منصوره پیرنیا – در نود و چهار سالگی از جاذبهای خدایی، روحانی و معنوی برخوردار است. گویی قرهالعین زمانه است. نویسنده و شاعری چیرهدست و مسلط بر فکر و اندیشه خویش است و بر فرزندان، نوهها نیز نفوذ خاصی دارد و هر یک در هر مقام و پایگاه علمیکه قرار دارند مفتون شخصیت بارز مادر و مادر بزرگاند و در فراگیری علم و اندیشه در سبقتی جانانه که به گرد پای او هم نمیرسند.
زنی قدرتمند و اما مهربان و پرعطوفت است و در آفرینش و تالیف کتاب «چهره شیرین» چه مرارتها کشیده است و از فرزندان این یکی فواد، مادر را «قبله»ای میداند قابل پرستش و ستایش و معتقد است که مادر رسالتی خاص دارد و البته حق با اوست…
دکتر طلعت بصاری (قبله) شاعر، مولف، پژوهشگر، استاد دانشگاه و متخصص در شناخت شاهنامه، دارای مدرک دکترا در ادبیات فارسی از دانشگاه تهران نخستین زن ایرانی است که به عنوان معاون دانشگاههای سراسر ایران (دانشگاه جندی شاپور) برگزیده شده است.
طلعت بصاری در سال ۱۳۰۲خورشیدی در محله درویش ساجالدین شهر بابل و در خانوادهای اهل علم و ادب و اندیشه و خواهان ترقی و تعالی زن به دنیا آمد.
جدّ بزرگ پدری او موسی بهشتی، بنکداری خوشنام در خطه گیلان بود و در هر شهری شعبهای داشت و از جمله در لاهیجان…
موسی بهشتی، انسانی والامقام و مردی مقدس و مورد علاقه مردم بود که لقب «بهشتی» را نیز مردم به او داده و او را «موسی بهشتی» میخواندند.
پدر بزرگ طلعت، حاج محمد باقر بصار، از شعرا و نویسندگان بنام گیلان بود و تراژدی زندگی خانواده بصاری نیز از سرنوشت او آغاز میگردد و همچنین نام خانوادگی آنها که نیز از صفت پربصیرت او گرفته شده است و بهراستی حاج محمد باقر چه پایان زندگی غمانگیزی داشت.
این مرد اندیشمند و متفکر زمان از بصیرت و دانش خاصی برخوردار بود و مخالفین عقیده و تفکر و باور او در توطئهای در زندان به بهانه تراشیدن ریشهای او داروی نظافت (واجبی) به صورتاش مالیده و دارو چشمان محمدباقر را کور میکند و پس از آزادی از زندان به او لقب «بصار» به معنی روشنگر درون میدهند و بعدها دکتر فروغالله بصاری پسر دیگر حاج محمدباقر نام فامیل «بصاری» را برای خانواده انتخاب میکند و همان مردان خانواده بصاری بودند که ادارات دولتی نوبنیاد ایران از جمله اداره مالیه و اداره ثبت احوال را در دوران رضاشاه پایهگذاری کردند.
پسر حاج محمدباقر، عطاِالله بصاری پدر طلعت از دولتمردان و محققان وارسته و از حامیان نهضت بیداری و تساوی حقوق انسانی زنان و مردان بود.
عطاالله بصاری در دوران قبل از کشف حجاب محلهایی را در شهر بابل اجاره میکرد و به کمک هنردوستان و ترقی خواهان نمایشنامههایی را روی صحنه میبرد که در آن بیشتراز تساوی حقوق زن و مرد گفتگو میشد.
بلقیس عزیزی، مادر طلعت در خانوادهای اهل کسب و متفاوت از نظر فکری و اندیشه با همسرش عطاالله پا به عرصه وجود گذارده بود؛ وی در سه سالگی پدر را از دست داده و در سنین نوجوانی به عقد ازدواج عطاالله بصاری در آمده بود و طلعت نخستین فرزند خانواده جوان بصاری بود. عطاالله این مرد تجددخواه برای همسرش معلم سرخانه گرفته و او را تشویق به سوادآموزی میکرد و به نام دخترش طلعت از شش ماهگی او مجلات حبلالمتین و قانون را که در خارج از کشور چاپ میشد و صدای آزادیخواهان ایران به شما میرفت مشترک شده و آرزو میکرد که طلعت در نوجوانی با کسب تحصیلات عالی و خواندن این نشریات و فراگیری علم راه قرهالعین، رابعه قزداری و دیگر زنان نامدار را طی کند و برای دخترش طلعت و دخترهای جوان آینده روشنی را خواستار بود و این درست زمانی است که دخترها از سه سالگی چادر به سر میکردند اما این مرد بصار، آرزو میکرد که دخترش طلعت جهت کسب تحصیلات عالی به بیروت برود و بهراستی چادر را مانعی بر سر راه رشد و پیشرفت دختران میدانست و طلعتبانو در اینباره میگوید:
هرگز چادر به سر نکردم و این پند پدر را حفظ و آویزه گوش کرده بودم که میگفت: ذرهای از عفت اعظم به از صدهزار سال عبادت و دریای معرفت است.
