مهدی اصلانی – سعید حجاریان یکی از بنیانگذاران نظامِ اطلاعاتی حکومت اسلامی به بهانهی خیزشِ اخیر در تازهترین موضعگیریاش فیلم «قیصر» ساختهی مسعود کیمیایی را دستمایهی مکتوبِ خود قرار داده است. (۱) در خوانش سعید حجاریان نکتهی کانونی فیلم «قیصر» تغییر نسلی است که میان لوطیها رخ داده.
«نسل اول خاندایی با بازی جمشید مشایخی است که در زمره عیاران بهشمار میرود. وی بهکلی غلاف کرده است و در گوشهی خانه روزگار سپری میکند؛ شاهنامه میخواند و دیگران را به فتوت و جوانمردی نصیحت میکند. وی زمانی سردمدار محله بوده و به قول خود آجر را از داخل دیوار بیرون میکشیده اما با تغییر رویکرد، سالهاست که بهعنوان محتشمی در محله شناخته میشود و به امر خیر و رتق و فتق امور مردم میپردازد. شاید بتوان گفت مثال اعلای او پوریای ولی است که همه این صفات را در خود جمع کرده است. نسل بعدی، فرمان با بازی ناصر ملکمطیعی است. وی قصاب محله است. فرمان به زیارت خانه خدا رفته و عهد کرده است که دیگر دست به چاقو نبرد اما هنوز رگ انتقامجویی در وجودش هست. نسل سوم، قیصر با بازی بهروز وثوقی است که دیگر نمیتوان به او لوطی گفت. وی مرزهای لوطیگری را رد کرده و عملا لاشخور شده است. وی به هیچ ادبی پایبند نیست و همه ملاهی و مناهی را مرتکب میشود، عملا با خاندایی نیز در میافتد و متلکبارانش میکند و شاید هم در گوشه ذهنش او را بیغیرت، بزدل و ترسو میداند.» (۲) نظریهپرداز امنیتی و ارشد اصلاحات پس از خوانش ابتر و نادقیق خود از فیلمِ «قیصر» نمونههایی از سه نسل لوطیها را در میان گروههای سیاسی برمیشمارد: «شاید بهترین نمونه آنها- از نسل اولیها- حاجمهدی عراقی باشد که سعی داشت گروههای دوم و سوم را نیز به راه بیاورد، بهگونهای که آنها را سیاسی کند و در خدمت نهضت قرار دهد. ملاقات وی با طیب حاج رضایی که بعدها به یکی از یاران امام تبدیل شد و به دست شاه تیرباران شد، نمونهای از فعالیتهای وی است.»(۳) حجاریان تکلیف قیصر را هم بیآنکه نمونهای مشخص بهدست دهد روشن میکند. قیصر «لاشخور» است و نمادِ «گروههای خودسر که در عمل و کلام به هیچچیز پایبند نیستند.» (۴)
هیچیک از موافقان و مخالفان فیلم «قیصر» از ابراهیم گلستان، پرویز نوری، نجف دریابندری و پرویز دوایی که نگاهشان به «قیصر» مثبت بود تا جدیترین مخالفِ قیصر، هوشنگ کاووسی، قیصر را «لاشخور» ندانستند. دکتر کاووسی اقدام قیصر را اصلاح جامعه نخوانده و آن را شخصی و خصوصی میخواند: « یک پهنه خون برادر را از عدهای گرفتن اقداماتی در زمینه اصلاح یک جامعه نمیتواند باشد. جامعهای که معایب و نقایصاش قیصر و فرمان را وامیدارد که دور از مراجعه به نظم و مقامات قضایی خود اصالتا عدالتگر و منتقم خویش باشند.»(۵)
