آوازه – سرانجام با تکیه بر همت و کوشش فستیوال تئاتر ایرانی در کلن دشواریها همه بر طرف شد و بیست و چهارمین دور از جشنواره در حال برگزاری است. جای دارد در این فرصت نگاهی بیاندازیم به برخی مسائل مهم اجرایی و تدارکاتی و اهمیت همدستی و همداستانی در این کار.
جشنواره در طول بیست و چهار سال عمر خود لحظات بحرانی خطرناکی را گذرانده که غالب آنها از اختلاف میان مسئولان و همیاران آنها برخاسته است.
باید در نظر داشته باشیم در تئاتر و همه هنرهای صحنهای دیگر مهم ترین عامل به دست آوردن مخاطب انبوه است. مخاطب انبوه به نوبه خود کیفیت بالا میطلبد. و کیفیت بالا از کار مداوم و همبسته هنرمندان به دست میآید. بهخصوص وقتی تئاتر برونمرزی بیشتر به اجرای تئاترهای غربی توجه دارد اهمیت این رابطه بیشتر میشود.
در شب شانزدهم نوامبر که شب گشایش فستیوال بود برنامهها آن طور که باید تنظیم نشده بود و خود را نمیتوانست تا پای یک فستیوال جهانی بالا بکشد. نکات بسیار کوچکی را نیز میتوان در حاشیه صحنه یادآوری کرد که سخت در جذب مخاطب تاثیر دارد. فستیوال در وهله اول به تنوع برنامهها توجه میکند. بعد این برنامههای متنوع را باید دید چگونه میتوان اجرایی کرد. صرف کاغذ به دست گرفتن و روی سکو ایستادن اجرا تلقی نمیشود. فستیوال باید به طور کلی برای خود یک مجری داشته باشد که در اجرای خود نکات مربوط به هنرمندان را بشناسد. متنهای اجرایی صحنه را خوانده باشد نه آنکه حتی نام هنرمندانی را که میخواهند بازی کنند از یاد برده باشد! واقعهای که در شب گشایش رخ داد.
برنامه موسییقی که به طور سنتی در شبهای گشایش عرضه میشود مثل نخود توی آش شده است. هیچ ارتباطی با متن روی صحنه ندارد. هیچ اشارهای هم به تئاتر در آن نمیشود. حال آنکه در رپرتوار موسیقی صحنهای ایران قطعات دلپذیر شنیدنی و نکتههای بدیع مربوط به زندگی هنرمندان فراوان است. اشاره به زندگی هنرمندان میتواند هم آنان را دلگرمتر کند و هم راه را برای جذب مخاطب هموارتر سازد.
تئاتر و «مردان بزرگ»
از مجری و موسیقی که بگذریم باید به تکههای تئاتری که در شب افتتاح به صحنه آمد توجه کرد. درگذشت مجید فلاحزاده یار دیرین همه ما طبیعتا صحنهها را غمزده کرده بود و دیگر جا نداشت که باز هم بر این غم بیافزاییم. وقتی ما تکههایی از کارهای فلاحزاده را به اجرای مجدد می گذاریم در واقع او را زنده تلقی میکنیم. زندهای که دیگر نیازی به آه و ناله ندارد. بماند که خود برنامه از مرحله بروشور تا زمان پخش سرشار از یاد و نام فلاحزاده بود و او مورد تجلیل شایستهای قرار گرفت که میبایست.
پس بهتر این بود که صحنه را به کارهای او و همکاران او اختصاص میدادند. آنچه از او به صحنه آمد بهترین کارهای او نبود. نکته دیگری که باید افزود این است که گشایش فستیوال نمیبایست به نوعی تبلیغات سیاسی تبدیل شود. مجید هنرمندی آرمانگرا بود و به معروفترین آرمان چپ ایرانیان در سده گذشته وفادار مانده بود ولی فکر نمیکنم حتی خود او نیز موافق میبود که در یادنامه او صحبت از لنین و احسان طبری به میان آید! همه اینان «مردان بزرگی» بودند ولی کارشان ربطی به فستیوال تئاتر نداشته است.
