مجید محمدی – پس از خیزش دی ۹۶ و کارزار دختران خیابان نقلاب که همچنان ادامه دارد و در شرایط ناتوانیهای اصلاح طلبان/ اعتدالگرایان در دولت روحانی و مجلس دهم برای پاسخ به مطالبات و وعدهها در کنار تغییر فضای روابط خارجی جمهوری اسلامی با روی کار آمدن دولت ترامپ فرصت مناسبی برای تحرک نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی فراهم آمده است اما فعالیت چندانی از آنها مشاهده نمیشود. مخالفان تابلودار جمهوری اسلامی تقریبا هیچ نقشی در اعتراضات دیماه ۹۶ نداشتند و تنها به همدردی و حمایت معنوی اکتفا کردهاند. چرا مخالفان تا این حد از فضای اعتراضی جامعه فاصله دارند؟ آیا اکنون که این ظرفیت در سراسر کشور آشکار شده، احزاب و گروهها و چهرههای سیاسی شناخته شده در داخل و خارج ظرفیت و قدرت تحرک و استفاده از این شرایط را دارند؟ در این نوشته هفت وضعیت گفتمانی، برنامهای، تشکیلاتی، سیاسی، رفتاری، روانی و افکار عمومی مخالفان را مورد بررسی قرار میدهم. این بررسی عمدتا مبتنی است بر مشاهدات ۹سال اخیر پس از سرکوب جنبش سبز در ایران.
وضعیت گفتمانی
همچنان گفتمان اسلامگرا، چپ و ضد امریکایی بر مخالفان جمهوری اسلامی یا بهتر بگوییم مخالفان خامنهای غلبه دارد. این گفتمان دولتگرا، مرکزگرا و هویتگراست و آزادیهای فردی و دمکراسی بی قید و شرط (غیر متعهد به ایدئولوژی) و کسب و کار و تجارت آزاد اولویت آن نیست. تنها به باورهای میهمانان و تحلیلگران رسانههای فارسیزبان خارج از کشور نگاه کنید. اکثر آنها چپ سوسیالیست یا اسلامگرا هستند و بسیاری از آنها گرایش آشکار یا پنهان ضدآمریکایی/ ضد اسرائیلی (مثل سران رژیم) دارند. در این شرایط چرا مردمی که در کشور به دنبال آزادی بیان و کسب و کار و دین و سبک زندگی هستند باید به این گونه مخالفان اعتماد کنند و پشت سر آنها راه بیفتند؟ سوسیالیستها و اسلامگراهای ضد امریکایی/ ضد اسرائیلی در کدام نقطه از دنیا برای مردم رفاه و آزادی و شادی به ارمغان آوردهاند که ایران مورد دوم آن باشد؟ کافی است به بهشتهای باقی ماندهی سوسیالیسم (کوبا، کره شمالی و ونزوئلا) و اتوپیاهای اسلامیسم (افغانستان، جمهوری اسلامی، و قلمرو تحت داعش) نگاه کنند.
بشارتهای سوسیالیستی در سال های قبل از انقلاب ۵۷ هم توسط چپهای کمونیست و هم چپهای اسلامگرا عرضه میشد. مردم ایران به عینه دیدند که چپهای اسلامگرا در یک نظام بسته و تمرکزگرا چگونه به یکی از فاسدترین حاکمان دنیا تبدیل شدند. همچنین نتایج برخی از سیاستهای چپ در ایران (پرداخت یارانه، سهام عدالت، مسکن مهر، واگذاری زمینهای شهری و روستایی، اقتصاد مقاومتی) در برابر چشمان مردم ایران است؛ اجرای این سیاستها مردم را فقیرتر و کاستِ حاکم را فربهتر کرده است. جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه یا بدون ولایت مطلقهی فقیه نیز چشماندازی است که گروههای ملی- مذهبی و بعد اصلاحطلبان مذهبی به ایرانیان عرضه کردهاند. این چشمانداز در همان سالهای آغازین جمهوری اسلامی بیزمینه بودن خود را آشکار کرد. اگر قرار باشد اسلامگراها در قدرت باشند طبعا نوعی از ولایت را بر مردم حاکم خواهند کرد خواه ولایت فقیه و خواه ولایت روشنفکر دینی (فقیه مدرن) و بعد با تمامیتخواهیای که در میان آنها به چشم میخورد این ولایت مطلقه خواهد شد.