طلعت در پنج سالگی با شوقی بسیار به مدرسه بنات در محله بازار بابل میرود و زیر نظر مستقیم مدیر مدرسه خانم ملوک کیا که او را در آموزش و فراگیری کودکی پراستعداد یافته بود به تحصیل میپردازد.
میگوید: هرگز نمیتوانم زحمات مدیر و معلمهای آن زمان را فراموش کنم. به راستی آموزگار و دلسوز بودند و از جان و دل برای شاگردان خود مایه میگذاشتند.
طلعت در نوجوانی شاهد عینی دورانی است که دختران جوان رو به تحصیل آورده و خود را آماده خدمت به اجتماع میکردند. دوران کشف حجاب است و مادر که زنی متعصب و مذهبی بود و چادر به سر میکرد معنی و مفهوم کشف حجاب را در مییابد و به جمع زنان میپیوندد و در بابل در جلسه جشن کشف حجاب در فرمانداری بابل مانتو به تن و کلاه به سر و دستکش به دست آن نوع پوشش مد روز، به همراه همسرش عطاالله شرکت میکند.
بخشی از خاطرات کودکی طلعت دیدار با رضاشاه پهلوی است و میگوید:
نخستین بار که رضاشاه بطور رسمی به بابل سفر میکرد، پیش از کشف حجاب بود و ما چند دختربچه بودیم که چادر به سر نمیکردیم. بلوز و دامن کربدوشین به تنمان کرده و گلی به موهایمان زده بودیم و منتظر شدیم تا به حضور رضاشاه برسیم و خیرمقدم عرض کنیم.
آن روزها بیماریهای مالاریا، تراخم و کچلی بیداد میکرد و و رنگ و روی بچهها همه زرد و چهرهها پژمرده بود. رضاشاه دستور داده بود که به بچهها در مدارس قرص «کنین» بدهند و بیماری آنها را علاج کنند . رنگ رخسار بچهها نشان میداد که در مداوای آنها اهمال شده و قرصهای «کنین» را به مصرف و مداوای بچهها نرسانده بودند. طلعتبانو و خانواده پیشگام وی در بابل شهره بودند. وی درباره خاطرهاش در سفر رضاشاه به بابل میگوید:
روز بازدید رضاشاه دسته گلهای شمعدانی را به دست ما داده بودند و مسئولین که تازه متوجه قصور خود شده بودند گلبرگهای شمعدانی را به گونههای دخترها میمالند که گونههایشان رنگ قرمز بگیرد غافل از اینکه گل شمعدانی وقتی به پوست مالیده میشود اول رنگ قرمز دارد و به تدریج پس از مدت زمان کوتاهی تغییر رنگ داده و بنفش رنگ میشود.
انتظار به پایان رسید و رضاشاه وارد شد و دخترکی پیش رفت که دسته گلی تقدیم کند. رضاشاه نگاهی به گونههای بنفش رنگ دخترک کرده و متوجه غفلت دستاندرکاران شد و سپس نگاهی پر از غیض به آنها کرد وعصایش را بلند کرده و میخواست رییس فرهنگ را کتک بزند و ما بچهها هم با حیرت به این صحنه نگاه میکردیم.
باری، قریحه شاعری و بداههسرایی در کودکی و نوجوانی طلعت با استعداد و طنز خاصی همراه است و گاهی این شاگرد شوخطبع و کوشا دو کلاس مدرسه را در یک سال طی کرده و تا کلاس یازدهم در مدرسه بنات که به دبستان و دبیرستان شاهدخت تغییر نام داده بود به ادامه تحصیل میپردازد.
ناگفته نماند که استعداد و فراگیری در طلعت به حدی است که هندسه فضایی را در مدت بیست روز میآموزد.
… و اما در این میان در سال ۱۳۱۷خورشیدی وقفهای در زندگی تحصیلی او پیش میآید و پدر به ماموریت اداری فرستاده شده و خانواده بصاری به شهر گرگان منتقل میشوند و طلعت در سن چهارده سالگی به عنوان کمک معلم در دبستان گرگان با بهرهگیری از بودجه ملی استخدام میشود.
