رضا پرچیزاده (+ویدئو) خاطرم هست که در اواسطِ دههی شصتِ خورشیدی که کودکی خردسال بودم، از آنجا که ویدیو در ایران ممنوع و نوارِ ویدیو کمیاب بود، معمول بود که در آخر– و کمتر معمول بود که در اولِ– هر فیلمی چند تا «شو»ی کوتاه هم ضبط میکردند تا دو ساعتِ نوارِ ویدیو تا خرخره پُر شود که مبادا یک دقیقهاش به هدر رود.
از قضا اولِ یکی از آن نوارهای کذایی در منزلِ پدربزرگِ مرحومم، شاید به عنوانِ پیشدرآمدِ فیلمِ ترسناکِ درجهسهای به نامِ «نینجا ۳» (۱۹۸۴)–که از بختِ بد آخر این فیلم روی نوار جا نشده بود و در نتیجه تا سالها بعد که نسخهی کامل آن را گیر آوردم نفهمیده بودم آخرش چه شد –کلیپی کوتاه با شرکتِ مایکل جکسون نیز ضبط کرده بودند که گرچه یک کلمه از حرفها و ترانهاش سر درنمیآوردم اما هیولاها و محیطِ ترسناکش بدجوری مرا مجذوبِ خود کرده بود.
مایکل جکسونِ «منحط» و «منحرف» و «رقاص» و «بچه مزلّف» در آن سالها نمادِ درجه یکِ «تهاجمِ فرهنگیِ» آمریکا به ایران بود که البته جمهوری اسلامی هنوز دکتریناش را کامل نچیده بود. پس این کلیپ– شاید در واکنش به چوب و چماقکشیِ رژیم– در آن روزگار آنقدر در ایران مشهور شد و طرفدار پیدا کرد که خیلیها در جشنهای عروسی با شلوار «پاکو»ی خُمرهای و گشاد که در آن سالها مد شده بود «رقصِ مردگان»اش را اجرا میکردند. امشب که شبِ هالووین است و چند سالی هم از مرگِ مشکوکِ این چهرهی جنجالیِ فرهنگِ پاپ میگذرد، با خودم گفتم بد نیست پس از سی و خردهای سال از این سوی دنیا چند خطی دربارهی آن کلیپِ کذایی بنویسم.
«وحشتانگیز»(Thriller) ویدیوکلیپی سیزدهدقیقهای در ژانرِ وحشت است که در ۲ دسامبر ۱۹۸۳ به بازار عرضه شد. کارگردانِ کلیپ، جان لَندیس، فیلمسازِ نسبتا موفقی بود که تا آن زمان کلیپِ موسیقی نساخته بود، و بنابراین انتقالِ او به دنیای کلیپسازیِ موسیقی آغازگرِ انقلابی در این صنعت بود. فیلمنامهی «وحشتانگیز» را لندیس به همراهِ مایکل جکسون نوشت. دو بازیگرِ اصلیِ این کلیپ مایکل جکسون، ستارهی بزرگِ موسیقیِ پاپ، و اولا ری، ستارهی سابقِ مجلهی سکسیِ «پلیبوی»، بودند. از آنجا که جکسون در زمان ساخت و نمایشِ کلیپ عضوِ فرقهی مسیحیِ «شاهدانِ یهووه» بود، در ابتدای کلیپ تکذیبیهای از قولِ خود منتشر کرد که هرگونه اعتقاد به جادو و جنبل و مردهپرستی را رد میکرد.
کلیپ بدین ترتیب آغاز میشود که در شبی تیره و تار در دلِ جنگلی انبوه مایکل با دوستدخترش سوارِ ماشین و در حالِ دل دادن و قلوه گرفتناند. سپس از ماشین پیاده شده و به عشقبازی مشغول میشوند. هنگامی که آن دو مشغولِ تعارف و عملیات هستند، ناگهان ماهِ کامل از پشتِ ابر درمیآید و مایکل پس از آنکه مقداری زجر میکشد به «گُربینه»(were-cat) تبدیل میشود و به دختر حمله میکند. دختر فرار میکند، و در حرکتی قابلِ پیشبینی پایش به درختی، سنگی، چیزی گیر میکند و به زمین میافتد. بعد هم گُربینه سرمیرسد و…
«وحشتانگیز» پر از تلمیح به مشهورترین کلیشههای سینمای وحشتِ آمریکا تا آن زمان است. مثلا، سکانسِ آغازینِ کلیپْ تلمیحی تا حدودی مضحکهآمیز به «بی-مووی»های ترسناکِ دههی پنجاه است که در آنها معمولا پسرِ مودبِ محله به هیولایی وحشتناک استحاله مییافت و دوستدخترِ معصوم و از همه جا بیخبرش را پاره پوره میکرد. و این سبکِ کار البته اشارههایی فرهنگی/روانکاوانه به سکسیسمِ مردسالارانهی آن سالها هم دارد که در قالبی «حیوانی»، «درندهخویانه» و «هیولاصفتانه» تصویر شده است. دومینِ استحالهی کلیپ هم مایکل را به یکی از زامبیهای سبکِ کارهای جرج رومرو تبدیل میکند. بالماسکهی مردگان و به طورِ خاص حملهی زامبیها به خانه در آخرِ کلیپْ فیلمِ جریانسازِ «شبِ مردگانِ زنده» (۱۹۶۸) اثرِ رومرو را تداعی میکند.