قیصر پاشنه خواباند، چاقو غلاف کرد و از زیرِ گذر به آبادان رفت تا با «کسبِ حلال» گذران زندگی کند. قیصر از زیرِ گذر و بازارچه میآید. سنتی است، اما «لاشخور» نیست، قیصر توأمان نماد نوعی از مروت و رفاقتِ مردانه نیز هست. او نهتنها کنار قدرت نمیایستد که علیه نظم موجود شورش میکند. حال آنکه «لاشخور»ها و لمپنها نهتنها هیچ نقشی در درآمدزایی و چرخهی تولید ندارند، که زالووار از خونِ دیگران ارتزاق میکنند. لباسشخصیها، عواملِ خودسر، اسیدپاشهای حرفهای که هیچوقت شناسایی و مجازات نخواهند شد و هماره به فرموده عمل کردهاند را میتوان در شمار «لاشخور»ها به حساب آورد. این نوشته قصد ندارد تا تفاوت مفهومی لاتها و عیاران و پهلوانان را برشمارد چه آنان که «درراه قدرت پلید شمشیر میزنند و بدزبانی پیشه میکنند»، با کسانی که با قدرت همشانگی نمیکنند یکسره متفاوتاند. (۶)
اگر بتوان قیصر را «لاشخور» خواند. حسین اللهکرم و حاجبخشی و زهرا خانم و عباس فالانژ و بیشمار لباسشخصیها را باید چه نام نهاد؟
از دیگر قهرمانهای ذهنی آقای حجاریان که پوریای ولی میخواندش، حاج مهدی عراقی است. هم او که از خیزشِ ارتجاعی ۱۵ خرداد ۴۲ تا واپسین دمِ حیات سرسپردهی مذهب و خمینی و قدرتِ حاکم بود. حاج مهدی عراقی از اصلیترین بنیانگذاران شاخهی ترور در جریان اسلامی و حامی بیچون و چرای نواب صفوی بود و خود به دلیل دست داشتن در ترور حسن منصور به حبس رفت. پس از رهایی از زندان اما با ریاستِ زندانِ قصر اولین زندانبان اسلامی شد. چگونه میتوان با این درجه از بدفهمی وی را در کنار خاندایی «قیصر» قرار داد؟! خاندایی در فیلم «قیصر» نماد افتادگی است و نوعی درخودفرورفتن و رویکرد به عرفان و جهانبریدگی. او تنتواناییاش را در زورخانه به امانت داده. خاندایی بینیاز از قدرت در خلوت خویش با شاهنامه کنار آمد. حاج مهدی عراقی اما به گماشتگی خمینی فخر فروخت. در دورانی که قوهی قضاییه و دستگاه امنیت در اختیار سعید حجاریان و همفکران اصلاحطلباش بود، در اوین داییهایی از جنس «لاشخور»ها حضوری نمادین داشتند. مجتبی محراببیگی مشهور به دایی مجتبی و جلیلِ بنده، معروف به دایی جلیل در همراهی با مجتبی حلوایی و مجید قدوسی و عباس ابطحی (سید) و… در شمار «لاشخورها»یی بودند که دستباز سر بریدند و تن دریدند و رگ زدند. چرا که مرگ کسب و کارشان بود. آنها هیچگاه ناشناس نبودند و همهشان به پاس انجام وظیفه ارتقاء مقام یافتند.
تئوریسین اصلاحات در توضیح و چرایی عدم تأثیرگذاری نسل اولیها (جوانمردانی از نوع حاج مهدی عراقی) بر نسلهای بعدی سه علت را برمیشمارد: «در اینباره میتوان چند علت را برشمرد. اولین آنها رشد بیرویه جمعیت است. حد فاصل سالهای منتهی به انقلاب، جمعیت افزایش یافت و این موضوع باعث شد انتقال تجربه به خوبی صورت نگیرد. اساسا یکی از دلایل شکاف نسلی عدم ارتباط نسل قبلی با نسل بعدی است که یکی از عواملش تکثیر اولاد است. یعنی پدران فرصت ندارند تجربه زیسته خود را به فرزندان منتقل کنند. دومین علت را میتوان در ضعف دستگاه مسئول رسیدگی و پلیس سراغ گرفت که هر کس ناامید از دستگاه رسمی است، به خود اجازه میدهد سرخود عمل کند و شخصا دست به کار شود. سومین دلیل به برخی فتاوی شاذ بازمیگردد.» (۷)
یادش بهخیر آقای جوادی معلم انشای ما در دبستان ذوالفنون برای امتحان نهایی تصدیق ششم ابتدایی جملاتی را روی یک صفحه کاغذ کپی کرده بود که هرجای انشا قرار میدادی دستِ کم نمرهی ۱۴ گرفته بودی. «رشد بیرویه جمعیت» را میتوان در هر متن سیاسی اجتماعی مانند کمبود آب و برق و نان و ترافیک و آلودگی هوا و… گنجاند و نمره گرفت.