وضعیت برنامهای
هر گروه و سازمان مخالفی برای بسیج عمومی نیاز به ارائهی برنامهای برای گذار از وضعیت موجود دارد. مخالفان تا کنون نتوانستهاند برنامهای عملی (حتی درازمدت) برای سرنگونی و انتقال قدرت عرضه و جمعیت قابل توجهی را به خود جلب کنند. بعد از چهار دهه تجربه، امروز اکثر مخالفان جمهوری اسلامی برنامهی تجزیه و حمله خارجی برای گذار از جمهوری اسلامی را چشماندازی واقعبینانه و موثر نمیدانند. مخالفان بعد از تجربه یوگسلاوی، عراق، و تا حدی اتحاد جماهیر شوروی (در چچن)، این نکته را حس کردهاند که بدون دمکراسی و رفراندم که امروز در ایران وجود ندارد تجزیهطلبی یعنی کشت و کشتار و جنگ داخلی. تجزیهخواهی بدون خونریزی منوط است به ایجاد دمکراسی و بعد دیدن اینکه فدرالیسم در یک ایران دمکراتیک کار خواهد کرد یا نه و اگر نکرد مردم مناطق مختلف به همهپرسی برای این کار متوسل شوند. بر این اساس چشمانداز تجزیه برای بسیاری از مخالفان در این مقطع چندان واقعبینانه به نظر نمیآید. حملهی خارجی نیز تقریبا غیرممکن به نظر میآید. بعد از بروز نتایج براندازی صدام در عراق هیچ دولت خارجی برای سرنگونی جمهوری اسلامی به جنگ متوسل نخواهد شد. از این جهت دادن چنین چشماندازی نه زمینهی عملی دارد و نه بسیاری از ایرانیان آن را باور خواهند کرد.
چنان که میبینید اپوزیسیون هیچ طرح و برنامهی عملی و واقعبینانهای برای گذار از جمهوری اسلامی عرضه نمیکند. هر تحول سیاسی بنیادین در ایران منوط است به دمکراتیک شدن آن و اپوزیسیون طرحی عملی برای گذار به دمکراسی عرضه نکرده است. با وجود جمهوری اسلامی همهپرسی برای تغییر نظام هم غیرممکن است. مخالفان از انقلاب هم سخن نمیگویند. پس از دو دهه تجربهی اصلاحطلبی در درون نظام روشن ساخته که جمهوری اسلامی بنبست اصلاحات دمکراتیک است. این بنبست را چگونه میتوان به ناراضیان به عنوان مسیری راهگشا فروخت؟ بالاخره انقلاب یا اصلاح؟ به نظر میآید مخالفان همانند بیصداترین اقشار جامعه منتظر انفجار اعتراضات مردم و کوچه و خیابان هستند تا بر موجهای آن سوار شوند؛ درست مثل کاری که خمینی ۱۴ سال در نجف کرد.
وضعیت تشکیلاتی
در ایران و خارج از آن با غیبت نسبی فعالیت تشکیلاتی، رسانهای و جمعآوری منابع از سوی مخالفان مواجه هستیم. بسیاری از گروهها سالها و بلکه دهههاست کنگرهای برگزار نکرده و بیانیهای منتشر نکردهاند. اعضای شورای مرکزی یا دبیر برخی از این گروهها حتی برای ناظران و تحلیلگران مسائل ایران شناخته شده نیستند. امواج مهاجرت فعالان سیاسی و حقوق بشری فرصتهای از دست رفته برای جذب نیروی جوان توسط گروههای داخلی و فرصت پیش رو برای گروههای مستقر در خارج بودهاند اما از این جابجایی فرصت به درستی استفاده نشده است. این گروهها دارند کم کم سالخورده میشوند؛ درست مثل کاستِ حکومتی در ایران. در خارج از ایران نیز تداوم فعالیت سیاسی دشوار است چون افراد مجبور به تحصیل و کار و انطباق شرایط خود با جامعهی میزبان هستند. ائتلافهای شکننده و بیخاصیتی در یکی دو دههی اخیر شکل گرفت اما به جای تحرک مایه خمود بیشتری شد.
