رضا پرچیزاده – عمر ابن خَطّاب، دومین خلیفهی مسلمین، بزرگترین فاتحِ آغازِ اسلام نیز هست. در دورانِ دهسالهی خلافتِ عمر (۶۳۴-۶۴۴) مرزهای «دارالاسلام» از مشرق به منتهی الیهِ امپراتوریِ ساسانی و از مغرب به حوالیِ امپرانوری قسطنطنیه رسید.
در آن زمان دولت- شهرِ اورشلیم بخشی از امپراتوریِ قسطنطنیه بود. سپاهِ اسلام در سالِ ۶۳۷ میلادی به فرماندهیِ ابوعبیده ابن جراح اورشلیم را به محاصره درآورد. روایت است که فرماندارِ رومیِ اورشلیم از تسلیمِ شهر به ابوعبیده سر باز زد، و شرط کرد تنها در حضورِ خلیفه اورشلیم را به سپاه اسلام تسلیم خواهد کرد.
پس عمر رنجِ سفر از حجاز به فلسطین را بر خود هموار کرده به اورشلیم آمد، و خود شخصا تسلیمِ شهر را پذیرفت. فرماندار سپس عمر را به زیارت و عبادت و نماز خواندن در کلیسای مقبرهی مقدس دعوت کرد. زمینی که این کلیسا بر آن بنا شده را پیروانِ مذهبِ ارتدوکسِ شرقی– که دینِ امپراتوریِ قسطنطنیه هم بود– محلِ مصلوب شدن و عروجِ عیسی مسیح میدانند.
مطابقِ روایتِ قرونِ وسطایی، عمر به هوای اینکه مبادا مسلمانان پس از عبادت کردنِ او در کلیسا به فکرِ تعرض به آن مکان و تغییر دادنِ کارکردِ آن به مسجد بیفتند، از عبادت در کلیسا عذر خواست و به عوض در محلی در نزدیکیِ آن– که گفته میشود حضرتِ داوود هم در آنجا عبادت کرده بود– نماز گزارد. مطابقِ این سنت، از آن زمان به بعد تمامِ اماکنِ مقدسِ مسیحی و یهودی در دارالاسلام از تعرضِ مسلمانان در امان قرار گرفتند. عمر همچنین ممنوعیتی که مسیحیان بر یهودیان قرار داده بودند را برداشت و آنها را در زیارتِ اماکنِ مقدسِ خود در اورشلیم آزاد گذاشت.
حدودِ پنج قرن بعد اورشلیم در جریانِ جنگهای صلیبی به دستِ صلیبیونِ کاتولیک افتاد. بر مبنای متونِ تاریخی، صلیبیون کمتر از مسلمینِ آن دوران به رواداریِ مذهبی معتقد بودند. برخوردِ سختِ آنها با یهودیان– و نه لزوما مسلمانان– در «ارضِ مقدس» که بعدها به اروپای غربی هم کشیده شد و به اخراجِ یهودیان از انگلیس، فرانسه و اسپانیا انجامید نمونهی این عدمِ رواداری است. با این وجود گزارشی از تخریب یا تعرض به اماکنِ مذهبیِ یهودی و اسلامی به دستِ صلیبیون در دست نیست، که همین رواداریِ مذهبیِ نسبیِ آنها را نشان میدهد. صلیبیون بیش از یکصد سال بر اورشلیم حکم راندند.
در سال ۱۱۹۳ بود که اورشلیم دوباره سقوط کرد. هنگامی که مسلمین اورشلیم را از صلیبیون بازپس گرفتند، سلطان افضل ابن صلاح الدینِ ایوبی دستور داد در محلِ نماز گزاردنِ عمر مسجدی به نامِ وی بنا کنند. این مسجدِ محقر در جنوبِ حیاطِ کلیسای مقبرهی مقدس قرار گرفته. بعدها در حدودِ قرنِ پانزدهم یک منارهی ۱۵ متری هم برایش ساختند. در میانهی قرنِ نوزدهم سلطان عبدالمجیدِ عثمانی مسجد را مرمت و نوسازی کرد.
مسجدِ عمر از بناهای تاریخی- مذهبیِ مشهورِ اسلام نیست. این مسجد حتی شکوه و عظمتی هم ندارد، و در گوشهای در میانِ بناهای عظیم و مشهورِ تاریخِ ادیانِ سامی گم شده. با این وجود، فلسفهی ساخته شدنِ این مسجد و روایتِ پشتِ آن– روایتی که همچون بسیاری روایاتِ تاریخی حقیقتسنجیاش، اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است– پیامی دارد که بسیاری از آن بناهای عظیم ندارند؛ و آن «پلورالیسمِ دینی» است که اکنون سالهاست در اثرِ استحالهی اسلام از «دین» به «ایدئولوژی» فراموش شده است.
امروز نسلِ جدیدِ حکمرانانِ عربستان متوجه شدهاند که برای خلاص شدن از دستِ رادیکالیسمِ اسلامی– به ویژه در قالبِ رژیمِ ولایتِ فقیه و ملحقاتاش همچون حزبالله و حشدالشعبی– باید رواداریِ دینی و «اسلامِ معتدل» را رواج دهند. این لزوما تغییری در «دکترینِ» اسلامِ ایجاد نمیکند، بلکه بیشتر حکمِ اصلاحاتِ مدنی را دارد که گشودنِ سپهرِ اجتماعی در عربستان را هدف قرار داده. با این وجود این حرکت به نظر من میتواند مقدمهی «اصلاحِ دین»– همان اوجبِ واجبات– قرار گیرد، بهخصوص بعد از ضرباتی که خاورمیانه در اثرِ رادیکالیزه شدنِ اسلام طیِ چهل سالِ اخیر متحمل شده است. به نظر میرسد اصلاحِ اسلام که دنیا سی سال است آن را در شمالِ خلیجِ فارس جستجو میکند سرانجام از جنوبِ خلیجِ فارس آغاز شود.
بدین ترتیب، شخصا به عنوانِ یک «لاادری» که به هیچ دینی معتقد نیستم، و به عنوانِ یک «سکولار» امورِ اعتقادی را امری شخصی برای هر فردی میدانم، اما به شیوهای «کاربردی» عقیده دارم که برخی اصول و سنتها و پیامهای دینی میتواند به پیشبردِ سکولاریسم و دموکراسی در میانِ مسلمانان و در جهان کمک کند. پلورالیسمِ دینی و رواداریِ بیتردید یکی از آن اصول است، و بنابراین با در نظر گرفتنِ «اصولِ ایمنی» جای یادآوری و قدردانی دارد.
The problem of Islamic fundamentalism is the fundamentals of Islam
Sam Harris
مشکل بنیادگرایی اسلامی بنیادهای اسلام است (سم هریس)
این نوع راه کار دادن تنها از مطالعه ناقص تیولوژی اسلام، ساختار اسلام و متن قرآن از یک طرف و انتخاب دلخواهی از تاریخ اسلام برمیاید.روادار نبودن متن قرآن با دگراندیشان یک موضوع اصلاح ناپذیر است (برای نمونه فقط آیات ۲۸ و ۲۹ سوره توبه). اسلام اصلاح پذیر نیست و امید بستن شما همان اندازه پوچ است که امید بستن به اصلاح طلبان حکومتی در ایران. چشمهایم را باز کنید و متوهم نباشید.