چهرههایى مانند طیب حاج رضایى، شعبان جعفرى، حسین رمضان یخى و مرتضى قصاب در تاریخ تحولات سیاسى ایران در ٧ دهه گذشته جایگاه ویژهی خود را دارند.
این سرلوطىها هوادارانى در محلههاى تحت نفوذ خود داشتند و تماشاى دستجات سینهزنى و زنجیرزنى آنها در ماه محرم که معمولا به رویارویى طرفین مىانجامید از جمله سرگرمىهاى اهالى محل بود.
طیب حاج رضایى در سالهاى پایانى عمر به طرفداران آیتالله خمینى پیوست و به دلیل برپایى تظاهرات خیابانى، سر دادن شعار علیه حکومت شاهنشاهى و حمله به تاسیسات دولتى اعدام شد.
بیژن حاج رضایى تنها فرزند طیب که بر خلاف برادران خود به خارج مهاجرت نکرده مىگوید پدرم لوطىمسلک بود نه «لمپن»؛ پدرم خودسر نبود و به آیتالله کاشانى و آیتالله بروجردى ارادت داشت.
بیژن رییس اتحادیه صاحبان پمپ بنزین خیابانى در ایران است. او در گفتگو با روزنامه «شهروند» مىگوید من و برادران و خواهرم به توصیه پدر و مادرمان به دنبال لوطىبازى نرفتیم و اغلب آنها دکتر و مهندس هستند. پدرم از ایام جوانى تا روزى که اعدام شد بارفروش بود بنابراین کسانى که گفته یا نوشتهاند پدرم پول مىگرفته تا شهر را بههم بریزد هیچگاه مدرک قابل اعتنایى ارائه ندادهاند اما مرحوم طیب به دستور آیتالله کاشانى روز ٢٨ مرداد روساى محلات را آماده کرد که کفن بپوشند و زندهباد شاه بگویند و به این ترتیب محمدرضا شاه را از ایتالیا به وطن برگرداندند. اما شب ٢٩ مرداد پدرم را بازداشت کردند و ١١ ماه در زندان بود.
او مىگوید دلیل اینکه نام من بیژن ولى نام ٧ خواهر و برادرم على اصغر، فاطمه، حسین، حسن، على، محمد و طیب است این است که روزى پدرم و دار و دسته او در جریان درگیرى با لوطى یکى از محلات دیگر تهران درگیر شدند و در جریان این زد و خورد شکم پدرم پاره شد او را به بیمارستان دکتر بیژن بردند و دکتر و جراحان بیمارستان او را از مرگ نجات دادند. در همان زمان من هم به دنیا آمدم و پدرم براى تشکر از دکتر بیژن یک اتومبیل براى او خرید و نام مرا هم بیژن گذاشت.
پسر طیب به نکات جالبى از همتایان پدرش در محلات دیگر تهران اشاره کرده است، او گفته هر محلهاى آن روزها یک بزرگتر داشت که در واقع لوطى محله بود و درباره مسائل مختلف تصمیم مىگرفت مثلا در محله باغ فردوس حسین رمضان یخى گردن کلفت محله بود، در محله پاچنار شخصى به نام دادکان پدر دکتر دادکان که مدتى رییس فدراسیون فوتبال ایران بود این مسئولیت را به عهده داشت.
در محله ٣٠مترى هم محمود مسگر حرف آخر را مىزد، پدرم شب ٢٧ مرداد این چند نفر را به عنوان روساى محلههاى شهر دعوت کرد که به خیابان بروند و جاوید شاه بگویند، تودهاىها هم در واکنش به این کار از خیابان لالهزارنو به طرف میدان توپخانه حرکت کرده و مرگ بر شاه مى گفتند بعد هم سرلشکر زاهدى توپ و تانک به خیابان آورد و کودتا کرد و به دنبال آن به شاه تلفن کردند که به ایران بازگردد.
روز ٢٩ مرداد هنگامى که پدرم در حیاط خانه نشسته بود سر و صداهایى مىشنود در را که باز مىکند با تعداد زیادى سرباز روبرو مىشود. به آنها مىگوید اگر داخل خانه شوید همهتان را مىکشم. به هر حال همراه سربازان مىرود و وقتى سوار یک ماشین ارتشى که آنروزها به کامانکار معروف بود مىشود، شعبان جعفرى، حسین مسگر و دیگر همردیفان آنها را مىبیند. همه آنها را به زندان قصر میبرند.
خلاصه پدرم یازده ماه در حبس بود تا آنکه شاه براى بازدید به زندان مىرود و از مرحوم طیب علت زندانى بودنش را مىپرسد پدرم در جواب مىگوید والله جاوید شاه گفتیم ما را به اینجا آوردند نمىدانم اگر زنده باد لنین مىگفتیم با ما چکار مىکردند شاه متاسف مىشود و دستور مىدهد او و دیگران را آزاد کنند.
بیژن طیب توضیح داده برخلاف ادعاى برخى، روابط آیتالله کاشانى و پدرم حسنه بوده، پدرم تعریف مى کرد، روزى آیتالله کاشانى به من گفت طیب چه نشستى که تودهاىها قرار است کشور را بگیرند و اگر چنین شود خواهر به برادر حلال است. به او گفتم در اختیار شما هستم میفرمایید چکار کنم. آیتالله گفت همراه این دو نفر برو. به نقطهاى خارج از شهر رفتیم و مدتى در سربالایى حرکت کردیم. آنگاه به دهانه غارى رسیدیم، داخل غار که شدیم دیدیم همه جا روشن است در آنجا موتور برق کار گذاشته بودند و تیمسار زاهدى با لباس آستین کوتاه جلو آمد و مرا بوسید و بعد شام خوردیم و همانطور که آیتالله کاشانى خواسته بود با تیمسار زاهدى و دیگران روز ٢٨ مرداد کارى را که قرار بود انجام دادیم. محمود کاشانى پسر آیتالله کاشانى که اکنون در قید حیات است نیز آنجا حضور داشته است.
پدرم همیشه رابطه خوبى با شاه داشت و دلیل روگردانى او از شاه دار و دسته و اقدامات تیمسار نصیرى رییس ساواک بود.
بیژن تاکید کرده که پدرش به رضاشاه علاقه داشته و روى بدنش عکس رضا شاه بزرگ را خالکوبى کرده بود.
درود برشما جمشید خان
این اقای بیزن پسرطیب درایران صاحب مکنت و پول و غیره است و گویا اهل منقل هم هست . به هردلیل راست و دروغ را مخلوط میکند که هم امورش درایران مختل نشود هم امروزیها هوای اورا دراینده نزدیک داشته باشند . با دیدن اینهمه اختلاس و دزدی و جنایت مشکل مردم امروز و فردای ایران است نه دیروز و پریروز که درهرصورت ازامروز بهتربودند