نیکروز اعظمى – هذیانگویىهاى تنیده و بافته به تارهاى اسلام که به تبع مىتواند معذوریت «حفظ نظام اسلامى» هم در پى داشته باشد (خصوصا اگر چنین نظامى مطابق فلسفه «کمال مطلوب» افلاطونى عافیتگاه اسلامىِ همیشه جاودان قلمداد شود) یک نوعاش را در همین چند روز اخیر بر سر گور آن بیدادگر تاریخ معاصرمان شاهد بودیم که گفته شد: «هیچکس از نور به ظلمت گذشته بازنمیگردد.» سخن روشن است «جمهور» اسلامى، «نور» است بر «ظلمت». اما از آنجا که تب بالاى بیمار ما بر اثر دلدادگى به معشوق خود انقلابِ اسلامىِ واپسگرانه، منجر به هذیانگویى در کنار گور بنیانگذار بیدادگر حکومت شیعى و استبداد دینى شده در نتیجه نبایست شگفتآور باشد از اینکه هذیانگو، استبداد دینىاش را همچو «نور» بر «ظلمت» بفهمد و به همین ترتیب به افکار عمومى القاء نماید.
استبداد دینىاى که از هیمه فرهنگ اسلامى ما مشتعل شد و هستىِ ملت، آزادى دینى و شهروندى ما را که تازه داشتیم طعم آن را مىچشیدیم سوزاند و بر خاکستر آن با آغازى از کُشتار دینى، اعدامهاى دستهجمعى و اعدام در ملاء عام و اعدام کودکان، جامعهاى بیروح با آدمهاى به «امت» مبدل شده بنا ساخت که تازه نیمى از این آدمها، نصف نیمى دیگر به حساب مىآیند. و به موازت همین و به قیمت تنگدستى مردم، براى حزبالله و حوثىها اسلحه و پول مىفرستند و پول و ثروت مردم ایران را براى حفظ اسد در قدرت هزینه مىکند در حالیکه بر طبق آمار خودِ حکومت، ١٠میلیون ایرانى زیر خط فقر زندگى مىکنند یعنى به لحاظ گرسنگى کشیدن اورژانسى هستند. و بر اثر چنین «نور» اسلامى که همهى خطوط جامعه از جمله فرهنگ، اجتماع، ادبیات، اقتصاد و سیاست را به خطوط شعاع خود در آورده، در نتیجه ایران امروز به هر چیز مىتواند شبیه باشد جز یک جامعه نُرمال. اگر باورتان نمىشود پس رجوع کنید به این مطلب که پژوهشى است از سوى موسسه گالوپ درباره اینکه ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند. آرى، حاصل «نور» اسلام و نظام استبداد دینى، ایرانِ ویرانه و مردم مسخ و از هستى ساقط شده است و این ظلمت اسلامى است که جانمایگى و جانسختىاش را از قدرت فرهنگ اسلامى ما مىگیرد.
از روى نادانى و خبط دِماغ یا منافع یا هر دو با هم است که «جمهور» انسانستیز و خصوصاً زنستیز ِ اسلامى، «نور»ى بر «ظلمت گذشته» قلمداد مىشود. و البته بر پایه نفس معیار اسلامى بر نظام سیاسى ایران، مىتوان به وى حق داد تا بر ترازى از ارزشهاى انسانى همچون رعایت حقوق زنان در گذشته خط بطلان کشد. مسئله بر سر تمایز ارزشهاست. ارزشهاى اسلامىاى که در این جمهور دینى، زن و بدن زن همچون متاعىست در مطاع مردانه. و نیز ارزشهایى که زن به عنوان یک انسان در کنار مرد با وى به لحاظ حقوق مدنى و همه عرصههاى دیگر برابر بوده و اختیار تن خود و نحوه پوشش خود را دارد. در کشور اسلامى زن از منظر شرع اسلام هیچ حق و حقوقى ندارد و الحق که «جمهورى» روحانیون شیعى- بخوان استبداد دینى/ شیعى- خوب در در این ٣٩ سال بر طبق آن عمل کرده و نیمى از انسان ایرانى را به شلاق خصم خود به انسان درجه دوم تبدیل کرد. و عجیب نیست که رئیس جمهور گستاخ این نظام ظلمانى (نظامى که اساس یک جامعه نُرمال را مخدوش و مسخ کرد)، گستردگى ظلمات حکومتش را «نور»ى بر «ظلمت گذشته» بخواند یا بفهمد و از اعماق آن خبر از جوش و خروش حقوق شهروندى دهد. حکومتى که از قِبل یک انقلاب واپسگرانه، ما را از عزت ملت و شهروند شدن به ذلت و حقارت امت فرو کشاند و بطور سیستماتیک خشونت را در حق زنان، در حق اقلیتهاى دینى و قومى و همچنین دگراندیشان اِعمال مىکند. در دشتهاى خشک ظلم و ستم آخوندى و استبداد دینى انتظار باران اصلاحات داشتن، اگر تبهکارى نباشد از روى نادانى است.