در دوران جنگ جهانی دوم طلعت و خانواده بصاری مجددا به بابل باز میگردند و در کلاس یازدهم که دو سال یکی کلاسها را طی کرده بود از طلعت تعهد میگیرند که وقتی فارغالتحصیل شدی مبادا بخواهی که تدریس کنی و با وصف این طلعتبانو ۱۸ساله به استخدام وزارت فرهنگ درآمده و مدیر همان مدرسهای میشود که تا چند سال پیش شاگرد آن مدرسه بود و حالا بیش از ۵۰۰ شاگرد مدرسه را مدیریت میکند.
طلعت در کلاس یازدهم دبیرستان مشغول تحصیل در دانشسرای مقدماتی بود که در شهریورماه ۱۳۲۰خورشیدی با دبیر و معلم شایسته زندگی خود سیدابوالقاسم قبله، در پی احساسی آرام و منطقی ازدواج میکند. وصلتی که ثمره آن چهار فرزند به نامهای منیژه قبله و مینوقبله متولد شهر بابل، فریدقبله و فواد قبله متولد تهران میباشند.
میگوید: همسرم قبله، مرد روشنفکر و انسانگرایی بود و با اینکه در یزد و در یک خانواده نسبتا مذهبی به دنیا آمده و بزرگ شده بود حامی و پشتیبان زنان بود. دبیر دبیرستانها و مرد خانواده و پایبند به اصول اخلاقی بود و قدم به قدم مرا در رسیدن به پایگاههای علمی یاری میکرد، حتی بعدها که من استاد پروازی شدم و مجبور بودم بیشتر اوقات خود را در اهواز و در دانشگاه جندی شاپور بگذرانم او در تهران میماند و خانواده را سرپرستی میکرد و وقتی می پرسیدند: «مگر میشود شوهر در تهران بماند و زن به ماموریت خارج از مرکز برود» میگفت: «اگر برعکس این بود چه میشد.» چه فرقی میکند.
در مهرماه سال ۱۳۲۷خورشیدی در نقل و انتقال خانواده جوان قبله به تهران درهای دانشگاه تهران به روی طلعت بصاری باز میشود و با اینکه آرزوی تحصیل در رشته پزشکی را داشت به ادامه تحصیل در دانشکده ادبیات زیر نظر دکتر بدیعالزمان فروزانفر پرداخته و در سال ۱۳۳۰خورشیدی موفق به دریافت مدرک لیسانس شده و سه سال بعد فوق لیسانس میگیرد. دکتر بصاری سپس در سال ۱۳۴۶ خورشیدی با گذراندن تز دکترا درباره «تصویر شیرین در منظومههای خسرو و شیرین» و «شیرین و فرهاد» موفق به دریافت درجه دکترا در رشته زبان و ادبیات فارسی میشود و استاد راهنمای او کسی نیست جز استاد سعید نفیسی…
در این زمان دکتر طلعت بصاری ششمین زن ایرانی است که موفق به دریافت دکترای زبان و ادبیات فارسی شده است و به تدریس در دانشسرای عالی ادامه میدهد.
یادآوری میشود که نوشتن تز دکترای خانم بصاری مدت یک سال به تعویق میافتد ودر این فاصله زمانی طلعتبانو فرزند چهارم خود «فواد» را به دنیا میآورد.
دوران مشارکت زن ایرانی در زندگی اجتماعی است و زنان بار سنگینی بر دوش دارند. زمان خودسازی و آموزش و فراگیری و تحصیلات عالی، فرزندآوری و تربیت فرزندان و بالاخره شاغل بودن و برعهده گرفتن مسئولیتهای اداری… بار سنگینی که طلعتبانو تا به امروز در سن نود و چهار سالگی هنوز هم به دوش میکشد.
دکتر بصاری در سال ۱۳۴۶خورشیدی در پی فراغت از تحصیلات دانشگاهی کتاب دستگاهها و آهنگهای موسیقی ایرانی و نام سازهای ایرانی را به وسیله کتابخانه طهوری منتشر کرده است. وی ابتدا دستور زبان فارسی را برای دانشجویان مدرسه عالی دختران تالیف کرده و سپس کتاب دستور مختصر زبان فارسی را برای دبیرستانها به چاپ میرساند.
دکتر طلعت بصاری در سال ۱۳۴۸خورشیدی با انتشار کتاب زنددخت بانوی پیشاهنگ نهضت آزادی وسخنرانی در باره بانوان ایران به دفاع ازحقوق زنان میپردازد و سمت مشاوره برنامه «زن و زندگی» در رادیو ایران برعهده او گذاشته میشود.
در این دوره دکتر بصاری به دانشسرای عالی منتقل شده است و هنوز مشغول تدریس بود که حکم انتقال موقت به دانشگاه جندی شاپور را به عنوان استاد پروازی دریافت میکند؛ نقل و انتقالی که قرار بود به یک ترم تحصیلی خاتمه یابد، به مدت نه سال طول کشید و طی آن دکتر بصاری در همکاری با دکتر عباس جامعی و بنا به پیشنهاد رئیس دانشگاه به عنوان نخستین زن در ایران به معاونت دانشگاه جندی شاپور برگزیده میشود.
