آوازه – خوب که فکر میکنیم میبینیم که اهل فرهنگ ایران تنها در دوره نکبتبار جمهوری اسلامینیست که گرفتار ضرب و شتم و شکنجه و حبس و تعزیر میشوند. در تمام دوره مشروطیت به ویژه در دوره استبداد صغیر، فرهنگیان برجسته و فرهیخته نیز عواقب حکمرانی ملایان را چشیدهاند. هر چه واکنش چهرههای فرهنگی بیشتر بوده، پیامدهای سنگینتری را متحمل شدهاند.
حرف امروز ما درباره مبارزه خستگی ناپذیر علی اکبر دهخداست که برای دفاع از آزادی همه زندگی خود را صرف کار کرده و گامیاز خط میهندوستی بیرون ننهاده است. علی اکبر دهخدا را بیشتر به عنوان فرهنگمرد اهل زبان و تاریخ و طنز میشناسیم ولی از یاد نباید برد که او یکی از برجستهترین مبارزان راه آزادی است. دهخدا که هشتم اسفندماه امسال ۶۲ سال از درگذشتش میگذرد همانقدر که در سیاست و درایت و کتابت پر توان و بی بدیل بود از نظر مبارزه و مقابله با دشمنان وطن نیز نظیر نداشت.او در مجلس شورای ملی گریبان همه خیانتکاران را میگرفت و رطب و یابسهایشان را به رُخشان میکشید و آخوند را دشمن شماره یک ملت و ملیت میدانست.
بیرون از مجلس با گروههای سیاسی کلنجار میرفت و در صحنه روزنامهنگاری به همه وظایفاش عمل میکرد. در میان مطبوعات دوره مشروطه روزنامه صوراسرافیل او از اهمیت ویژهای برخوردار است.
مجلس را که به توپ بستند دهخدا درون آن نشسته بود و وقتی سر و صداها خوابید راه تبعید را پیش گرفت و رهسپار شهر ایوردون سوییس شد و صوراسرافیل را یک بار دیگر در ایوردون منتشر کرد. دفتر صوراسرافیل در ایوردون به زودی به مرکز گردهمآیی ایرانیان مبارز و مشروطهطلبان تبدیل شد.
دهخدا به یاری صوراسرافیل افکار عمومی مردم اروپا را متوجه وضعیت سیاسی ایران کرد. او معتقد بود که انقلاب بعدی باید از درون ایران رهبری شود. در بازگشت مجدد به ایران با آنکه رژیم پهلوی روی خوشی با او نداشت لغتنامه فارسی دهخدا را به راه انداخت. فرهنگستانی برای زبان ایرانیان که تا کنون بارها و بارها به استمرار منتشر شده است. اینک چه میتوان گفت. تنها یک جمله کافی است که دهخدا سرآمد فرهنگمردان ایران بود.
تند و تیزترین حملات دهخدا به دستاربندان در دو مقاله با عنوان «ظهور جدید» و «دفاع» در صوراسرافیل آمده است که تکهای از آن دو را در ادامه نقل میکنیم:
«عجیب است، با اینکه امروز مزایای دین حنیف اسلام بر همه دنیا مثل آفتاب روشن شده، با اینکه آن همه آیات محکمه و اخبار ظاهره در امر خاتمیت و انقطاع وحی بعد از حضرت رسالت پناهی وارد گردیده، با اینکه اعتقاد به تمام این مراتب از ضروریات دین ماست، باز تمام این پیغمبران دروغی، امامان جعلی و نواب کذبه همه دنیا را میگذارند و در همین قطعه خاک کوچک که مرکز دین مبین اسلام است نزول اجلال میفرمایند.»
پس از انتشار این مقاله همه گروهها و سازمانهای اسلامی علیه دهخدای ملحد بسیج شدند، تا آنجا که قصد جان او را کردند و او مجبور شد در مقاله دیگری از خود دفاع کند. دفاع او البته به ادعانامهای مفصلتر علیه او تبدیل شد. در همین دوران بود که دهخدا به ناچار باید به تبعید میرفت. در نتیجه جان خود را برداشت و رفت.
