بعد از ظهر آدینه، ۲۶ ژانویه، شمار قابل توجهی از علاقمندانِ برنامههای هنری و امور خیریه در سالنی در منطقه «همراسمیت» لندن جمع شدند تا به داستانخوانی گروهی بخشهایی از رمان «یک قدم مانده به تو» از مینو طباطبایی گوش فرا دهند. مبتکر و مدیر هنری این برنامه شیدا فیروزی هنرمند تئاتر و سینما بود که مدتی است فعالیت هنری خود را روی امور خیریه در ایران متمرکز کرده و به همین منظور «گروه یارمندان سینا» را تاسیس کرده است. این چهارمین برنامه از سری نمایشنامهخوانی و اجرایِ نمایش بود که این گروه در همکاری با گروه مهر برگزار کرد. گروه مهر نیز متشکل از بانوان ایرانی است که برای جمعآوری کمک برای امور خیریه در ایران فعالیت میکند.
در بخش نخست برنامه پنج نفر از هموندان گروه مهر بخشهایی از رُمان «یک قدم مانده به تو» را که با مدیریت هنری شیدا فیروزی تمرین کرده بودند، برای حاضران خواندند. در بخش دوم برنامه مینو طباطبایی نویسنده رمان به پرسشهای حاضران در مورد این کار و رمان دومش با عنوان «شبهای بیستاره» پاسخ داد و سپس بخشهایی از رمان سومش با عنوان «بهشت خیالی» که در ایران در دست چاپ است برای حاضران خواند. ناشرِ رمان سوم مانند دو کتاب قبلی انتشارات برکه خورشید است. قرار است این کتاب در اردیبهشت ١٣٩٧ در نمایشگاه بینالمللی کتاب در تهران رونمایی شود.
در بخش گفت و شنود پرسشها و نظرات زیادی مطرح شد. مینو طباطبایی در پاسخ به این پرسش که از چه زمانی وچگونه نوشتن را آغاز کرده است گفت: «من از کودکی علاقه شدیدی به خواندن و نوشتن داشتم. ذهن ساده کودکانهام بسیار خیالپرداز بود. از سن ده سالگی شروع به نوشتن کردم و دستنوشتههای بسیاری داشتم که غالبا هم پنهان میکردم. از همان کودکی نسبت به وقایع و انسانهای پیرامون خود بسیار حساس بودم. مطالعه زیاد من در این امر بیتاثیر نبود. از کودکی بهترین هدیه و بالاترین تفریح برای من کتاب بوده. ولی داستاننویسی را بهطور حرفهای بعد از فراغت از کار و به ثمر رساندن فرزندانم در سن ۴۵ سالگی شروع کردم.»
وی سپس درباره انگیزههای خود درباره نوشتن گفت: «هر نویسندهای میخواهد صدایش شنیده شود و نویسندگی انتقالِ دیدگاه از طریق قلم است.» او ادامه داد که می تواند بگوید انگیزه درونی او در نوشتن نیاز به شنیده شدن است. وی در مورد محرکهای بیرونی گفت که مسائل خاص اجتماعی محرک او هستند، از جمله وضعیت زنان در ایران و تلاش آنها برای رسیدن به حقوق برابر با مردان. مینو طباطبایی در همین رابطه ادامه داد: «چون قهرمانهای اصلی کتابهای من بانوان هستند شاید اینطور بهنظر برسد که نوشتههای من فمینیستی هستند. ولی من سعی میکنم عقیده شخصی خود را وارد نوشتههایم نکنم و تعادل بین مرد و زن در کتابم رعایت شود زیرا به مساوات بین زن و مرد عقیده شدید دارم.» او ادامه داد که: «من به حقوق زنان بسیار احترام میگذارم و زنان شجاع و زحمتکش ایرانی را در دنیا نمونه میدانم.»
وی در پاسخ به این پرسش که آیا به رسالت نویسنده در جامعه معتقد است وبا نوشتن میخواهد چیزی را در دنیا تغییر دهد گفت: «داستان در فکر من جوانه میزند و تنها راه به گُل نشاندن این فکر، نوشتن آن است. من در صدد تغییر دنیای پیرامون خود نیستم اما به رسالت نویسنده در رساندن پیام به خواننده اعتقاد دارم. نویسنده اگر بتواند با نوشتن، پیام مثبتی را به خواننده انتقال دهد به هدف خود رسیده است. نویسنده خوب نویسندهای است که با خلق یک اثر، خواننده را به تفکر بیندازد و پیام مثبتی بدهد.» مینو طباطبایی آنگاه تاکید کرد که به انسانها عشق میورزد و معتقد است که بیعشق نمیتوان زیست.