دانشگاه «گندی شاپور» که اعراب آن را «جندی شاپور» میخواندند در حدود ۱۷ سده پیش در زمان شاپور اول و دوران سلسله ساسانیان در نزدیکی شهر دزفول و در شهرستان شاه آباد اهواز در خوزستان ساخته شده بود و باستانیترین دانشگاه خاورمیانه محسوب میشود و از دانشگاههای معتبر جهان بود و خرابههای آن هنوز باقی است. این دانشگاه کتابخانه عظیمی داشت که در زمان عمربن خطاب به آتش کشیده شده زیرا که «عمر» معتقد بود قرآن تنها کتابی آسمانی است و همگان باید همان یک کتاب را بخوانند و کتابهای دیگر را سوزانده وکتابخانهها را به آتش میکشیدند.
در دانشگاه گندیشاپور، برخی کتابها از زبانهای هندی، سریانی، و یونانی به پهلوی ترجمه شده بود که از آن جمله میتوان به خداینامه، کَلیله و دِمنه، هزار افسانه، سندبادنامه، ویس و رامین، آییننامه، و تاجنامه اشاره کرد.
دانشگاه جندی شاپور در سال ۱۳۳۶خورشیدی و در زمان سلطنت محمدرضا شاه پهلوی به همت و پشتکار دکتر عباس جامعی رییس دانشگاه تجدید بنا شد و کسانی چون دکتر طلعت بصاری در پایهگذاری و تاسیس و ایجاد دانشکده ادبیات دانشگاه و دانشکده علوم تربیتی جندی شاپور و اداره و توسعه بخشهای دیگر آن سهم بسزایی داشتند.
دکتر بصاری میگوید: «در سال ۱۳۴۸ خورشیدی زمانی که من خدمت در دانشگاه جندی شاپور را آغاز کردم دانشگاه فقط یک دانشکده کشاورزی داشت که وضع نسبتا خوبی داشت و آموزشگاه پرستاری و دانشکده پزشکی و بیمارستانی داشت شبیه بیمارستان سینای تهران آشفته و بیسامان و یک دانشسرای عالی که از تهران استادهای پروازی به خوزستان رفته و در آن تدریس میکردند. فکر ایجاد دانشکده ادبیات در همین رفت و آمدها به تهران در ذهن من شکل گرفت.
آن روزها از اهواز فقط هفتهای دو بار هواپیما به تهران پرواز میکرد و ساعت پرواز هم با ساعات درسی استادان هماهنگ نبود و ما مجبور بودیم از دانشگاه سوار بر اتوبوسهای قراضهای شده و خود را از اهواز به آبادان برسانیم و از آن فرودگاه به تهران پرواز کنیم.
در یکی از این سفرها هوا بسیار سرد شده بود و اتوبوس بخاری هم نداشت. راننده گفت: سالهاست که هوا این گونه سرد نشده است که نیاز به بخاری داشته باشیم. آخرین بار سالها پیش وقتی به «ایران» میرفتم هوا این طور سرد شده بود. با تعجب پرسیدم یعنی چه؟ مگر خرمشهر و اهواز جزیی از خاک ایران نیست که شما میگویید وقتی به ایران میرفتم. گفت: نه آن زمان از اندیمشک به آن طرف را ایران، میخواندند و این بخش در اشغال بیگانگان بود.»
دکتر بصاری اضافه میکند: «در همان سفر بود که تصمیم گرفتم رشته ادبیات فارسی را با بنا کردن دانشکده ادبیات در دانشگاه جندی شاپور تاسیس کنم تا دانشجویان از کشورهای اطراف خلیج فارس و مناطق دیگر به دانشگاه جندی شاپور بیایند و زبان فارسی بیاموزند و البته معتقد بودم که تحصیل در هر رشتهای علاقه و دلبستگی خاصی نسبت به آن محیط در شخص ایجاد میکند و بدین ترتیب دانشکده ادبیات دانشگاه جندی شاپور را تاسیس کردیم و من به تنهایی هفتهای سی ساعت در آن دانشکده تدریس میکردم.»