رویدادهاى تاریخ هر قلمروى در نقشهاى انسان/ مفهومىاش تجاربى است از کردار آدمى که برخى از آنها به عنوان سرمایه ارزشى، اصالت خود را در شرایط جدید متناسب با تمایل نوع زیست آدمى حفظ مىکنند. و تکاپو و تلاش آدمى مىشود در مسیر کشف شیوههایى براى بهتر زیستن که این روند، متمایل و معطوف است به گوهر و وجدان آدمى به مثابه طبع آزاد. مانند آزادى ادیان در ایران باستان و برابرى حقوق مدنى زن و مرد در نظام پیشین که هر دو مورد ارزشهاى خود را در جهان امروز حفظ مىکنند. «جمهورى» اسلامى بر طبق ارزشهاى خداى اسلامى در طى ٣٩ سال با این دو مورد با خشونت تمام رفتار کرد. اینکه مىگوییم بر طبق ارزشهاى خداى اسلامى عمل کرد منظورمان روشن است و آن اینکه اسلام دینى جهانى و آخرین دین است که بنا به اعتراف عبدالکریم سروش خدا وعده استقرار آن را بر روى زمین داده. معناى وعده خداى اسلامى اینست که صرفا و مطلقا این دین حق است و بقیه ناحق. حقانیت این دین هم در یک رابطه میان «رب و عبد» بر مسلمان حلول پیدا مىکند. الگوى «امت و امامت» که على شریعتى تجویز نمود نیز در سازگارى با آن است. امت کسى است که امامت بر وى دلالت کرده و بر تقدیرش تامالاختیار است و در چنین رابطهاى فرد به مثابه آزاد از قید و بند زیستن نتواند. و از آنجا که زن در اسلام نصف مرد به حساب مىآید در نتیجه مرد بر وى مسئول و سرپرست است نتیجتا اینکه «جمهورى» اسلامى در هر سه مورد درست منطبق با وعده خدا و ارزشهاى اسلامىاش در این ٣٩سال از تأسیساش عمل کرده. براى نفوذ و گسترش اسلام شیعى در مناطقى از خاک جهان بر حسب وعده خدایش عمل کرده و بر آزادى ادیان و آزادىهاى فردى بطور مداوم از طریق توجیه ایدئولوژیک و سیاسى تاخته، ایرانى شهروندبوده را مبدل به امت و همچنین زن را تابع امیال مرد کرد.
