نسل دوم نویسندگان ایرانی در فرانسه؛ تازه ‌از راه‌رسیدگانی موفق

یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۶ برابر با ۰۵ نوامبر ۲۰۱۷


بهجت امید – از انتشار «ادبیات مدرن» ایران در برخی از کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه بیش از چهار دهه می‌گذرد. اکنون «نسل دوم» نویسندگان ایرانی در فرانسه با روایت چگونگی شکل‌گیری هویت چندگانه‌ی خود در این کشور، به دریافت جوایز ادبی نیز نائل می‌آیند.

نشرِ هر ازگاهیِ «ادبیات مدرن» ایران که از پایان دهه‌ی‌ ۱۹۷۰ در آلمان و ۲۰ سال پس از آن در فرانسه آغاز شد، در چند دهه‌‌ی اخیر سیر صعودی چشم‌گیری درپیش گرفته است. این روند نه تنها آثار نویسندگان درون مرز و قلم‌به‌دستان «نسل اول» ساکن این کشورها را دربر‌می‌گیرد،‌ بلکه کارهای ادبی شهرزادهای مدرن نسل دوم را نیز شامل می‌شود.

هر چند که از نظر زبان و شیوه‌ی زندگی راویان ساکن آلمان و فرانسه (به عنوان سرچشمه‌ی الهام این گروه)، تفاوت‌های بسیاری وجود دارد،‌ با این ‌حال ویژگی‌های مشترکی در آثار آنان نیز برجسته است. این شناسه‌ها را می‌توان دست‌کم در دو بخش عمده‌ی «زاویه‌ی دید» و «تجربه‌های همگون» خلاصه کرد:

 شاخص‌‌های مشترک راویان آلمانی

فهیمه فرسایی، نویسنده و منقد ادبی، در رابطه با شناسه‌ی نخست منعکس در آثار نویسندگان ایرانی‌ ساکن آلمان می‌نویسد: «جایگاهی که قلم‌به‌دستان «نسل دوم» بر قله‌ی آن به داستان‌گویی نشسته‌اند، هر چند یگانه و دست‌نیافتنی است، ولی داوطلبانه یا آگاهانه انتخاب نشده و تابعی از اصلی سرنوشت‌ساز است …» به نظر او «زندگی تبعی» این نویسندگان، در آن لحظه آغاز ‌شده که «مادر یا پدر یا هر دو در تعیین‌کننده‌ترین بزنگاه زندگی خود به دل‌خواه یا از سر اجبار راهی دیاری دیگر شده‌اند» و آنها را هم مانند چمدانی با خود برده‌اند.

فرسایی درباره‌ی شاخصه‌ی تجربه‌های همسان این گروه از جمله از «انزوای زبانی، طرد روحی، بیگانگی رفتاری و سرگشتگی فرهنگی» یاد می‌کند و می‌نویسد: «به طور کلی همین ماجراها،‌ خاطرات تلخ و شیرین سفرهایِ با و بی‌‌توشه، یادهای دوران کودکی در ایران، چگونگی «بزرگ‌شدن» و برخورد‌های اجتماعی در «غربت»، ذخیره‌‌ی پایان‌ناپذیر روایت‌های آنان را می‌سازد.»

 شاخص‌‌های مشترک راویان فرانسوی

نشرِ کم و بیش پیوسته‌ی آثار نویسندگان ایرانی که پس از انقلاب ۱۹۷۹ ایران در فرانسه ساکن شدند و به زبان این کشور می‌نویسند، از آغاز قرن بیست‌ و یکم آغاز شده است. این قلم‌به‌دستان نسل اول، زبان فرانسه را اغلب در تهران و در دبیرستان رازی آموخته‌اند و پس از مهاجرت در بزرگسالی، از سال ۲۰۰۰ به انتشار آثار خود در پاریس پرداخته‌اند. مرجان ساتراپی، نهال تجدد، پریسا رضا و سرور کسمایی، از جمله به این گروه تعلق دارند. شاهدخت جوان، جواد جواهری، مهستی شاهرخی و شهلا شفیق از جمله نسل‌ اولی‌هایی هستند که زبان این کشور را در سنین بزرگسالی آموخته‌اند و چندی است که کتاب‌های خود را به این زبان منتشر می‌کنند.