دکتر بصاری سپس دانشکده علوم تربیتی را در دانشگاه جندی شاپور به سبک تازهای بنیان مینهد و اما مهمترین بخش از خدمات این بانوی اندیشمند ایجاد بخش امور دانشجویی و رسیدگی براحوال دانشجویان و راهنمایی آنها بود که آن بخش از دانشگاه را با استخدام یک ماشیننویس و یک کارمند در ساختمان کهنهای که اداره دخانیات به دانشگاه واگذارکرده بود، ایجاد کرد و دکتر بصاری ابلاغ معاونت دانشگاه خود را نیز در همین بنای فرسوده دریافت کرد. یک روز دانشجویی سراغ خانم معاون دانشگاه را میگیرد و به او میگویند به دفترشان در ساختمان دخانیات مراجعه کنید و او با حیرت میگوید: این چه خانم معاون دانشگاه است که دفتر کارش گوشه این ساختمان کهنه ونیمه کلنگی است و نه سال بعد یعنی در سال ۱۳۵۷خورشیدی زمانی که دکتر بصاری دانشگاه جندی شاپور را ترک میکرد فقط در همان بخش امور دانشجویی دانشگاه بیش از ۳۰۰ کارمند تمام وقت داشت.
رفتار مادرانه و عملکرد دکتر بصاری با ایجاد محیط صمیمی و ارتباطات انسانی با دانشجویان موجب شد که در مدت پنج سال معاونت دانشجویی وی در دانشگاه جندی شاپورهیچگونه حادثه و اتفاق غیرهمنتظرهای برای دانشجویان نیافتاد و وقتی در مهرماه سال۱۳۵۷خورشیدی دکتر طلعت بصاری شهر اهواز را ترک میکرد در دانشگاه جندی شاپور بیش از ۵ هزار دانشجو در ۷۳ رشته سرگرم تحصیل بودند و ۹۵ درصد استادان بطور تمام وقت تدریس میکردند و بناهای متعددی از جمله بنای دانشکده علوم، بیمارستان گلستان، کتابخانه، زمینهای ورزشی متعدد و کوی استادان بنا شده بود و بیلان ده ساله کار دانشگاه جندی شاپور به راستی رشد حیرتانگیزی را نشان میداد.
دکتر طلعت بصاری در دوران خدمت و در همان دانشگاه جندی شاپور بود که به مناسبت برگزاری جشنهای دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران چند کتاب و اثر پر ارزش ادبی و فرهنگی چون «چهره شیرین»، «زنان شاهنامه بخش پهلوانی» و «در دری» کتاب درسی برای دانشجویان دانشگاهها و این یکی را با همکاری دکتر ضیاء الدین سجادی بهوسیله دانشگاه جندی شاپور منتشر کرد.
دکتر سجادی در مقدمه کتاب «در دری» مینویسد که سهم چندانی در تالیف آن ندارد و دکتر بصاری زحمات زیادی در تالیف کتاب «در دری» برعهده داشته است.
کتاب «در دری» مجموعهای از انواع سبکهای ایرانی و اروپایی در نثر و نگارش و نمونههایی از نظم و نثر پیشینیان و امروزی در دستور زبان است. این کتاب در ششصد صفحه به وسیله دانشگاه جندی شاپور منتشر شده است. برگزیده ای از این کتاب نیزچاپ شده و در دسترس همگان قرار گرفت.
کتاب «چهره شیرین» اثر ارزنده دیگری از دکتر بصاری است. شیرینزنی کمنظیر و ملکهای افسانهای را در تاریخ رزمی و یزمی ایران به ما میشناساند که مطالعه سرگذشت او زنگ غم از دلها میزداید و در این هیاهو و دوران شور و شرّ انسان را به جهان شگفتیها و در عین حال آرامشی درونی رهنمون میگردد، و نیز نمایانگر مقام و تاثیر وجودی زن در تاریخ گذشته ایرانزمین است.
درحاشیه کتاب «چهره شیرین» سه بخش منثور خسرو و شیرین و شرح مختصری از شهرهایی که در این کتاب یاد شده است آورده شده و در بخش سوم نام آهنگهای موسیقی ایرانی در زمان ساسانیان به چاپ رسیده است. کتاب «چهره شیرین» در ۵۰۳ صفحه منتشر شد.
ناگفته نماند که در «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی قصه آبتنی شیرین در چشمه یکی از زیباترین و دلپذیرترین قسمتهای این منظومه و از شاهکارهای نظامیبشمار میرود.
دکتر طلعت بصاری ( قبله) با تخصص در شناخت شاهنامه فردوسی بیشتر اوقات پژوهش خود را صرف شناختن و شناساندن پیامهای زنان در شاهنامه کرده و به این اثر جاودانی از دیدگاه و جنبههای پندآموزی مادرانه مینگرد و میگوید: «من در شناخت شاهنامه به نکاتی توجه میکنم که شخص فردوسی نیز بیشتر به آن توجه دارد و آن نکات پندآموز شاهنامه است.»
دکتر بصاری در حقیقت متعلق به دورهای است که مسئله آزادی زن و راه یافتن او به مشاغل مختلف قانونی شده و راه برای رسیدن زنان به مسند سفارت، وزارت و قضاوت باز شده بود.
