احمد رأفت – نام بسیاری از زنان و دخترانی که در روزهای گذشته در خیابانهای برخی از شهرهای ایران با یک روسری بر تکه چوبی، یکی از موثرترین و زیباترین نافرمانیهای مدنی در ایران و جهان را رقم زدند، ناشناخته مانده است. ما تنها با نامهای مبتکر این حرکت زیبا، ویدا موحد، و نام کسی که با تکرار ابتکار ویدا، آن اعتراض فردی را تبدیل به موجی کرد، نرگس حسینی، آشنا هستیم. اولی پس از دستگیری به قید وثیقه آزاد شده و دومی در زندان قرچک ورامین همچنان در بند است و حاضر نیست از تلاش علیه حجاب اجباری کوتاه بیاید.
نسرین ستوده که دفاع از نرگس حسینی را به عهده گرفته است میگوید «او نه تنها حاضر به پشیمانی نیست بلکه بر حق خود برای ابراز مخالفت با حجاب اجباری پافشاری میکند». منابع رسمی در جمهوری اسلامی صحبت از بازداشت ۲۹ نفر در رابطه با اعتراض در خیابانهای ایران به حجاب اجباری میکنند. اعتراضی که در سکوت بر بلندیهای شهر و فقط با به اهتزار درآوردن یک روسری انجام میشود. بسیاری از «دختران خیابان انقلاب» یا شناسایی نشدهاند و یا هنوز به دلایلی به سراغشان برای بازداشت نرفتهاند. ناگفته نباید گذاشت که تبدیل شدن یک اعتراض ابتکاری به یک موج فراگیر و همگانی دست و پای هر سیستمی را برای سرکوب و بازداشت معترضان میبندد به ویژه آنکه این اعتراضات به صورت مدنی و کاملا مسالمتآمیز صورت میگیرد.
اعتراض در سکوت
آزاده (این نام به دلایلی که حدس آن مشکل نیست غیرواقعی است)، دختری ۲۲ ساله از یکی از شهرستانهای ایران است. آزاده در ایران متولد نشده. پدر و مادرش زمان تولد او در کشور دیگری تحصیل میکردند. آزاده ۶ سال بیشتر نداشت که با پدر و مادرش، که هر دو پزشک هستند، به ایران بازگشت. او یکی از دختران جوانی است که با برافراشتن روسریاش بر سر یک چهارراه، در سکوت، به اجباری بودن حجاب نه گفت.
آزاده به کیهان لندن میگوید: «وقتی در شبکههای اجتماعی عکس خانم موحد را دیدم، گفتم عجب کار جالبی، چقدر این زن شجاع است. در روز های بعد، تظاهراتهای سراسری ادامه پیدا کردند و من تقریبا داستان اعتراض خیابان انقلاب را فراموش کردم. ولی وقتی نرگس حسینی در همان نقطه روسری دیگری را بر سر چوب کرد، فهمیدم که این اعتراض فردی میتواند به حرکتی گستردهتر تبدیل شود». آزاده در ادامه میافزاید «در رابطه با اقدام نرگس حسینی با پدر و مادرم صحبت کردم، گفتند کار زیبایی است، ولی تلاش کردند مرا قانع کنند دست به چنین کاری نزنم.»
حرکتی علیه ترس
آزاده تعریف میکند «با وجود اصرار پدر و مادرم تصمیم گرفتم، به این حرکت بپیوندم. سر چهارراه که رسیدم نه کم، بلکه خیلی میترسیدم. از بازداشت، از بازجویی، از واکنش بیماران پدر و مادرم، از آنچه مردم میتوانستند بگویند، از همه چیز میترسیدم. ولی بهخودم گفتم اگر مادر یک کودک ۱۹ ماهه این چنین ریسکی را میپذیرد، من که مسئولیت کسی را ندارم نباید بترسم. رفتم بالای یک صندلی که همراه خودم آورده بودم، با دستهای لرزان روسریام را برداشتم، سر عصای پدربزرگ که همراه آورده بودم کردم و سعی کردم صاف بایستم.»
آزاده میگوید که ۲۰ دقیقه روی آن صندلی ایستاد و تنها وقتی کسی به او خبر داد که پلیس دارد برای بازداشت او میآید، از صندلی پایین آمد. «از صندلی پایین آمدم ولی روسری را سرم نکردم و فاصله ۲۰ دقیقهای تا خانه را بدون حجاب طی کردم». آزاده میافزاید «این حرکتها میتوانند تاثیرات مثبتی داشته باشند، که مهمترین آنها ریختن ترس است. من بعد از بیست دقیقهای که سر چهارراه با روسریام در باد ایستاده بودم، ترسم ریخت، هنوز بازداشتم نکردند و امیدوارم که سراغم نیایند، ولی اگر هم آمدند، مهم نیست، اصلا پشیمان نیستم.»
