدار جواهرات مقتول را نیز بازداشت کرد و پسر قاتل را زندانى نمود.