او در پژوهشی با عنوان «زن در نظر شاعران» مسئله تساوی حقوق زن و مرد و تلاش زنان به دست یافتن حقوق حقه خود را چنین توضیح میدهد و میگوید: میان نسل اول جویندگان تساوی حقوق زن و نسل میانه و نسل امروزی تفاوت بسیار است.
حکایت نسل اول، قصه زندگی و تلاش زنان مبارز دوران مشروطیت برای دست یافتن به آزادی است و زمانی مسئله آزادی زن و تساوی حقوق انسانی او با مرد را مطرح میکردند که زن در نهایت اختناق زندگی میکرد و اسیر اندرون حرمسراها و یا در کاخ و کوخها زندانی بود و هیچگونه آزادی نداشت و حرف فقط حرف مرد بود. در آن روزگار زنان روشنفکر و ترقیخواه فعالیتهای پنهانی و به قولی زیرزمینی داشتند و گاهی مردان نیز با آنها همگام بودند.
زنان ایرانی دوران مشروطیت فعال مایشاع بودند و جمعیتی بیش از پانصد نفر متشکل و مصمم و فعال داشتند و اما با برقراری مشروطیت چون در قانون اساسی ناعادلانه حق و حقوق اجتماعی به آنها داده نشده و زنان را در زمره دیوانگان و مجانین شمرده بودند، زنها نا امید و دلسرد و اما مصمم و امیدوار به خودسازی پرداختند و عده زیادی از دختران جوان به تحصیلات عالیه روی آوردند. پس از کشف حجاب دقت میشد که کشف حجاب بهراستی کشف حجاب باشد و زنها از آن حالت افسردگی و ناامیدی بیرون بیایند و موانع را از سر راه بردارند.
دکتر بصاری میگوید: «پدرم در آن دوران اشعار عارف و ایرج میرزا را برای ما میخواند و میگفت: عفت در حجاب و چادر به سر کردن نمیباشد و چادر پوسیده آیین مسلمانی نیست و بالاخره زنها توانستند در دوران پهلوی دوم مقامات دولتی در قوای سه گانه و عضویت در مجلسین شورای ملی و سنا را کسب کرده به وزارت و وکالت برسند و چون آسان به حق و حقوق اجتماعی دست یافته بودند، آسان نیز آن را از دست دادند.»
دکتر بصاری در کتاب «زن در نظر شاعران» که مورد تحقیق وی قرار گرفته است می نویسد: «در این کتاب به زیبایی و ظاهر زن توجه نمیشود بلکه زن را از نظر اجتماعی و از دیدگاه شاعران مورد بررسی قراردادهام، چون شاعر آیینه تمامنمای جامعه خود میباشد. بنا براین دیوان شعرا وسیلهای بود که نشان دهد زن در طول دوران چگونه در جامعه خود مطرح بوده است و حق و حقوق اجتماعی داشته و دارد یا نه…
البته از چند شاعر بزرگ چون فردوسی، نظامی، فخرالدین اسعد گرگانی و سعدی که بگذریم سایر شعرا در مورد زن کاملا سکوت کردهاند مگر آنکه بخواهند به صورت دشنام به زن، مرد را تحقیر کنند. جامی و خاقانی نیز از آن جملهاند، منتهی نه بهصورت آنکه زن حق دارد.
دید فردوسی نسبت به زن بستگی به وضع زن و به موقعیت و مناسبت او در شعر دارد. اگر زنی خیانتپیشه است آنجاست که به او حمله میکند و ناسزا میگوید وگرنه در موارد دیگر زن بهترین مشاور و همراه و راهگشای و همدل مرد است و اگر زنی به پادشاهی و سلطنت رسیده است، فردوسی در مورد او همانگونه سخن میگوید که درباره یک پادشاه مرد.
فردوسی از زن به نامهای هوشیدارزن، بخردزن، و آزادهزن سخن میگوید و در گفتار او مقام انسانی زن مطرح است و در داستان بیژن و منیژه آن شاعر عالیقدر و حماسهسرا از همسرخود یاد میکند که چگونه یار و همنفس اوست و داستان را از ابتدا تا انتها برایش تعریف کرده و فردوسی آن را به نظم در میآورد. در حالی که شاعری زن را کهتر از مرد میداند و میگوید:
زن خوب و فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشاه
یعنی زن باید مطیع و مطاع باشد و گوش به فرمان مرد بدهد تا زن خوب شناخته شود و در رهبری و فرماندهی خانواده و جامعه نقشی ندارد. شاعر دیگری میگوید:
زن خود را قلم به دست مده
دستش ار بشکنی بود زان به
و البته در یک قرن اخیر است که زن به عنوان یک انسان مطرح میشود. درگذشته فقط در چند تذکره از زن یاد میشود. از زنانی چون رابعه بنت کعب و یا مهستی گنجوی…
دکتر بصاری ادامه میدهد: «اگر ما رودکی را پدر شعر فارسی بنامیم، رابعه حقا مادر شعر فارسی است ولی دیدیم که تعصبات مرد و روزگار با آن زن چه کرد. رابعه زن آزادهای بود که عاشق غلام برادر شد و برادر از روی تعصب رگ خواهر را در حمام میزند.
