عطا هودشتیان – جنبش اعتراضی مردم با شتابی بیمانند در شهرهای بزرگ و کوچک هنوز ادامه دارد. تا امروز تعدادی کشته و بسیاری دستگیر شدهاند. مشهود است که هنوز نیروهای سرکوب نظام برای مقابله بطور همهجانبه وارد کار نشدهاند. قدرت بینظیر و بیتوقف این حرکت، همه نیروها را به جبههگیری و جهتگیری سیاسی واداشته است. با این حال، ضعف اساسی این جنبش آن است که تمرکز حرکات اعتراضی بر شهرستانها بوده و تهران تا کنون به سختی و بهطور ناپیگیر به آن پیوسته است. اگر پایتخت به این جنبش نپیوندد و اگر دامنه جنبش با حمایت جمعیت وسیع شهر تهران همراه نشود، بیم آن میرود که این جنب و جوش بهطور تدریجی و خود به خود تحلیل رود.
این ضعف را البته باید در کنار دو ضعف دیگر اعتراضات اخیر یعنی عدم نوعی رهبری هدایتکننده و یک سازماندهی هماهنگ باید گذاشت که خود جای تحلیل مجزا دارد. اما چرا تهران مهم است.
۱- چرا تهران مهم است؟
چنانکه میدانیم، ساختار کشوری، اقتصادی و اجتماعی در ایران از دیرباز بر پایتخت متمرکز بوده است. از نگاه فلسفه سیاسی، ایران یک کشور تمرکزگراست و هرگز یک سیستم کشور داری فدرال نداشته است. تهران هم مرکز اداری و مدیریتی کشور است، هم جمعیت انبوهی در آن سکنا گزیدهاند و هم آنکه محل اصلی فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی طبقه متوسط در ایران است. در طول دو سده اخیر، جایگاه اهم تحولات اصلی، همچون جنبش مشروطه، کودتای رضاشاه، جنبش ملی شدن نفت، اعتراضات خرداد ۱۳۴۲، جنبشهای چریکی فدائیان و مجاهدین دهه ۵۰، انقلاب اسلامی و بالاخره جنبش سبز در تهران بوده است.
این واقعیت نکته دیگری را نیز نشان میدهد که در نهایت کار، این تهران است که طبقه متوسط هم به آن امید داشته و هم محل نهایی و اصلی فعالیت اقتصادی خود را در آن متمرکز کرده است. در طول ۳ دهه اخیر، مشهد، تبریز، اصفهان و شیراز همواره بار سنگینی از فعالیت های اقتصادی کشور را به عهده داشتهاند، لیکن در خاتمه، تهران همواره جایگاه نهایی روند تعادل و عدم تعادل اقتصادی را تعیین کرده است.
در یک کلام، ساختار ایران به گونهای شکل گرفته است که بدون تهران هیچ جنبش واقعی به توفیق دست نخواهد یافت. از این رو حرکتهای اعتراضی اخیر در ایران میبایست به تهران کشیده شود و پایتخت میبایست در این حوادث سهم اصلی را ایفا کند.
۲- چرا تهران در اعتراضات اخیر سهم کمتری داشته است؟
پس از دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و خصوصا بعد از خاتمه جنگ میان ایران و عراق، طبقه متوسط، جان تازهای در ایران یافت. بخشی از آن عمیقا غربزده، غربگرا و طرفدار سرمایهداری لیبرال بود. در واقع تهران و شهرهای بزرگ، محل اصلی فعالیتهای اقتصادی و داد و ستدهای این طبقه قلمداد میشدند.