وی درباره شرایط مادی و عینی برای نوشتن توضیح داد که زندگی پُرمشغلهای دارد و زیاد سفر میکند و اصولاً آدم پُرتحرکی است و کمتر پیش میآید که برای خود خلوتی داشته باشد. او ادامه داد که همسر و فرزندانش هنوز کاملاً به سکوت و گوشهگیری او برای نوشتن عادت نکردهاند. در نتیجه سعی میکند شبها که کار کمتری دارد بنویسد و معمولاً بهترین مکان برایِ نوشتن او درهواپیما در حین پرواز است. این نویسنده در مورد وضعیت روحی حین نوشتن گفت که در آن هنگام کاملاً در خود فرو میرود و دنیای اطرافش برایش کاملا محو میشود. به این ترتیب شروع میکند با قهرمانهای داستانش زندگی کردن و با حال و هوای آنها دگرگون میشود. بهطورمثال تِم رُمان دوم خود به نام «شبهای بیستاره» را در خواب دیده است یعنی سوژه کتاب از خوابش سرچشمه گرفته است. دیالوگها ، احساسات و تصمیمات قهرمانان رُمان بهصورت الهامگونه از جایی و از یک احساس درونی سرچشمه میگیرند و او به وسیله قلم آنها را منتقل میکند.
در مورد مشکلات نویسندگی طباطبایی گفت: «من اصولاً مشکل خاصی در نوشتن ندارم. سوژه که باشد، دیالوگها یکی پس از دیگری البته نه به ترتیب خاص بلکه بستگی به حال و هوایم میآیند. اما به جرئت میتوانم بگویم که سختترین قسمت نوشتن برای من نوشتن مقدمه است زیرا مقدمههایِ من از روحیهام میگویند و چون آدم خودداری هستم بیان احساسات شخصیام برای مخاطبانی که آنها را نمیشناسم بسیار سخت است.»
مینو طباطبایی در مورد خوانندگان داستانهایش و ارتباط با آنها گفت که به نظر او نویسنده باید برای خود هدفی داشته باشد یعنی تنها نوشتن و بیان آنچه در ذهنیت او شکل گرفته نمیتواند نویسنده را ارضا کند. به عبارت دیگر، نویسنده یک پیامرسان است و در هر داستانی پیامی نهفته دارد که نویسنده باید آن را خوب احساس کند، خوب بیندیشد و خوب بنویسد تا خواننده را تحت تاثیر قرار دهد و بتواند احساس خود را به مخاطب انتقال دهد.
مینو طباطبایی در پاسخ به این پرسش که چون زادهی مشهد است و داستانش نیز در این شهر اتفاق میافتد آیا خودش را نویسندهی متعلق به این شهر میداند گفت: «من خود را یک نویسنده ایرانی میدانم و در ایران مرزی نمیبینم. من یک نویسنده عاشق وطن، فرهنگ و خاک ایرانم و به ایرانی بودنم مفتخرم؛ زندگی ۳۴ ساله من در غربت از من یک عاشق دلتنگ ساخته؛ من به زبان زیبای فارسی بسیار علاقمندم و زندگی در خارج از کشور به هیچ وجه در نگاه من به فرهنگ غنی ایرانی تاثیری نگذاشته؛ تمام احساسات من در کوچه پسکوچههای وطنم قوت میگیرد.»
با سپاس از زحمات خانم شیدا فیروزی در بر پایی برنامه های هنری و فرهنگی و تقدیر از خانم مینو طباطبائی ،امید آن داریم با مشارکت بیشتر علاقمندان به فرهنگ و هنر ،شاهد بر پائی مستمر این گونه برنامه هاباشیم و از آنجا که این حرکت سهم کوچکی به یاری رساندن محرومان کشورمان بخصوص کودکان و زنان دارد وظیفه انسانی خود را فراموش نکنیم و بیاد داشته باشیم که “ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود “..دریای مهرتان پر بار باد