دهخدا در ادامه مقاله خود به دنبال زمینههای تاریخی این وضعیت میگردد:
«علت چیست؟ علت تحریک خیال مدعیان هر چه باشد، علت قبول عامه و پذیرایی خلق ایران دو امر بیشتر نیست. یکی جهل دیگری عادت به تعبد.»
از آنجا که ایران اینک در وضعیت مشابهی قرار گرفته است، حرفهای دهخدا سخت به دل آدمی مینشیند:
« ولی چه شد بعد از آنکه آفتاب در ممالک اسلامیه غروب نمیکرد، ظل اسلام از ممالک دنیا رو به زوال گذاشت؟ چه شد که به این روز سیاه ماندیم و دویست و هفتاد میلیون از سیصد میلیون نفوس اسلامیه گرفتار تبعیت اجانب شدند؟ چه شد که دین حنیف ما پیش خارجیان منافی تمدن و ترقی محسوب و العیذ بالله منفور شد؟ زیرا… بعضی از علمای ما از حقایق اسلام غفلت کرده و ظواهر قشریه آن را گرفته و تابع هوی و هوس خود کردند… زیرا در این آخرین نفس و دم واپسین اسلام و انتهای رونق آن یک لمحه بصر بیشتر به زوال و انقراض استقلال دول اسلامی عموما و وطن عزیز ما خصوصا نمانده، باز هستند جمعی از خدانشناسها که سر ریاست موهومی چند روزه خود و حسد دیگران میخواهند آخرین دوای این درد مزمن قاتل را بر هم زنند و به تلبیسات شیطنتکارانه مجلس شورای ملی بلکه دین اسلام را از میان بردارند و کلمه طیب را از بسیط زمین براندازند و این مشت مخلوق ذلیل فلکزده بدبخت گدا را رحم نکرده، خانه خراب ویرانه این مسلمانان را به دست کفار بدهند، برای اینکه چند صباحی قاضیالقضات تهران باشند.»
باور کردنی نیست که همچون مرد میهن پرستی که خودش شاهد وضع فاجعه باری بوده که درآنزمان دین بیگانه در ایران بوجود آورده بود هنوزاز اسلام بعنوان «دین حنیف» نام میبرد و «از زوال وانقراض دول اسلامی» مینالد. شگفت انگیز تر اینست که اوبخوبی رفورم های لائیک مرد بزرگی مانند رضا شاه رامیدید که چطورجان تازه ای به پیکر فرسودهٔ میهن اهورائی دمیده وایران را از چنگال خرافات واز صدمات شرع اسلام و مکتب ملا رها ساخته بود.
لغزش ها و اشتباهات سهمناک و شگفت انگیزی از اغاز جا بجائی قدرت در ایران بسال ۵۷ صورت گرفت.بخاطر دارم وقتی خمینی چهره واقعی خود را روز به روز بیشتر نشان داد.در باره حجاب ..قشر نا اگاه و کاملآ بی سواد ٬قشر روستائیان از دنیا بی خبر..و متعصب در تهران شعار دادند:یاروسری یا توسری..یک حزب سیاسی موجود در خیابانها با زنان هماواز و هم صدا نشد!! چه دردی ست چه دردی!از سوسیالیست ها گرفته تا سازمان مجاهدین خلق..که این دو طرفداران بسیار زیادی داشتند..ما به زنان خیانت کردیم..به کشور خیانت کردیم..به مردم و..مهمتر از همه به خودمان خیانت کردیم!
بی دلیل نیست که طی این چهل سال بیشترین فشار و هجمه از جانب ملاها و حوزه های علمیه به مراکز دانشگاهی کشور بوده است و تا از طرق مختلف سعی در بی محتوی نمودن این مراکز و تحت کنترل داشتن انها داشته اند که حدیث ظلم و تعدی به انها مثنوی هفتاد من کاغذ است . انها حتی سه دبیرستان ماندگار دارلفنون و البرز و مروی در شهر تهران را نیز بسته و یا نیمه تعطیل نموده اند ؟!
ضمنا نویسندگانی که ابتدا ملا و بعد مخالف این جریان شدند چون علامه محمد قزوینی و جلال همایی و احمد بهمنیار کرمانی و بدیع الزمان فروزانفر و ملک الشعرای بهار و علی دشتی و احمد کسروی و….. میباشند .