برای آشنا شدن به نقاط مشترک و ویژگی‌های نسل دوم نویسندگان ایرانی در فرانسه با سرور کسمایی، نویسنده‌ی مترجم ساکن پاریس گفت‌وگو کرده‌ایم. تازه‌ترین رمان کسمایی با عنوان «یک روز پیش از آخر زمان»، چندی پیش به فرانسه و فارسی منتشر شده است.

سرور کسمایی؛ عکس از کیوان صابر

بهجت امید: اصولا نویسندگان ایرانی یا ایرانی‌تبار را که به زبان فرانسوی می‌نویسند، چگونه تعریف می‌کنید؟

سرور کسمایی: این گروه نویسندگانی هستند که در سنین پایین‌ همراه با خانواده به فرانسه مهاجرت کرده‌اند و تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را به زبان فرانسوی گذرانده‌اند و حالا به این زبان می‌نویسند. عنوان «نسل دوم» را می‌توان از دو جهت به این دسته اطلاق کرد: یک از بابت نسل دوم مهاجرت و دو از بابت نسل دوم نویسندگان فرانسوی‌زبان ایرانی‌تبار. به‌طور مشخص: ویژگی نویسندگان «نسل دوم» یکی سن‌شان است که میان سی و پنج تا چهل و پنج سال است. یعنی تنها چند سالی از نسل پیش از خود جوان‌‌تر هستند. دو این‌که چون تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در فرانسه گذرانده‌اند،‌ از این طریق فرهنگی را کسب کرده‌اند که شاید بیش از فرهنگ ایرانی در ساختن شخصیت‌شان مؤثر بوده. سه اینکه این گروه تنها به زبان فرانسوی می‌نویسند.

ـ چند سال است که ناشران فرانسوی به نشر آثار نویسندگان ‌این گروه رو آورده‌اند و چرا؟

ـ اینها تازه‌‌ ازراه‌رسیدگان بازار نشر‌اند. با آغاز دهه‌ی ۲۰۱۰، تک و توک آثاری از این‌ گروه به بازار آمد که اگر اشتباه نکنم اولین‌اش رمانی از یاسمن منتظمی بود به نام «بهترین روز» (۲۰۱۲).

استقبال ناشر‌های فرانسوی از نوشته‌های این نسل را باید در راستای پدیده‌ی ادبیات فرانسوی‌زبان یا «فرانکوفون» که در فرانسه سنتی طولانی دارد، ارزیابی کرد. جریانی که نام‌های درخشانی را به ادبیات جهانی معرفی کرده است. کشورهایی چون کامرون، کنگو، هائیتی، ‌موریس، الجزایر، مراکش، تونس و… کشورهایی هستند که از دیرباز  زبان فرانسوی در آنها رواج داشته است، مستعمره یا نیمه‌مستعمره فرانسه بوده‌اند و به دلیل تعدد زبان‌های محلی، برخی از نویسنده‌ها و البته نه همه، فرانسوی را به عنوان زبان ادبی برگزیده‌اند. این جریان در سال‌های اخیر جایگاه بیش از پیش مهمی را در بازار نشر فرانسه باز کرده است. در این میان، ایران سابقه مستعمراتی نداشته، اما با واقعیت جدیدی به نام مهاجرت روبروست و نسل جوانی از نویسندگان فرانسوی‌زبان ایرانی‌تبار اکنون دارد سر از لاک در‌می‌آورد. البته هر کدام از نویسندگان این گروه تا اینجا یک رمان بیشتر ننوشته‌اند.