یا این حکمِ نظری که نتیجهی شکاف نسلی محصولِ تکثیر اولاد است!
سعید حجاریان آگاهانه و تعمداً لفظِ شیک و عمومی پلیس را بدیل نیروی چندگانهی سرکوب از بسیج و گشتهای متنوع و متعدد و سپاه و موتورسوار و لباسشخصی قرار میدهد. نیرویی که فارغ از کنترل شدید امنیتی صبح تا شام با چند تارِ موی بیرونزده و رُژِ لب و ارتفاع مانتو و چکمه و هزار مورد شخصی جامعه درگیر است.
در روایتِ حکومتمدار و امنیتی سعید حجاریان میخوانیم که «هر کس ناامید از دستگاه رسمی است، به خود اجازه میدهد سرخود عمل کند.» این نگاه در زیر پرچم تاریخنگاری حکومتی حتا قادر نیست دستان آلودهی رهبران نظام را شستشو دهد.
سعید حجاریان بیش از هر کس میداند همهی ترورهای مخالفان در خارج کشور از ترورهای سیاسی و میکونوس تا قتلهای زنجیرهای با حمایتِ تام و تمام دستگاه حاکم و اذن رهبری عملیاتی شده و مطلقاً «ناامیدی از دستگاه رسمی» در کار نبوده. سعید حجاریان سومین علت گسست نسلی را مرتبط با «برخی فتاوی شاذ» (۸) میداند.
حجاریان حتا شبیه حرفهای خودش هم نیست؛ هنگامی که پس از گلولهی شلیکشدهی سعید عسگر بر شقیقهاش گفت: «معتقدم سعید عسگر در جریان ترور من کارهای نبود. عسگر تنها ماشه بود. آنهایی که ماشه را کشیدند مهم هستند.» (۹) عضو ارشدِ اصلاحات با شمِ قوی اطلاعاتی- امنیتیاش ماشهکشها را خوب میشناسد. دستِ کم در دوران قَدَرقُدرتی و فرمانروایی خود که با تولید محصولاتی از نوع زهرا خانم و عباس فالانژ و دیگر خودسرانِ دستآموزی که به وظایفِ مکتبیشان عمل میکردند.
چگونه است که نظام امنیتی حکومتی که اعلامیهی فلان گروه سیاسی در دوردستترین مکانها را کشف میکند یا عبدالمالک ریگی را از آسمان دوبی به داخل ایران کشیده و دستگیر میکند، قادر به شناسایی اسیدپاشِ موتورسوار نیست. بهراستی گروههای خودسر هنوز برای سعید حجاریان ناشناس هستند؟ سعید عسگر را میتوان برادر ناتنی عباس فالانژ خواند که مانتو و دامن دختران سیاسی را با تیغ موکتبری میدرید. آنکس که سهراهی و نارنجک در میانهی میتینگهایی که خود مجوز داده بودید منفجر میکرد، ناشناس نبود و نیست. آن زمان به نفعتان نبود آشنایی دهید. حالا همچون گربه بر تعفنی برجایمانده خاک میپاشید. شمایان هر زمان از چرخهی قدرت به بیرون پرت شدید زبانتان تغییر کرد. سعید حجاریان بیشتر و بهتر از هرکس دانسته است که نظام متکی بر آپارتاید دینی و جنسی و قومی که هنوز دل در گرو اصلاحاش دارد، بر خودسری استوار بوده. و این میراثِ شومِ شیعیسم خمینی برای ایران بود. در تاریخ معاصر ایران خودسرتر از روحالله خمینی نداشتهایم. دو نمونهی قتلِ امیرعباس هویدا و فرخرو پارسا شاهدی است بر این مدعا. در هر دو مورد ابتدا با کدخدامنشی و وساطت بازرگان و بنیصدر رضایت میدهد و حکم که نزنیدشان. سپس تلفنهای حضرت قاضیالقضات چند ساعت قطع میشود و بعد تمام!