حمایت مردم
آزاده که دانشجوست در پایان گفتگو با کیهان لندن میافزاید: «وقتی سر چهارراه ایستاده بودم، سرنشینان ماشینهایی که رد میشدند اکثرا تشویقم میکردند، یک راننده اتوبوس ترمزی زد و در را باز کرد و گفت دخترم خدا حفظات کند! البته برخی از مردان میانسال متلک میانداختند و چندتا پسر جوان هم شماره تلفن دادند، ولی آنچه بیشتر تعجب مرا برانگیخت حمایت زنان چادری بود. یکی از آنها یقه مردی را که متلک میگفت گرفت و گفت نصف این دختر شجاعت نداری از حقات دفاع کنی، فقط بلدی چرند بگی! چند تا خانم هم پهلوی من ایستادند تا اگر ماشین پلیس رسید اجازه ندهند مرا با خودشان ببرند. این تجربه بسیار جالب و امیدوارکننده بود.»
آزاده امیدوار است به مناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن، این حرکت به صورت گسترده انجام گیرد: «اگر روزی، مثلا ۸ مارس، صدها زن در شهرهای مختلف با پرچمی از روسری به خیابانها بیایند، شاید اجباری بودن حجاب برطرف نشود، ولی بدون شک حکومت بالاخره خواهد فهمید که سیاستهای ارزشی و فرهنگیاش کاملا شکست خورده. ما باید کسانی را که در حکومت هستند مجبور به عقبنشینی بکنیم، اگرچه امیدی به تغییرات اساسی در جمهوری اسلامی ندارم و معتقدم این رژیم اصلاحپذیر نیست، حتی اگر برخی خواستها را از روی اجبار بپذیرد.»
من پیشنهاد میکنم که این دو دختر شیردل به عنوان نماد آزادگی زنان ایران رسمأ «قهرمان ملی» شناخته شوند و نامشان روی این خیابانها گذاشته شود تا در تاریخ این کشور کهنسال تا ابد باقی بمانند.
بعضی از مطالب را اگر برای چندمین مرتبه هم تکرار شود به شنیدنش میارزد.
۱= مردم خسته از اسارت حکومت ولایت فقیه خمینی – خامنهای / اصلاح طلب ، اصولگرا دیگه تمامه ماجرا.
۲= لعنتالله جنتی ریس مجلس خفتگان رهبری: البته من نگران سال اینده هستم که چه اتفاقاتی خواهد افتاد.
۳= پاسدار جنایتکار محسن رضایی دبیر شورای نگهبان: اداره جناحی کشور پایان یافته و بازی اصولگرا و اصلاحطلب تمام شده است . اقایان برای بقای رژیم باید فکر اساسی کنند.
در این اوضاع بلوفها و رجزخوانیهای اقای ترامپ و پدرسوختگیهای روسیه و اروپا هم جای خود دارد.
نباید جنبش را صد درصد وابسته به فضاى مجازى کرد تا با قطع ان رکود در جریان جنبش ایجاد شود. به لطف وجود دستگاههاى پرینتر استفاده از شبنامه مىتواند بسیار موثر باشد همانگونه که ارتشیها از ان استفاده مىکنند. مردم باید به کارى که انجام میدهند ایمان داشته باشند ودر ضمن به یکدیگر اعتماد کنند و شانه به شانه هم به جلو بروند همین امر سبب اضمحلال نیروى دشمن شده و انها را وادار به پیوستن به مردم مىکند.
واگذاشتن مردم به حال خودشان در این برهه تاریخى جنایت محض است. مگر مىشود سربازان در جبهه جنگ فرماندهى نداشته باشند؟ داشتن یک برنامه زمانبندى شده مىتواند راهگشاى ایرانیان در رسیدن به اهدافشان در کمترین زمان باشد. مبارزه شب و روز نمىشناسد باید فرصت از دشمن گرفته شود تاهم توان فکریش را از دست بدهد و هم توان فیزیکى. مبارزین باید به صورت زیرزمینى عمل کنند تا بازداشت نشوند، و جنبش از حرکت باز نایستد.
متاسفانه نداشتن یک رهبرى واحد که مردم را در طى این جریانات به پیش ببرد و راهنمایى کند تبدیل به یک نقطه ضعف اساسى شده است و دشمن از این موضوع نهایت استفاده را مىبرد. و تا وقتى که این نقص رفع نشود معترضین در معرض خطر جدى مىباشند. از شاخصههاى رهبرى داشتن دل و جرات و جسارت است که بنده شخصا کسى را با این مشخصه در بین اعضاى به اصطلاح اپوزیسیون سراغ ندارم. باید منتظر ماند تا شخصى با این خصوصیت ظهور کند.
آقای رافت، اطلاع دقیق دارم که خانمها دارند راحت بیحجاب در خیابانهای تهران راه میروند. گشت وقتی انها را میبیند میگوید فقط تا ما اینجاییم شالتان را بیندازید بعد که رفتیم باز بردارید. رفتارشان بسیار مودبانه بوده. لابد بهشان سپردهاند.
Their souls are fierce, their minds strong, it’s time that men too fought along