ـ ناشرانی را که به چاپ این آثار دست میزنند، چگونه ردهبندی میکنید؟

ـ رده‌بندی خاصی به نظرم نمی‌رسد. همه گونه ناشری امروزه می‌تواند سراغ این نوع ادبیات برود. اگر یک نگاه کوتاه به کتاب‌هایی که در بیست سال اخیر از فارسی به زبان فرانسوی ترجمه شده و نیز آثار نسل اول نویسنده‌های ایرانی فرانسوی‌زبان بیاندازیم، می‌بینیم که شماری از انتشاراتی‌های بزرگ و متوسط یکی دو اثر از ایرانی‌ها یا ایرانی‌تبارها در کاتالوگ‌شان یافت می‌شود.  در مورد نسل تازه‌پا اما شاید بتوان یک نکته را برجسته کرد و آن حضور دو انتشاراتی کوچک است که ناشر دو کار موفقی هستند که اخیرا، یعنی امسال و سال گذشته به بازار آمده و توجه خواننده و منتقد و داورهای جوایز گوناگون را جلب کرده‌اند. این دو انتشاراتی نه چندان مهم، نه چندان معروف و نه چندان مطرح، هر کدام برای بار اول رمانی را که موضوعش مربوط به ایران می‌شود منتشر ‌کرده‌اند. این نشانه این‌ است که برخلاف گذشته‌ای نه چندان دور که انتشار رمان اول نویسنده تازه‌کار و گمنام ایرانی‌تبار، ریسک تجاری در برداشت، اکنون نه تنها این‌طور نیست، بلکه این نوع کتاب پرفروش هم می‌تواند بشود.

ـ وجوه مشترک مضمونی این نویسندگان کدامند؟

 – یک نکته کلی و عام را در مورد نسل دوم  «فرانکوفون»‌ می‌توان یاد‌‌آور شد و آن اینکه با وجود توضیحاتی که در مورد زبان و فرهنگ این نویسندگان دادیم، آنچه در همه این رمان‌ها به شکل بارز به چشم می‌خورد، نقش محوری انقلاب ایران و پیامد‌‌ آن یعنی مهاجرت است: سرگذشت پدر و مادر (و در مواردی عمو و خاله و خویشاوندان)، شرح شرکت آنها در مقاطعی از انقلاب، باورهای سیاسی‌شان (اکثرا متعلق به سازمان‌های چپ و در یکی دو مورد هم نهضت آزادی)، شرح فرار و ورود به فرانسه در کودکی و رویارویی با فرهنگ و زبان جدید و مهم‌تر از همه، معضل هویت. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که وجه مشترک اکثر این رمان‌ها کند و کاو در تاریخ خانوادگی همراه با پس‌زمینه اجتماعی‌ـ سیاسی است. شاید به این علت که این نویسنده‌ها همگی در پی ریشه‌یابی و درک روند شکست‌ها و دگرگونی‌های اجتماعی‌ای هستند که منجر به مهاجرت‌شان شده. از همین رو گاه این حس به خواننده دست می‌دهد که  این گونه رمان‌ها نوعی روان‌درمانی یا «تراپی» نویسنده است.

نکته‌ی مشترک دیگری که در اغلب رمان‌های این دسته می‌توان برجسته کرد، مسئله مخاطب است. این رمان‌‌ها اغلب برای مخاطب فرانسوی یا اروپایی نوشته‌شده‌اند. این نکته هم راز موفقیت هم نقطه ضعف این گونه رمان‌هاست. رمانی که برای مخاطب فرانسوی نوشته می‌شود و به دنبال توضیح هر آنچه بر می‌آید که ممکن است این خواننده راجع به ایران نداند، از نظر ارزش‌ ادبی دچار دردسر می‌شود. چون خود را محدود می‌کند به یک گروه مخاطب. البته در کوتاه‌مدت این رویکرد می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد. چنان‌ که هست، اما به گمان من در درازمدت، اثر را آسیب‌پذیر خواهد ساخت.