وضعیت سیاسی
آنچه از آن تحت عنوان اپوزیسیون یاد میشود در واقع چهار گروه متفاوت است: مخالفان رژیم، مخالفان کاستِ حکومتی، مخالفان خامنهای، و مخالفان قوه مجریه. بخش اپوزیسیون رژیم بسیار کوچکتر از بخشهای دیگر است. به همین دلیل صدای کسانی که به صراحت خواهان براندازی یا انحلال رژیم باشند به شدت کمتر از سه گروه دیگر شنیده میشود. اپوزیسیون کاستِ حکومت کار بسیار دشواری دارد چون خامنهای این کاست را به هواداران خود تقلیل داده است. اپوزیسیون خامنهای خود را به عنوان دنباله شرایط اعتراضی داخل کشور یعنی اصلاحطلبان مجذوب در ولایت تعریف میکند که چند سالی است همهی تلاش آنها معطوف به ترمیم رابطه با قوای قهریه و شخص خامنهای است. با پایان عصر احمدینژاد دوران اپوزیسیوننمایی با مخالفت با رئیس دولت به پایان رسید. به همین دلیل گروههای مختلف مخالفان دوستان و دشمنان خود را به وضوح پیدا نکردهاند؛ حکومت در پیدا کردن همپیمان موفقتر بوده است چون مشخص است که با کیست و علیه کیست.
وضعیت رفتاری
اکثر مخالفان جمهوری اسلامی در نوعی سکوت دوگانه و ریاکارانه در برابر مداخلات نظامی، سوء استفاده از قدرت و فربه شدن دیوانسالاری دینی و نظامی از جیب مردم فرو رفتهاند. اپوزیسیون به مجموعهی نارضاهایی که ساکت هستند یا زیر لب غُر می زنند پیوسته است بدون اینکه صدایی بلند و مبتنی بر تحقیق علیه تبعیض و تحقیر داشته باشد. مخالفان از شجاعت لازم برای مخالفت با اضمحلال دولت و نهادهای آن در دیوانسالاری دینی برخوردار نیستند و تصور میکنند اسلامگرایی مخوف موجود همانا دین مردم است. همچنین به دلیل عدم تفکیک میان ایران و رژیم سیاسی حاکم بر آن، دیوانسالاری نظامی را در اعمالی که کاملا علیه امنیت ملی است (مداخلات منطقهای و اقدامات مخاطرهانگیز در آبهای آزاد خلیج فارس) مورد انتقاد قرار نمیدهند.
وضعیت روانی
اپوزیسیون جمهوری اسلامی مأیوس و در حال انتظار است و در نوعی خواب زمستانی بسر میبرد. مخالفان جمهوری اسلامی حتی از بیان سیاستهای بدیل طفره میروند (به فرض آنکه بدانها واقف باشند) چون احساس میکنند اگر آنها را بیان کنند ممکن است مورد توجه مردم قرار نگیرند. بخشی از مخالفان مرعوب تبلیغات حکومتی و انتخاباتهای مهندسی شدهاند. مخالفان وضعیت موجود را نمیخواهند اما در بسیج عمومی و کانالیزه کردن اعتراضات به جنبش سیاسی نیز ناتوانند و خود به این ناتوانی آگاهی دارند.
وضعیت افکار عمومی
از میزان دقیق اعتماد افکار عمومی به گروههای اپوزیسیون اطلاعات روشنی نداریم و آنها نیز کاری در این زمینه انجام ندادهاند. سبد رأی هیچ یک از این گروهها در شرایط انتخابات دمکراتیک روشن نیست. این نکته روشن است که مخالفان ارتباطی مستمر و نهادینه با شهروندان ایرانی ندارند و حتی رسانههای آنها بر روی نظرات مخاطبان باز نیست. آنها یک طرفه حرفهایی می زنند و انتظار دارند شنیده شوند. جوانان نیز اکثرا آنها را نادیده میگیرند همانطور که تبلیغات دولتی را نادیده میگیرند. تداوم جمهوری اسلامی به عنوان رژیم تقلب و فساد و تبعیض تا حدی نیز به علت ناکارآمدی مخالفان در ارتباطگیری با جامعه بوده است. در این شرایط ناکارآمدی است که امثال «آمدنیوز» و «ریاستارت» به جریانهای مورد توجه برخی اقشار تبدیل میشوند.