گذشته ارزشهاى تاریخى و فرهنگى ما تیرگىاش به میزانىست که درخشندگىاش فقط مىتواند در استثناء بگنجد. درخشندگىاش به میزان و میدانى نبوده تا بتواند نظام سیاسى ایران را متحول سازد. و اگر بتوان کورسویى از تمایل عقلى و فکرى را در تاریخ و فرهنگ ما یافت اما همین هم تحت قیمومت دین بطور عام و اسلام بطور خاص در آمده بود. چه آنجایى که امام محمد غزالى علیه نشر فلسفه عقلى یونان در نزد ایرانیان در کتاب «تهافت الفلسفه» خود حکم و فتوا صادر مىکند و چه آنجایى که ایرانیانى همچون ابن سینا فلسفه یونان و فلسفه ارسطویى را در اسلام بىسیرت مىکنند و به «فلسفه» اسلامى اهتمام مىورزند. شالوده فلسفه و فلسفى اندیشیدن را آزادى و آزادگى مىسازند. در فقدان چنین فلسفه عقلى به مثابه آزادگى در فرهنگ و ادب و تاریخ ما بوده که هیچگاه فردیت به مثابه فرد آزاد در جامعه و مالاً به عنوان اساس حقوق شهروندى در نظام سیاسى ما پا نگرفت. اما حضور برخى ارزشهاى انسانى (هر چند بدون پشتوانه آزادگى)، چه در گذشتههاى دور و چه نزدیک، در تخالف با ارزشهاى انسان مدرن نیست مانند آزادى دینى در دستگاه سیاسى شاهنشاهى هخامنشیان و خصوصاً در دوره کوروش و همین رویه بعلاوه بسیارى از عناصر ارزشى/ انسانى/ سکولار دیگر در ۵۵سال از دوران پهلوىها که نمونهاى از آن را در رعایت حقوق زن در این دوران بر شمردیم. و اینها مطالبات امروز ایرانیان هستند که از آن بناى یک جامعه هنجارى منهاى حقوق ویژه براى کسى یا ملجأیى، ساخته مىشود.این هر دو اصالت ارزشى وجه مهم اعلامیه جهانى حقوق بشر هستند و در رژیم پشین به عنوان ارزشهاى حقوقى و جهانشمول رعایت مىشده. اینها منبعث از ارزشهاى سکولار هستند ولیکن این جمهور دینى بهواسطه ارزشهاى اسلامى بر آنها تاخت و بر صورت زن ایرانى این نماى زیبایى زندگى اسید پاشید و اقلیتهاى دینى را از مناسک دینىشان باز داشت، به زندان افکند و در واقع زیست اجتماعىشان را ساقط کرد. دگراندیشان که جاى خود دارد.
حقوق فردى زنان و اختیار بر شئون زندگى خصوصى و عمومى بهعنوان ارزش گرانبهاى انسانى که در دوران پهلوى اول و دوم رعایت مىشده و نیز آزادى مذهب که پیش از اسلامخواهى ما در ایران باستان مرسوم بوده همچنان ارزشهایى هستند که در قالب حقوق بشر و تمدن مدرنیته مىگنجند. این ارزشها صرفا متعلق به گذشته نیستند بلکه امروزىاند و عجین شده با تمایلات و رفتارهاى انسان امروزى. فقط از انسان مؤمن و مقفول همچون رئیس جمهور دینى این نظام بر مىآید که اینها را «ظلمت گذشته» بداند در حالیکه «ظلمت گذشته» همان تیرگىها و جهالت اسلامى است که هزار و سیصد سال فرهنگ ما را در نوردید و بر آن چیره گشت و هر نوع روزنهاى از معیار و سنجش عقلى و اندیشههاى سیاسى را مانع شد و در فراز و نشیبهاى تاریخى خود بالاخره بطور رسمى و حقیقى در ٢٢ بهمن ۵٧، ما را که تازه طعم شهروند شدن را مىچشیدیم با فرو ریختن بهمنِ انقلاب دینى بر جامعه ایران، به مسلخ رابطه و مناسبات «امت و امامت» على شریعتى منجمد کرد.
اگر آن دو وجه ارزشهاى انسانى یادشده برآمد نموده در دو مقطع از تاریخ پیش و پس از اسلام ما در محتواى نظام سیاسى تبلور پیدا کرد و امروز جزء مهمى از ارزشهاى بشرى و جهانشمول در قالب سکولاریسم که شالوده مستحکم تمدن مدرنیته غرب است ، «ظلمت گذشته» به حساب مىآید پس به حکومت اسیدپاش شما بر زیبایىهاى زندگى چه باید گفت؟ پس ٣٩ سال غل و زنجیر و داغ درفش بر اقلیتهاى دینى را چه باید گفت؟ پس به کُشتار دگراندیشان که از سوى حکومت دینىتان بىوفقه ادامه داشته چه باید گفت؟