البته پرداخت‌ها متفاوت است و هر کدام از این رمان‌ها از سنت‌های ادبی متفاوتی پیروی می‌کنند. باز اگر بخواهیم کلی‌‌گویی کنیم و برخوردی شماتیک داشته باشیم، می‌توان میان این رمان‌ها و رمان سحر دلیجانی «بچه‌های درخت جاکاراندا» نوعی خویشاوندی یافت. البته سحر دلیجانی در آمریکا زندگی کرده و کتابش را به انگلیسی نوشته است، اما از لحاظ سن و سال و سرگذشت به نسل دومی‌های فرانسه نزدیک است. این مثال را به این دلیل آوردم که رمان سحر دلیجانی امروز پرتیراژترین رمان نسل دوم آنگلوفون بوده و به ۳۰ زبان و در ۷۵ کشور منتشر شده است. بنابراین از لحاظ موضوعی می‌توان به عنوان رمان معیار از آن یاد کرد.

ـ آیا از نظر زبان و شیوه‌ی نگارش می‌توان وجوه مشترکی در این آثار دید؟

ـ ابتدا باید بگویم که اغلب این رمان‌‌های سرگذشت‌گونه یا «اتوبیوگرافیک» به اول شخص نوشته شده‌اند که به هر حال مشخصه این سبک است. نکته‌ی مشترک دیگر این دسته رمان‌ها این‌همانی میان نویسنده، راوی و شخصیت اصلی داستان است. باز ویژگی دیگری که به ویژه در مورد رمان‌هایی با پس‌زمینه سیاسی‌ـ اجتماعی می‌توان برجسته کرد، زبانِ معیار چه در توصیفات و چه در دیالوگ‌ها است. به نظر می‌‌رسد که موضوع این نوع رمان نیازی در نویسنده برای جستجوی زبانی ایجاد نکرده است. زبان روایت، زبانی خنثی است. شخصیت‌ها مثل هم و مثل راوی و مثل نویسنده صحبت می‌کنند. در این رمان‌ها که باید در جرگه‌‌ی ادبیات واقع‌گرا چیدشان، کمتر سهمی به تخیل راوی داده می‌شود. بنابراین زبان هم بسیار زمینی و واقع‌گرا و به ندرت شاعرانه است. تصویر‌پردازی یا توصیف شخصیت‌ها یا مناظر اگر هم انجام بگیرد، به زبانی روزنامه‌نگارانه است. اصولأ زبانِ این آثار ویژگی خاصی ندارد جز اینکه گه‌گاه واژه‌ای فارسی به همان شکل در متن فرانسه می‌آید و البته مفصلأ یا در خود متن یا در زیرنویس توضیح داده می‌شود. کلماتی چون مادر، پدر، نوروز، چهارشنبه سوری، شاه، امام، تعارف، بسیجی، پاسدار و نام خوراکی‌های ایرانی اغلب به همان شکل اصلی به کار می‌رود. این گونه واژه‌ها یا بیانگر دلتنگی این نویسندگان نسبت به زبان مادری است و یا  به شکل ناخود‌آگاه بروز می‌کند.

با این حال، زبان مورد استفاده در این گونه رمان‌ها از تسلط کامل نویسندگان بر زبان فرانسوی حکایت دارد.