از زنان پرآوازه دیگر در شعر فارسی باید از قرهالعین نام برد که اشعارش در زندگی اجتماعی مردمان در شبهقاره هند مخصوصا در اشعار شعرا تاثیرگذار بوده است و دیگر از ژاله عالم تاج فراهانی مادر پژمان بختیاری، باید سخن به میان آید که شعرش در نهایت استحکام است و با وجود همه این مثالها مردها هنوز باور نمیکردند که زن بتواند شعربگوید و حتی درباره پروین اعتصامیمیگفتند که این اشعار از پروین نیست و از پدر اوست که شعر میگوید و یا مگر یک زن میتواند به این رسایی و محکمیشعر بگوید تا روزی که پدر مرد و پروین سرود:
پدر آن تیشه که بر ریشه عمر تو بزد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
دکتر بصاری در مورد بحث هنر و شعر کهنه و نو میگوید: شعر یا هرگونه هنر کهنه و نو ندارد هر بار که هنری آفریده شد و در شنونده و یا بیننده تاثیرگذارشد، آن شعر و یا هنر نو است و در ادامه تحقیقات در شاهنامه و در کتاب رستم و اردشیر بابکان ضمن بررسی شخصیت سیزده کودک شاهنامه از جمله فریدون، داراب، به بحث تعلیم و تربیت کودکان در شاهنامه میپردازد.
ناگفته نماند که کتاب «تاثیر زن در ادبیات فارسی» از دکتر بصاری در پاکستان نیز چاپ شده است.
زندگی شاعره پیشرو و پیشتاز و پیشاهنگ نهضت آزادی زنان «زنددخت» نیز مورد تحقیق دکتر بصاری قرار گرفته و در کتابی به نام «زند دخت» به چاپ رسیده است.
زنددخت با نام اصلی فخرالملوک دختر نصالله خان زند از نوادگان صادق خان برادرکریم خان زند میباشد. مادر زند دختبانو ضیاِءالشمس دختر شریف الحکما یکی از پزشکان قدیم شیراز بود. بنا براین زنددخت از سوی مادری از خانواده علم و حکمت و از سوی پدر از خاندانی است که دارای سابقه تاریخی درخشان و افتخارآمیز و شجاعت و مردانگی بودهاند خود نیز به این نکته اشارت کرده است.
دختری شورشی و زاده شاه زندم
نتواند که کسی همت من برباید
دکتر بصاری معتقد است و میگوید: «پیش از آنکه زنددخت را شاعر بنامیم باید او را از رهروان طریقت آزادی زنان از یوغ بندگی و نادان و بیخبری شناخت. بنا براین انگیزه من در تدوین آثار او، بیان مقام شاعری وی نیست بلکه روح حساس و بزرگ اوست که تا واپسین دم حیات جز ارجمندی زن ایرانی و ایران اندیشه و هدفی نداشت و در این راه دمی از قیام و اقدام باز نایستاد.»
دکتر بصاری مقدمهای بر کتاب زنددخت نوشته و سخنرانی وی در سال ۱۳۴۶خورشیدی در تهران به وسیله کتابخانه طهوری منتشر شد.
دفتر شعر نازنین یارا و زندگینامه امیر پازواری شاعر مازندرانی از جمله آثار منتشر شده دکتر طلعت بصاری است.
امیر پازواری در حقیقت مرد مطلوب مازندرانیهاست و شعر و آوازی حزین به نام «امیری» نیز دارد. مردم هنوز هم اشعار امیر پازواری را با آن لحن و آهنگ محزون میخوانند و برای او تقدس خاصی قائل هستند. از دکتر بصاری مقاله مفصلی نیز در احوال امیر پازواری در مجله دانشگاه تبریز به چاپ رسیده است.
نکاتی از بهجت الصدور تا وحدت عالم انسان، گفتگو در ۳۴۴ صفحه از دکتر بصاری نیز در تهران منتشر شد. از آثار دیگر وی کتاب درسی دستور زبان فارسی برای دبیرستانهاست که در سالهای ۱۳۲۵ و ۱۳۴۸ در ۵۱۱ صفحه به وسیله انتشارات طهوری به چاپ رسیده و کتاب سبکشناسی و سبکهای ایرانی و کتاب درسی دانشگاهها را باید نام برد که به وسیله کتابفروشی آرمان پس از انقلاب نیز چندین بار در ایران تجدید چاپ شده است.