سپهسالار ارتجاع و قدارهبند و خودسر اصلی همانا شخص خمینی است که اصلاحطلبان کماکان موجودیت و موضوعیتشان را از وی میگیرند. عضو ارشد و سابق وزارت اطلاعات در ادامهی تحلیلاش مینویسد: «امروز این پدیده گسترش یافته و لاتها لزوما سیاسی نیستند. جامعه ما با مسائلی همچون بحران فروپاشی خانواده و مواد مخدر توهمزا و حاشیهنشینی روبروست و شاهد هستیم در مناطقی که این عناصر با یکدیگر پیوند خوردهاند، پلیس امکان ورود و کنترل ندارد. […]این موارد و نمونههایی دیگر باعث رواج هولیگانیسم و وندالیسم (۱۰) شده و بر مشکلات جامعه افزودهاند. راه شکستن این فضا، اصلاح و مقیدشدن کلام و عمل نیروهای دست بالا است که اگر چنین شود، لاتبازی و خودسری در پایین از میان میرود.» (۱۱)
آقای حجاریان، شما کم آوردهاید. اینبار صندوق به کمکتان نیامد و شما قادر به شمردنِ خیابان نیستید.
شما حق دارید قهرمانهایتان را در میان حاج مهدی عراقیها و لاجوردیها بجویید.
تمام تلاشِ شما این است که با خوانشِ نادقیقِ فیلم «قیصر» به نتیجهگیری سیاسی جناحی رسیده و در نهایت قدرت مستقر و نیروی شرّ را بدل به خیر کنید. با نگاهِ شما اعتراض (و نه شورش) آزاد است، اما تا آنجا که رخصت هست، تا زنجیر!
۱-۴ «فتیان، لوطیها و خودسرها»؛ سعید حجاریان؛ روزنامهی شرق ۲۷ دیماه ۹۶
۵- «حرفهای ماقبل آخر»؛ دکتر هوشنگ کاووسی؛ مجله نگین بهمنماه ۱۳۴۸
۶- برای دانستن بیشتر نگاه کنید به جستار «زیرِ گذرِ تیغ و تن»؛ نوشتهی بهروز شیدا
۷-۸ سعید حجاریان؛ روزنامه شرق ۲۷ دی ۹۶ و نیز «فتاوی شاذ» به معنی نادر و در مقابل مشهور به کار میرود.
۹- نگاه کنید به گفتگوی سعید حجاریان با روزنامه شرق، ۲۹ اسفند ۹۲
۱۰- ریختهمانِ واژگانِ بیهویتِ حوزه و چاه مانند «فتیان» که معنایی معادل جوانی و فتوت میدهد و یا ملاهی و مناهی؛ برگرفته از لهو و نهی و فتاوی شاذ معادل نادر در کنار استعمالِ واژگانی همچون هولیگانیسم و وندالیسم (اوباشگرایی و تخریبگرایی) از جانبِ سعید حجاریان، ناترکیبی پوشیدن کت و پاپیون با پیژامای راهراه را تداعی میکند.
۱۱- «فتیان، لوطیها و خودسرها»؛ سعید حجاریان؛ روزنامه شرق ۲۷ دیماه ۹۶