از نیروهای مرسنری روسی، آدمکشان حرفهای ک گ ب هیچ نمیگوید و هیچ نمینویسد. پوتین ارتش سرّی دارد با تانک و توپ و موشک. هواپیما ساقط میکند، دولت جنایتکار خودی را حفظ میکند، تروریستی عمل میکند. شرق اوکراین، سوریه… با تروریستها (طالبان، حزبالله، یگان مدافع خلق، داعش آسیایی مرکزی) همپیمان میشود. تی ۷۲ به آنها میدهد و خلقهایی که استقلال از روسیه را بخواهند، آسیای مرکزی، اوکراین، کریمه، آنها را با خک یکسان میکند. تروریست خلقی، مذهبی، قومی میسازد تا حکومتهای فاسدی مثل اسد را منزه نشان دهد. در ونزوئلا هم مردم را سرکوب میکند.
۲ بزرگ برای حکومت فاسد دیکتاتوری میباشد…
– از درون این خروش، مردم راه خود برای ایجاد دموکراسی دایمی را پیدا خواهند کرد و اجازه نخواهند داد کسی بر موج سوار شود.
۱- متاسفانه حکومت اسلامی هر آن کس را که احتمال میداد لیدر سیاسی برای گروهی از مردم به جان امده شود را ترور و اعدام کرد مثل فروهرها و سحابیها و….
– مردم ناراضی ایران در داخل و خارج چنان سرکوب و خفقان تحمل کرده که به کلی ناامید و بیاعتماد به هر فرد و گروهی شده حالا انتحاری اقدام میکنند مثل دختر خیابان انقلاب…
– اما به سبب بنبستهای اقتصادی و اجتماعی حکومت٫ مدتهاست باعث ریزش طرفداران این حکومت قرون وسطایی شده و طرح رفرندام از جانب ۱۵ چهره سیاسی (که داخلیها را تحت فشار و تهدید قرار خواهند داد) خود نمونه شروع زلزله
تا یکی آمد کجیها و نارساییهای اپوزیسیون برونمرزی را آنجور که هست، راست و پوستکنده بیان کند به فوریت «قلم شکنان» هم شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدند.
مجید محمدی میپرسد مگر میشود «اسلامپناهان و چپگرایان» بتوانند یک« حکومت اسلامی» راکه با شعارهای چپگرا «انقلاب» کرد و با «احکام اسلامی» به ستمگری حکومت میکند از قدرت پائین بکشند؟
با دیدگاه م محمدى کاملا موافق هـستم
– با دستمال کثیف نمیتوان شیشه را تمیز نمود!
– واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند ان کار دیگر میکنند!
اپوزیسیون خارج از کشور فقط یک وظیفه دارد ان هم منتظر بماند تا پیامی از رضا پهلوی صادر بشود! بعد شاهد ان هستیم که همگی با هم و بهطور هماهنگ با مشتهای انقلابی به او حمله میکنند! ولی دریغ از یک تلنگر به خانواده مافیایی رفسنجانی که نصف ایران را بلعیدهاند. برای ایرانی فقط یک چیز در چند سال اخیر مانده بود و انهم شرف و ناموس بود که ان هم در بیتفاوتی از بین رفته است. فقط امروز من سه فیلم از کثافتکاریهای شیعیان عراقی در مشهد در کانال تلگرام دیدم. دریغ از یک مقاله از این به اصطلاح اپوزیسون. باتشکر از اقای مجید محمدی که دردش درد مردم ایران است.
یعنی میفرمایید نصف بیشتر مردم آمریکا که مخالف رئیس جمهور و سیاستهای خارجی کشور خودشان هستند، طرفدار خامنهای و ایران هستند؟! یا آنهایی که دارند نتانیاهم را محاکمه میکنند طرفدار اسلام و ایرانند؟! آخر این چه نوع سرهمبندی کردن است؟ شما اگر دست از اتیکت زدن بردارید و بپذیرید آدم هم میتواند مخالف یا منتقد سیاست امریکا باشد هم سوسیالیسم و طرفدار هیچ کسی هم از آنها که گفتید نباشد، خدمت بزرگی به اپوزیسیون کردهاید.