این کلیپ نقطهعطفی در تاریخِ سینما- موسیقیِ وحشت بود. در ساختِ آن بسیاری از بزرگانِ سینما-موسیقی شرکت داشتند. بهجز کارگردانیِ جان لندیس که پیشتر ذکرش رفت، کوریوگرافیِ کلیپ، کارِ مایکل جکسون و مایکل پیترز بود. در قسمتهایی از کلیپْ موسیقیِ ترسناکِ ساختِ المر برنشتاین، آهنگسازِ بزرگِ سینما، نیز نواخته میشود. ترانهسرا راد تمپرتون بود. روایتِ روی کلیپ (voiceover) را هم سلطانِ سینمای وحشت وینسنت پرایس میخواند. پرایس شاید تا به امروز هم رکورددارِ بازی در فیلمهای ترسناکِ درجه دو باشد. چهرهپردازی و طراحیِ سر و وضعِ هیولاها و زامبیها هم کارِ دستِ چهرهپردازِ فانتزیِ بزرگ ریک بیکر است.
«وحشتانگیز» همچنین اولین کلیپِ پخشِ جهانیِ شبکهی «ام تی وی» بود. برای اینکه بتوانند کلیپ را در ردهی «فیلم کوتاه» در جشنوارهی اسکار کاندیدا کنند، حتی آن را در کنارِ «فانتازیا»ی دیسنی روی پردهی سینما هم بردند، که با این وجود نتوانست نامزد اسکار شود. به خاطرِ تلفیقِ استادانهی سینما و موسیقیِ پاپ که باعث شد «وحشتانگیز» به یکی از پرطرفدارترین و پرفروشترین کلیپها در سرتاسرِ دنیا تبدیل شود، برخی چارتهای آماری این کلیپ را تاثیرگذارترین کلیپِ موسیقیِ پاپ تا به امروز میدانند.
در جایی که تنها پانصدهزار دلار خرجِ ساختنِ کلیپ شده بود، کتابِ «رکوردهای گینس» در سال ۲۰۰۶ «وحشتانگیز» را با ۹ میلیون نسخه فروش موفقترین ویدیوکلیپِ تاریخ تا آن زمان شناخت. در سال ۲۰۰۹ هم «بنیادِ ملیِ ثبتِ فیلم» که زیرمجموعهی «کتابخانهی کنگره» است «وحشتانگیز» را به عنوانِ اثری تاثیرگذار از منظرِ «فرهنگی، تاریخی، یا زیباییشناختی» به تالارِ افتخاراتِ بنیاد اضافه کرد.
موفقیتِ تجاری/فرهنگیِ چشمگیرِ «وحشتانگیز» در زمانِ خود باعث شد تا بسیاری از سدهای نژادی/جنسیتی در آمریکا و در سرتاسرِ دنیا فرو بریزند. سیاهان که حتی پس از جنبشهای «حقوقِ مدنی» در دهههای پنجاه و شصت در حاشیهی جامعهی آمریکا گرفتار مانده بودند، با ظهورِ مایکل جکسون و به ویژه پس از موفقیتهای عظیمِ «وحشتانگیزِ» وی، نمودی انکارناپذیر از «موفقیت» پیدا کردند. از آن پس حضورِ سیاهپوستان به طورِ خاص و «غیرِسفیدپوستان» به طورِ عام در صحنهی سینما و موسیقی و در نتیجه عرصهی عمومیِ آمریکا و گوشه و کنار جهانِ «دنیای متمدن» بهبود یافت.
به این ترتیب میبینیم که این «نمادِ انحطاط» و «تهاجمِ فرهنگی» در مجموع در مسیر «بهبودِ فرهنگ» و به میدان آوردن گروههای حاشیهای جامعه نه تنها چندان هم بد کار نکرده بلکه نقش بسیار مهمی بازی کرده است.
در نهایت، «وحشتانگیز» تا به امروز در شمارِ ده ترانه/ویدیوکلیپِ برترِ «هالووین»، جشنِ بازگشتِ مردگان، مانده است؛ همین نشان میدهد که چرا امروز زمانِ مناسبی برای بررسیِ آن است تا اگر ندیدهاید شما هم ببینید.
هنر مدرن وحشت انگیز, زشت, کریه, نا بهنجار است که ترس مردم بریزد.
همزمان قالب های ایستایی ذهن را که بن مایه آن ترس و تعصب است بهم میپاشاناد.
چون اکثر خشونت ها به موجب ترس مردم است.
ایرانیان در هنر بیش از اندازه رمانتیک و سانتیمانتال هستند برای همین خشونت آنها زیاد است.
اگر در هنر ما هم زشتی و وحشت ناکی باب شده بود درجه ی زیادی از خشونت کاهش میافت.
هنر وقتی چندش ایجاد میکند, مخاطب را از بسیاری موانع ذهنی “چندش آور” که موردی نیستند عبور میدهد.