به راستی هویت یک انسان، یک گروه، یک جامعه چیست، چگونه تعریف میشود و بر کدام مبانی شکل میگیرد؟ هرچند این پرسش را میتوان در یک جمله مطرح کرد ولی پاسخ آن بیتردید هزاران صفحه پژوهش و بحث و کند و کاو میطلبد. چنانکه از دیرباز در هر عرصهی مربوط به علوم انسانی، از جامعهشناسی و فلسفهی سیاسی تا روانشناسی و جرمشناسی به موضوع «هویت» پرداخته شده است.
اهمیت «هویت» زمانی بیشتر روشن میشود که دانست هر انسان حامل چندین هویت است. هویتهایی که قراردادهای اجتماعی آنها را در طبقهبندیهایی که برای حفظ نظام جامعه و پیشبرد فعالیتهای آن ضروری هستند، در مدارک شناسایی زیر عنوان نام و جنس و تابعیت و نشانی و… خلاصه میکند بدون آنکه هویتهای فردی به این مدارک، مختصر و محدود شوند.
هویت ملی و فرهنگی و تاریخی چنان نقشی در این میان دارد که جنگها بر سر آن روی داده و همواره نیز مورد سوء استفادهی قدرتمندانی قرار گرفته که در پی مطامع خود مردمان را به جان هم میاندازند.
در این میان نه ایدئولوژیهای زمینی مبلغ «انترناسیونالیسم» و نه ادیان الاهی مبتنی بر «امت» و «توحید»، تا کنون نه تنها نتوانستهاند هویت فرهنگی و تاریخی را در سایه قرار دهند بلکه هرگاه لازم دانستند از هویت ملی سوء استفاده نیز کردهاند. نمونهاش جمهوری اسلامی که در اوج دشمنی با ملیگرایی، هر وقت احساس خطر کرد به سرودهای ملی و شعارهای میهنی روی آورد. استفاده از عنوان بیمعنی «ایران اسلامی» یا «میهن اسلامی» درباره کشوری که یکی از بیشترین تنوعهای مذهبی و قومی را در خود جای داده، تلاش و ترفندی در همین جهت بوده است.
هیچ هویتی، از جمله هویت ملی و میهنی، معضل نیست بلکه سوء استفاده از سوی گروههایی که منافع خاص مذهبی و قومی و ایدئولوژیک را دنبال میکنند، آن را به معضل تبدیل میسازد. از اسلامگرایانی که با دین و مذهب سوداگری میکنند تا ناسیونالیستهای نژادپرستی که از جمله در میان گروههای قومی به آپارتاید و جداسازی بین مردمان دامن میزنند. این سوداگران دین و قوم و مذهب و نژاد در واقع خود، خویشتن را از دیگران جدا میکنند.
تن دادن به «ما» و «دیگران» سرآغاز درگیری بر سر هویتهاست. چنین تفکری، پدیدههایی را که بروزشان در دست کسی نیست زیرا همهی انسانها به تصادف در اینجا یا آنجا با این یا آن جنس و نژاد، در فلان و بهمان گروه مذهبی یا قومی به دنیا آمدهاند، به یک «معضل» خودساخته تبدیل میکند. میتوان به همهی این هویتها احساس تعلق داشت بدون آنکه آنها را در جنگ و مخالفت با «دیگری» دید. جامعهای که تنوع درون خود را به عنوان موهبتی طبیعی و قابلیتی رشکبرانگیز نبیند، و هر گروه در آن با تقسیم خود به «ما» و «دیگران» وارد تنش و درگیری با دیگر اعضای خود شود، نابودی تدریجی خویش را رقم میزند.