یکی از دستآوردهای اصلی دولت احمدی نژاد، شکستن کمر این طبقه در حوزه اقتصادی بود تا توان مقاوت بخش خصوصی گرفته شده و قدرت ایستادگی در برابر نظام از آن سلب شود. اما اعتراضاتی که به جنبش سبز کشیده شد، امید را به این طبقه بازگرداند. با این حال، سرکوب آن جنبش، طبقه متوسط را به عقبنشینی واداشت. راحتطلبی به همراه فقر تدریجی و نداشتن بنیه مالی لازم و تمرکز اقتصادی بر دلالی و واسطهگری به جای فعالیت آزاد خلاق و رقابتی، چنانکه یک سرمایهداری سالم نیازمند آن است، هرچه بیشتر عناصر این طبقه را به محافظهکار و ترسو و نان به نرخ روزخور بدل نمود. در سالهای پس از شکست جنبش سبز عملا هیج نشانی از قدرتنمایی چشمگیر این طبقه علیه وضع موجود مشاهده نشد و بیشتر نشانههای تقبل وضع موجود در آنها دیده میشد.
۳- تهیدستان در برابر محافظهکاران
خاطرمان هست که برخی صداها از سوی سرداران سپاه در دوران جنبش سبز میگفتند تا زمانی که اقشار تهیدست و زیرین جامعه پا به میدان نگذارند، بیمی نیست. اکنون در جنبشهای اخیر، بخشی از آن اقشار تهیدست پا به میدان گذاشتهاند. اگر در جنبش سبز این گروه، طبقه متوسط را تنها گذاشته بود، در دوران اخیر این طبقه متوسط است که تلافی میکند، و تهیدستان را تنها میگذارد. البته حرکتهای اعتراضی اخیر را فقط تهیدستان نمیگردانند، اما تمرکز اصلی اقدامات کم و بیش به عهده آنهاست.
شرکتکنندگان بسیارند و از جمله مالباختگان، بیکاران، بیچیزان، حاشیهنشینها، تحصیلکردگان بیآینده و بیامید، و بالاخره جان به لب رسیدگان و اهالی شهرهای دوردست که نظام تا کنون اهمیتی به آنها نمیداده و چیزی از۴ دهه حاکمیت اسلامی به آنها نرسیده، و شاید برخی دیگر که به دیده این مشاهدهگر تا کنون نیامده است.
در عین حال، مشهود بودن این واقعیت چنان است که نمایندگان برخی گروههای متصل به طبقه متوسط، از جمله برخی اصلاحطلبان حکومتی و غیرحکومتی، نه فقط خواهان پیوستن به آن اعتراضات نیستند، بلکه حتی برخی از انها بهطور آشکار مدافع سرکوب آنها شدهاند و دست به دست رژیم، از حفظ نظام برای ادامه امنیت سیاسی و مالی خود دفاع میکنند.
برخی از آنها این اعتراضات را «بیریشه» معرفی کردهاند و برآنند که به زودی از میان خواهد رفت. برخی دیگر این اعتراضات را همزاد جریانهای افراطی و تخریبکننده میخوانند.
جان کلام آنکه جنبش اعتراضی فعلی تنهاست، و به پشتیبانی وسیع طبقه متوسط نیازمند است. هرگونه اتحاد دمکراتیک از هر نوع، به نفع پیشرفت آن بهحساب میآید. ایجاد یک رهبری هماهنگ و یک سازمان سراسری نیز از الزامات فوری این حرکت است. اما در نهایت، برای دست یافتن به موفقیت، این حرکات اعتراضی باید به شهر تهران منتهی گردد زیرا بدون تهران و پشتیبانی شهرنشینان پایتخت، شکست آن محتمل است.
نکته مهمی است که طیفی که اقای موسوی و خاتمی زمامدار هدایت ان بودند اکنون در بهت و بلاتکلیف نظارهگر است و گیج زدن انها از بابت به میدان امدن سران اپوزیسیون خارج از کشور، همراه با موج کسانی است که علاوه بر طبقه فرودست و کمتوان مالی در شهرهای کوچک موج جوانا ن دهه ۷۰ تحصیلکرده و بیکار و… ان را شکل داده است. اکثر قریب به اتفاق کسانی که به رای خاکستری معروف شدهاند همراه تظاهرات اخیر هستند و بسیاری از مردم طرفدار اصلاحطلبان و سبزها (بر عکس رهبرانشان) با احتمال تزلزل وضعیت اقتصادی، و شروع موج جدید اعتراضات همانند سال ۸۸ به هموطنان خود ملحق شوند.