کتاب گردآفرید معرفی زنان شاهنامه از دکتر بصاری، سرگذشت پنجاه و نه تن زن داستانی و تاریخی شاهنامه است. این کتاب در سال ۱۳۵۰ خورشیدی به مناسبت برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی به چاپ رسید.
ناگفته نماند که آخرین سمت دکتر بصاری در کادر علمی دانشگاههای ایران تاسیس دانشکده مکاتبهای در دانشگاه جندی شاپور بود. وی در سال ۱۳۵۷خورشیدی از اهواز به تهران بازگشت و شش ماه بعد به ایالات متحده آمریکا سفر کرد.
زندگی در غربت برای بانوی فکر و اندیشه و ادب فارسی آسان نبود؛ وی به تعلیم و تربیت نوهها میپرداخت و در کنار آن برای تامین هزینههای دو خانواده نیازمند در ایران به هنرهای دستی چون خیاطی، توردوزی، گلدوزی پناه برده بود و به بافتن ژاکت و پلوور می پرداخت و ژاکتهای با آستین کوتاه را چهل دلار و آستین بلند را ۶۰ دلار میفروخت و بدین وسیله برای خانوادههای نیازمند ایجاد درآمد میکرد.
پسرش فرید که نبض مادر را خوب در دست دارد در غربت مشوق مادر شد تا دست از خیاطی و آشپزی و گلدوزی بردارد و به کار تحقیق و نوشتن و انتشار کتابهای خود بپردازد.
یک شب مادر تا نیمههای شب بیدار نشسته و مشغول بافتن بود که فرید از کشیک بیمارستان بازگشته و مادر را بیدار میبیند و با اوشرط میکند که تمامیمخارج زندگی وی را تامین خواهد کرد به شرط آنکه مادر به کار تحقیقات ادبی و علمی خود ادامه دهد.
دکتر بصاری از آن زمان ضمن ادامه نگارش کتابهای مختلف مدت ۳۵ سال است که مجله «پیام بدیع» را با ضمیمهای برای جوانان منتشر میکند.
از ریشههای کهن خانواده بصاری و قبله جوانههای تازه و پر استعدادی میروید.
دکتر طلعت بصاری مادر چهار فرزند سه پزشک و یک جامعهشناس است و مادربزرگ هفت نوه و سه نتیجه میباشد.
دختر بزرگ او منیژه، نینا مودت- قبله جامعهشناس است و با دکتر رفیع مودت ازدواج کرده و دو دختر دانشمند به نامهای نهال و نسیم مودت دارد که هر دو تا مقطع دکترا تحصیل کردهاند و پسرش نوید مودت متخصص امور کامپیوتری است. خانواده مودت در استرالیا زندگی میکند.
دختر دیگر، مینو پریست- قبله در رشته پزشکی و پاتولوژی تحصیل کرده و با دکتر استیو پریست Dr. Steve Priest ازدواج کرده و مادر یک پسر به نام امید پریست Dr.Omid StevenPriest که پزشک است و یک دختر متخصص چشمپزشکی به نام نیکا پریست Nika Priest Allen میباشد.
دکتر فرید قبله با پونه رفیعی ازدواج کرده و پدر دو فرزند به نامهای ثریا قبله و سینا قبله می باشد که هر دو وکیل دادگستری میباشند. دکتر قبله درفینیکس، آریزونا زندگی میکند.
پسر کوچکتر دکتربصاری، فواد قبله تحصیلات پزشکی خود را در دانشگاه تهران به پایان رسانیده وی ازدواج نکرده و همچنان وفادار در کنار مادر زندگی میکند و یار و یاور و عصای دست پیری او شده است. دکتر بصاری سه نتیجه به نامهای مهرآفرین Mehrafarin Allen و Maxwell Allen و Oliver Olenga Rice میباشد.
دکتر طلعت بصاری در سالهای زندگی در غربت همچنان با وسائل ارتباط جمعی فارسیزبان همکاری داشته و برنامههایی در شناخت زن در ادبیات تهیه کرده و به دفاع از حقوق زن ایرانی پرداخته است. وی هم اکنون در ایالت کالیفرنیای شمالی زندگی میکند و اوقات خود را به خواندن کتابهایی چون «خاتون گنجه» شرح حال نظامیگنجوی و همسرش و به سرودن شعرمیگذراند و بهزودی کتاب مجموعه اشعار دکتر طلعت بصاری نیز منتشر خواهد شد.
عمرش دراز باد که زندگی پرباری را پشت سر گذاشته است.