ـ دلیل این را که این نویسندگان اغلب زن هستند در چه می‌بینید؟

-این پدیده‌ البته تنها مختص به این گروه نیست. در سال‌های اخیر زنان بسیاری چه در داخل و چه در خارج دست به قلم برده‌اند. انگیزه‌های گوناگونی محرک این ماجرا بوده. مهم‌ترینش به گمان من روند مدرنیته است که خیلی آهسته و آرام آغاز شده بود و ناگهان با سدی به نام حکومت مذهبی مردسالار روبرو شد. سدی که هر چند از ایفای نقش اجتماعی درخور زنان جلوگیری می‌کند اما از پیشرفت جریان ذهنی آن نمی‌تواند جلوگیری کند. به همین خاطر با نوعی فوران این جریان از گوشه و کنار این سد روبرو هستیم. و این در همه زمینه‌ها محسوس است. دست‌یابی به استقلال، جستجوی شخصیت اجتماعی، جستجوی هویت فردی، اینها روندی است که در جریان است. پارادوکس زن ایرانی هم این است که امروز از حقوق کم‌تری نسبت به پنجاه سال پیش برخوردار است، در حالی که سطح تحصیل و آگاهی و خودآگاهی و شناخت توانایی‌های فردی‌اش بسیار بالاتر از گذشته است. زن ایرانی بسیار بیش از آنچه در جامعه و فرهنگ ما به وی بها داده می‌شود، حرف برای گفتن دارد. این در زمینه‌ی ادبی هم محسوس است. نگاه کنید به تعداد نویسندگان زن پس از انقلاب در مقایسه با پیش از آن.

نکته دیگر اینکه تجربه مهاجرت در چهار دهه‌ی اخیر نشان داده است که زن‌های ایرانی قابلیت و استعداد شگفت‌انگیزی برای تطبیق خود با شرایط جدید، محیط تازه، یادگیری زبان خارجی از خود نشان داده‌اند. من نمونه‌های بسیاری را می‌شناسم که زن خانواده خیلی زودتر از همسرش به خود آمده و توانسته در اینجا گلیم خود را از آب بیرون بکشد. خب، اینها مادرهای همین نسل دومی‌‌ها هستند و نقش الگو و سرمشق را برای فرزندان‌شان داشته‌اند.

دست آخر باید اضافه کنم که در فرانسه هم سی سالی است که شمار زن‌های دست به قلم افزایش یافته و امروز نقش فعالی را در ادبیات بازی می‌کنند. هر سه این پدیده‌ها اهمیت دارند.

 ـ آیا این آثار در رسانه‌های فرانسه نیز مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرند و بازتابی دارند؟

ـ خب، به دلیل همان موضوع مخاطب که گفتم، خواننده‌های فرانسوی با آثار نسل دومی‌ها راحت‌تر ارتباط برقرار می‌کنند. بنابراین بازتاب این آثار در رسانه‌ها هم چشمگیرتر است. هر چه آثار ترجمه شده از فارسی سخت به رسانه‌ها راه پیدا می‌کند، آثاری که به فرانسه نوشته می‌شود با استقبال روبرو می‌شود. بخصوص اگر جایزه یا جوایزی هم دریافت کرده باشد.

 ـ آینده‌ی این روند را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

-یک زمانی، سینمای نوی ایران که در فرانسه رواج داشت بیشتر روایت چیزهای ساده از نگاهی کودکانه بود. حتی رمان تصویری مرجان ساتراپی هم از این قاعده مستثنا نبود. این نوع آثار‌ همواره با استقبال بسیار روبرو می‌شد. بعد کم‌کم سوژه‌ها پیچیده‌تر شد.

آرزوی من برای ادبیات فرانسوی زبان «نسل دوم» هم همین است. به گمان من نماد زایش یا تولد دوباره که در این آثار به طور شاخص دیده می‌شود، تصویر خود همین نسل است که دارد در مهاجرت زاده می‌شود. وقتی زاده شد، وقتی در گذشته خود کند و کاو کرد، وقتی به خود و دنیا ثابت کرد که کیست و از کجا آمده‌، وقتی هویت دوگانه و مرکب خود را پذیرفت، آن زمان امید من این است که این نسل با اعتماد به نفس به عرصه‌ی تخیل (فیکسیون) قدم بگذارد و با ریشه در فرهنگ ایرانی و تسلط بر زبان و فرهنگ فرانسوی، به خلق رمان‌های برجسته بپردازد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=92949