یک بار دیگر این گونه تبلیغات در جریان برگزاری شب شعر کانون نویسندگان ایران در پنجاه سال پیش پیش آمد. بهرهوری از فضای سیاسی در آن زمان نیز وسیلهای برای تبلیغات شده بود و نتیجه را به اخراج گروهی از نویسندگان کشانید. هنرمندان به عنوان پیشقراولان آزادی عقیده میتوانند با حفظ آرمان خود هر شیوه و روشی را که میخواهند برای نیل به هدف برگزینند و این کار با تبلیغات سیاسی تفاوت دارد. کوتاه کنیم، این واقعه در گوش همه هنرمندان بازتابی نه چندان مطلوب داشت. بجاست که دوستان در این مورد بیشتر بیندیشند.
مریم و ترانه سرگشته
بازگردیم به برنامه موسیقی گروه مریم آخوندی که متاسفانه این بار جز در مورد خودش ستایش دیگری نداریم. آن هم ستایشی که باید با آهنگساز و شاعر قسمت کند. مریم برخلاف همیشه که به آهنگهای محلی اولویت میداد این بار بیشتر به موسیقی شهری نگاه کرده بود. نیمی از برنامه را نیز به دلیل کوتاهی وقت از برنامه خود حذف کرد. راستش را بخواهید مریم میماند و ترانه «سرگشته» که یکی از فاخرترین ترانههای پیش از انقلاب است و نمونه بارزی از رشد و پرورش موسیقی آرمانگرایانه است.
ه. الف . سایه در این ترانه پنهانکارانهترین تمثیلهای فرهنگی را به کار گرفت.
شاعر چشمی به افق میدوزد که با صدای نی توام شده و گویی شاعر را به سوی خود میطلبد. پاورچین پاورچین به طرف صدا میرود ولی هرچه نزدیکتر میشود، صدا کمرنگتر میشود و وقتی باز میگردد دوباره صدا شدت میگیرد و این بازی پایانناپذیر است. سایهی شاعر میگوید آرمان خود را رها نخواهد کرد چه صدایش دور شود و چه نزدیک. چه در تنگ غروب باشد و چه در شکوفه سرخ. هر چه هست مهم آرمان اوست. شاعر خود شرح میدهد که شبهای بلندی را تا سحر بیدار مانده، شاید که به دیدار آرمان موفق شود. ولی امیدی بی حاصل بود. حاصلش تنها تکرار رفت و بازگشت شاعر است:
شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی وحشی پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانهای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پر ی کجایی، که رخ نمی نمایی
از آن بهشت تنها، دری نمیگشایی
تو ای پری کجایی، که رخ نمینمایی
تو ای پری کجایی، که رخ نمینمایی
توجه به آرمانگرایی چه در شعر، چه در ترانه هنگامی ارزشمند است که سبب خلق تمهیدات شاعرانه شود و با تمثیل و ایما و اشاره پیام خود را از دیوار سکوت و رکود بگذراند.
ترانهای که مریم برای فستیوال انتخاب کرده بود قبلا خوانندگان دیگری خوانده بودند. معروفترین اجرای آن با صدای حسین قوامی و الهه بر روی صفحه ضبط شده است. خوانندگان پس از انقلاب نیز آن را بازخوانی کردهاند.
مریم آخوندی که حقا صدایی پر جاذبه دارد اجرای جانداری از آن برای جشنواره انتخاب کرده بود. افسوس که آن را کوتاه کرد.
برنامه گشایش فستیوال تئاتر اگر چه با موفقیت کامل توام نبود ولی با توجهی که هنرمندان و مجریان در تنظیم برنامه به کار خواهند گرفت موفقیتهای بیشتری در آینده به دست خواهد آورد.